از زمانِ تلویزیونهای سیاه و سفید و 14 اینچ توشیبا تا دوره تلویزیونهای پلاسمای 42 اینچ سونی، محسن قرائتی پای ثابت صدا و سیمای جمهوری اسلامی است.
یکسال پس از انقلاب و سال 58، قرائتی با اشاره آیت الله خمینی به تلویزیون آمد و دیر پا ترین برنامه شبکه یک، “درس هایی از قرآن” را با تخته سیاهی متحرک که به همه جا می رفت، آغاز کرد.
هر پنج شنبه و هنوز به غروب مانده یا هر روز ماه رمضان و نرسیده به وقت افطار قرائتی شروع می شد. یک رو حانیعبا را کنار می گذاشت و بارها عمامه را تکان می داد و دست به گچ و با لهجه “کاشی” از قرآن می گفت.
برای خیلی ها، از زنان خانه دار گرفته تا بچه ها که بعد از یکساعت کارتون دیگر چیزی از تلویزیون انتظار نداشتند و پیر مرد ها و پیر زنها که آخرت را نزدیک تر از دنیا می دیدند، قرائتی آنقدر جذابیت داشت که هر شب جمعه حواس همه باشد که این یک ساعت تنوع دینی را از دست ندهند.
قرائتی سال 61 حکم نهضت سواد آموزی را هم از بنیانگذار گرفت اما همچنان رسانه ای ماند و به نظر نمی رسید که سواد آموزی کاری باشد که شیخ را از کارستانِ اصلی و تلویزیون بیندازد.
اسفند سال 89 بعد از 23 سال که نهضت را تحویل داد، هنوز نه میلیون بی سواد مانده بود و از آن ریشه کنی که اول انقلاب وعده اش را داده بودند، همان وعده یادگار ماند.
محسن قرائتی تاجر زاده کاشانی سال 1324 به دنیا آمد، دوست داشت به دبیرستان برود که البته پدر این نمی خواست و پسر را در عبا و ردا خوش داشت. از قضا محسن در راه مدرسه دعوایش شد و کتک خورد وشیخ آینده از مدرسه بیزار و به حوزه رفت. کاشان و قم و نجف.
اما آرزوی پدر یک جای کارش می لنگید، محسن قرائتی هیچ وقت نامبردار به فقاهت نشد و سری در بین مجتهدین در نیاورد، صدا و لحن بیانش هم آن فخامتِ اُسوه سخنوری طلبه ها “حجت الاسلام فلسفی” را نداشت. خودش گفته است که گویا در بچگی آب اناری خورده و صدارا بر باد داده است. سیاسی هم نبود و گرچه به علمای تبعیدی سر می زد اما نه آنچنان که سر به باد دهد و دردسری شود.
با اینحال قرائتی خوب دانسته بود که روحانیان باید در کجا حضور داشته باشند. کوچه وبازار و نوجوان و پیر می توانستند مستمع پر و پا قرصی شوند برای همه فصول.
اگر روحانی خوشمزگی می کرد و می خنداند، منبرمی توانست همه جا باشد.
از نجف که آمد، آیت الله گلپایگانی زعیم حوزه بود قرائتی آن تخته سیاه را به بیت مرجع تقلید برد و نیم ساعتی حرف زد، آیت الله پسندید و قرائتی رسمیتی یافت.
در جوار آیت الله مکارم شیرازی که تفسیر نمونه را سرپرستی می کرد و می نوشت نیز جایی گرفت و از نویسندگان این تفسیر ساده شد، اما خطابه های عامیانه اش به این تفسیر عمومی هم نزدیک نبود.
قرائتی انتخابش زبان کوچه و بازار بود و مردمی که خسته می آیند و پا دراز می کنند و حال و حوصله شنیدن آیه های عذاب ندارند و سرشان هم درد نمی کند برای استعاره یابی کرسی و قلم. دین در سطح پوست و اسلامی فانتزی برای آدمهای ساده دل. از همین بود که در برنامه درسهایی از قرآن آنچه بیرون می گذشت چه نبرد خیابانی سال شصت و چه جنگ ایران و عراق و چه انتخابات، آنقدرها اثری نمی کرد. بحث های روشنفکری دینی و احیانا شبهاتی که علما پاسخ می گفتند هم بر تخته قرائتی جایی نداشت. به قول او همه چیز در قرآن بود و نیازی حتی به تاریخ و فلسفه و شعر هم نمی افتاد. تحولات فکری قرائتی آنقدر آهسته پیش می رفت که تشخیص برنامه در دهه هفتاد با دهه هشتاد به دکور و سفیدی و خاکستری محاسنِ شیخ میسر است و نه حرفهای پای تخته.
محسن قرائتی رسانه و تلویزیون را به هر منبر و مسجدی ترجیح می داد، سیاست هم در همان حد ایمان به جمهوری اسلامی و امام و رهبری و علما کافی بود تا آنتن قطع نشود، انتقاد از مسوولین هم بستگی داشت به اینکه تاچه حد بقیه تند رفته باشند و قرائتی هم کمی می تاخت.
هوش شیخ نمی گذاشت تا از پای تخته همیشگی و غروب های جمعه به مجلس برود و نمایندگی کند. مثل اشتباه کبیره ای که حجت الاسلام حسینی، صاحب برنامه اخلاق در خانواده کرد و محو شد.
این حاشیه نشینی در متن صدا وسیما و ترویج مذهب عوام ازقرائتی کسی می ساخت که اگر یکباره وارد سیاست می شد و حرف و حدیثی هم می زد همه به خنده ای می گذشتند و همان شب جمعه فراموش می شد. قرائتی در سال 76 بالاخره اظهار نظری صریح و سیاسی کرد و در آن کارزار بین ناطق نوری و سید محمد خاتمی، جانب ری شهری نامزد بی اقبال را گرفت که خوشنامی نداشت، ری شهری در ماجرای عزل آیت الله منتظری ازقائم مقامی دستی داشت و در اعدام مهدی هاشمی از نزدیکان قائم مقام سابق سهم. چه شد که از ری شهری حمایت کرد. این را به حساب رفاقتهای قرائتی باید گذاشت و شاید دل بستن به اینکه ری شهری حافظ قرآن بود.
کمتر روحانی در نظام اسلامی توانسته تا دایره وسیعی از دوستان مانند این رییس پیشین نهضت سواد آموزی پیدا کند. از چپ و راست تا بالا و پایین. با اینکه رای قرائتی در سیاست ری شهری بود، اما غلامحسین کرباسچی شهردار زندان رفته تهران هم از دوستان نزدیک قرائتی به حساب می آید و در سالهای قم هم حجره ای شیخ.
قرائتی از سیاست حذر دارد ولی این روزها و با این دنیای مجازی که تنه به واقعیت می زند و هر حرفی را در گوشه ای به بمبی خبری تبدیل می کند، عبای شیخ هم لای در سیاست و طعنه و انتقاد می ماند.
قرائتی سالهاست این مساله غامض را مطرح می کند که چه طور است بچه دبستانی ها که سر گوششان نمی جنبد تفکیک می شوند امادانشجویان که به طریق اولی سرو گوششان می جنبد از هم جدا نمی شوند اما مطرح کردن این سئوال به سنت هر ساله این بار غوغایی به پا کرد و قرائتی موضوع بحث و احیانا ناسزای سایتها شد. شاید هم دیگر چند حدیث و قصه دردی از جامعه پیچیده ایرانی دوا نمی کند. جالب اینکه محسن قرائتی هم این را می داند.
جایی گفته است که حوزه علمیه قم مثل شهری است که با هواپیما نگاه می کنی و برج و بارویی دارد و وقتی می نشینی خرابه است، با این حال قرائتی بعد از سه دهه هنوز تخته سیاه را پاک نکرده است.