دیپلماسی رادیواکتیو

نویسنده

» تحلیل لوموند از دور جدید بحران هسته ای

کارولین فورست

احتمال اینکه یک گروه تروریست بتواند روزی به سلاح هسته ای دست یابد، ناچیز است. و احتمال اینکه بتواند روزی آن را از یک کشور اتمی مانند پاکستان تصاحب کند نیز ناچیزتر است. ولی در مورد جمهوری اسلامی باید اذعان داشت که نمی توان ابعاد جاه طلبی های هسته ای دولتمردان آن را محاسبه کرد. 

در برابر این فرضیه، چندین گزینه پیش روست. اولین و راحت ترین گزینه این است که منکر این خطر شویم. همان طور که شاهد نظرات بسیاری روی اینترنت هستیم: “باز هم راهی دیگر برای دور کردن ما از مشکلات واقعی.” بی شک در صورت وقوع بحران هسته ای، همین افراد به رسانه ها گلایه خواهند کرد که کسی نبود ما را از خطر هوشیار کند.

از طرف دیگر، تندروهایی هستند که خواهان وقوع جنگ و خونریزی اند. رییس جمهور کنونی ایران یک بیمار ماورایی است که نقشه نابودی کشور دیگری را در سر می پروراند. پس باید قبل از اینکه جمهوری اسلامی کلاهک های هسته ای را بر سر موشک های خود نصب کند به تأسیسات این کشور حمله کرد. طرفداران این فرضیه به مونیخ فکر می کنند. آیا این راه درستی است؟ ما اکنون با یک جنگ غیراتمی و کلاسیک روبرو نیستیم، بلکه وقوع یک هرج و مرج هسته ای احساس می شود. ازطرف دیگر، مرجع استفاده شده [مونیخ] بیشتر به دوران جنگ سرد بازمی گردد. در خارج از چارچوب تحریم ها که صرفاً یک تأثیر سمبولیک دارند، تنها دو گزینه روی میز باقی می ماند: کاهش تسلیحات هسته ای در کلیه کشورها یا افزایش تسلیحات هسته ای برای کلیه کشورها.  

قدری رؤیاپردازی کنیم… فرض کنیم که اولین گزینه عملی باشد و تمامی کشورهای اتمی از تسلیحات نظامی هسته ای شان چشم پوشی کنند. یک آژانس سازمان ملل تنها نهادی است که در این حالت قادر خواهد بود انرژی صلح آمیز هسته ای را براساس میزان پبشرفت دموکراتیک هر کشور توزیع کند. آریل شارون نیز با دریافت این پیام از کما خارج خواهد شد: “اسراییل حاضر است از بمب اتمی چشم پوشی کند، در صورتی که ایران نیز از آن چشم بپوشد.” بدین ترتیب این دو حکومت باعث می شوند که جهان نفس راحتی بکشد و زمان برای ایجاد صلح واقعی برقرار شود.

رؤیاپردازی تمام شد… ژئوپلیتیک تخیل نمی پذیرد. تاریخ یک مقوله خدعه آمیز و ماکیاولیک نیست که یک شخص یا کشور بتواند آن را پیش ببرد، بلکه توالی یک سری تبادلات منطقی و برخوردهای ناشی از منفعت طلبی است. باراک اوباما درصورتی که کشورها قدری نیت خیر داشته باشند، خواهد توانست قراردادهایی در زمینه عدم اشاعه اتمی با برخی از شرکایش که از این راه سود می برند امضاء کند؛ البته نخواهد توانست دیگران را مجبور به امضای چنین قراردادی بکند. تنها راهی که می تواند چین را مجاب به امضای این قرارداد و چشم پوشی از نفت ایران بکند، پیشنهاد سود و منفعت به آن است: افزایش مسؤولیت و اختیارات این کشور در سطوح دیپلماتیک. بدین ترتیب چین نیز به جمع تصویب کنندگان تحریم در سازمان ملل اضافه خواهد شد. پس از آن چه خواهد شد؟

مشکل همچنان پابرجا خواهد ماند. تحریم ها هیچ تأثیری نخواهند داشت اگر مردم ایران را به حمایت از دولتمردان جمهوری اسلامی مجاب کنند. و این درحالی است که ایرانیان به واقع دل خوشی از دولتمردان شان ندارند. اخیراً مسؤولان جمهوری اسلامی در حالی که در خفا درحال غنی کردن اورانیوم هستند، شعار جدیدی یافته اند تا خود را به عنوان قهرمان کاهش تسلیحات نظامی در جهان نشان دهند: “انرژی صلح آمیز هسته ای برای همه، سلاح هسته ای برای هیچ کس”. حساب همه چیز مشخص است. هیچ کس به اینکه باراک اوباما دکمه هسته ای را بفشارد فکر نمی کند، ولی در مورد محمود احمدی نژاد وضعیت متفاوت است. هیچ کس از اینکه محمود احمدی نژاد به این موضوع فکر نکند مطمئن نیست.

این شخصیت تندرو که معتقد است از سوی خداوند انتخاب شده، پیرو هیچ منطق و عقلانیتی نیست. نمی توان هیچ امیدی به او داشت. البته او تنها حکمران کشورش نیست. او تنها یک بازیچه است که در دست رهبر انقلاب و گروهی از آیت الله های باتجربه که البته دودستگی را نیز تجربه می کنند قرار گرفته. نمی توان به “عقلانیت” این حکومت دیکتاتور و خودرأی امید بست، ولی نفس های به شماره افتاده آن به خوبی شنیده می شود.

 

منبع: لوموند، ۱۶ آوریل