درگیری نظامی هر لحظه ممکن است

نویسنده
سارا سماواتی

» گفتگوی روز با عباس عبدی

عباس عبدی در گفتگوئی با روز احتمال آن را داد که هر لحظه اتفاقاتی بیفتد و تلاقی ایران و غرب را نزدیک کند. وی ضمن تاکید بر نارضائی مردم از وضع موجود سیاست و قدرت در ایران گفته است این امر به هیچ وجه مجوزی برای وارد کردن معادلات نظامی خارجی در مجادلات سیاسی داخل نمی‌شود.

سردبیر پیشین روزنامه سلام پیشنهاد هسته ای احمدی نژاد را برای تعویق غنی سازی در مقابل دریافت اورانیوم غنی شده شوخی خوانده که به نظر وی شبیه همان شوخی هائی که رییس دولت در داخل هم می کند اما در سطح جهانی این حرف ها خریداری ندارد.

 

نگرانی ناشی ازموج تازه تشنج در روابط ایران و و غرب بویژه با تأکید بر یکی از اشکال حمله نظامی علیه در ایران چگونه ارزیابی می کنید؟

این نگرانی از چند سال پیش که چالش‌های هسته‌ای میان ایران و غرب مطرح شد، همواره وجود داشته است. نگرانی از آنجا ناشی می‌شد که روابط میان ایران و ایالات متحده مثل دو خط موازی نبود که بگوییم در بینهایت دور یکدیگر را قطع می‌کنند. بلکه دو خط غیر موازی بودند که به‌سوی یکدیگر در حرکتند و دیر یا زود همدیگر را قطع خواهند کرد و هیچ طرح و برنامه‌ عملی برای دور کردن مسیر این دو خط از یکدیگر وجود نداشته است. بنابراین نگرانی مذکور دو وجه دارد، اول این‌که با ادامه مسیر موجود دیر یا زود این دو خط در نقطه‌ای یکدیگر را قطع خواهند کرد. و دوم این‌که به‌دلیل بی‌ثباتی شدید در منطقه، ممکن است در هر لحظه اتفاقاتی پیش‌بینی نشده رخ دهد و تلاقی دو خط خیلی زودتر از آنچه که تصور می‌شود واقع گردد.

 

یعنی شما امکان تحقق حمله نظامی به ایران را جدی می بینید؟

به لحاظ منطقی این امکان همواره وجود دارد. به لحاظ سیاسی نیز همان طور که گفته شد ، وقوع درگیری نظامی اجتناب ناپذیر است، اگر روند موجود ادامه یابد. ولی در صورتی که تغییراتی مناسب واقع شود، می‌توان امیدوار بود که چنین خطری رفع گردد. البته حمله نظامی می‌تواند اهداف گوناگونی داشته باشد. ممکن است یک حمله تاکتیکی برای تغییر سیاست ایران مد نظر باشد، همچنان که حمله با هدف تغییر نظام نیز می‌تواند صورت گیرد. در شرایط کنونی گمان نمی‌کنم که برخورد نظامی با هدف تغییر نظام ایران در دستور کار آمریکا و غرب باشد. ضمن اینکه حمله نظامی تاکتیکی را به دلایل پیش گفته درباره بی‌ثباتی وضع منطقه و حتی پیش‌بینی نشده هرآن محتمل می‌دانم، ولی در عین حال انجام چنین حمله‌ای را که برنامه ریزی شده باشد، تا ماه‌های آینده محتمل نمی‌دانم. بویژه آن‌که درس‌آموزی و حتی عصبانیت روس‌ها و چینی‌ها از آنچه که در لیبی گذشت، امکان اخذ مجوزهای لازم از شورای امنیت سازمان ملل را بسیار سخت و کم احتمال کرده است.

 

چه عواملی از داخلی تا خارجی می تواند آمریکا یا غرب را در چنین تصمیمی مصمم یا مردد کند؟

مخالفت روسیه و چین که در لیبی با باخت کامل مواجه شدند، مشکلات احتمالی درباره صدور نفت ازمنطقه و افزایش قیمت آن، نامعین بودن پاسخ ایران و میزان فراگیری جنگ در منطقه، نامعین بودن هدف جنگ (تاکتیکی یا با هدف تغییر رژیم)، نامعین بودن تاثیرات چنین حمله‌ای بر رخدادهای سیاسی منطقه و نگرشی که در این کشورها نسبت به غرب برجای خواهد گذاشت، نامعین بودن تاثیرات آن بر اوضاع افغانستان و عراق و… از جمله مسایل خارجی تاثیرگذار و بازدارنده هستند، ولی احتمال حمله در داخل کشور هم به وضعیت انتخابات و اصلاح‌طلبان و سایر منتقدان و میزان حضورشان در سیاست، و اختلافات داخلی در جناح حاکم، و بالاخره روند اوضاع اقتصادی و اجتماعی و کاهش یا تعمیق شدن شکافهای گوناگون موجود در کشور بستگی دارد. شاید بتوان گفت که شرایط خارجی برای پرهیز از حمله نظامی برای ایران بهتر از شرایط داخلی آن است و لذا با بهبود شرایط داخلی با اطمینان می‌توان گفت که خطر درگیری و حمله نظامی بکلی رفع شود.

 

منظور شما این است که شرایط خارجی آمریکا یا اسرائیل را به فکر حمله به ایران نیانداخته بلکه این اوضاع داخلی ایران است که آنها را به این رفتار تشویق می کند؟

در واقع روند کلی داخل و خارج بصورت توامان موجب شکل‌گیری چنین گرایشی برای حمله شده‌ است، ولی آنچه که احتمالا و در نهایت عزم آنان را در انجام این اقدام جزم می‌کند ، حساب کردن آنان بر روی ضعف‌های داخلی حکومت ایران است. در هر حال مشکلات خارجی هم شرط لازم و نه کافی است.-

 

در صورت وقوع حمله رفتار جامعه جهانی چه اهمیتی خواهد داشت؟

واقعیت این است که پس از رخ دادن حمله نظامی، رفتار جامعه جهانی اهمیت زیادی برای ما ندارد، زیرا مهم آن است که پیش از این اتفاق مواضع آنان در مواجهه با چنین رویدادی چه باشد. البته سیاست خارجی ایران باید به گونه‌ای انتخاب و اجرا شود که کفه مخالفان را پیش از وقوع سنگین کند تا احتمال وقوع را کم نماید. متاسفانه این سیاست که به‌نحوی مرتبط با سیاست داخلی هم هست، در این مسیر طی طریق نمی‌کند.

 

روسها در این میانه چگونه رفتار خواهند کرد؟

به نظر من روسها در جریان لیبی خطای فاحشی را مرتکب شدند، و با دستان خود شرایط را برای شکل‌گیری بدترین وضعیت علیه خود رقم زدند. با تسط غرب بر لیبی، چند مشکل برای روسیه ایجاد شد. اول خارج شدن بازار نفت لیبی از دست نیرویی همچون قذافی. فراموش نکنیم که وابستگی روسیه به قیمت‌های انرژی چندان کمتر از وابستگی برخی از کشورهای اپک به نفت نیست و برخی‌ها معتقدند که سقوط اتحاد جماهیر شوروی به‌ دلیل کاهش مداوم قیمت‌های نفت بود. دومین نکته خارج شدن بازار تسلیحاتی لیبی از مدار روسیه است. باید مطمئن بود که پس از تخریب کامل ارتش و تجهیزات نظامی لیبی، این کشور خود را در مدار تسلیحاتی غرب قرار خواهد داد. این امر برای سایر حوزه‌های اقتصادی لیبی هم وجود دارد، ولی بیشترین خسارت را روسیه در زمینه فروش تسلیحات خواهد دید. و بالاخره سومین نکته نیز تبعات استراتژیک سقوط لیبی است که ممکن است در آینده گریبان سوریه را هم بگیرد و اگر به ایران هم برسد، می‌توان گفت که روسیه از منطقه خاورمیانه و آسیای جنوب غربی تا شمال آفریقا بکلی اخراج خواهد شد. و نه‌تنها حضور سیاسی نخواهد داشت که حضور نظامی (فروش تسلیحات) و اقتصادی هم نخواهد داشت و کل بازار نفت و انرژی این منطقه به عنوان ابزاری علیه روسیه بکار گرفته خواهد شد و از سوی دیگرظاهرا برای آن که غرب و ایالات متحده موافقت روسها را با ادامه این سیاست در خاورمیانه جلب کنند مابه‌ازایی وجود ندارد که برای این موافقت به روسیه بدهند.

 

 برخورد جامعه ایرانی را اعم از مردم تا گروههای سیاسی چگونه ارزیابی می کنید؟ برخی از نیروهای  اپوزیسیون معتقد اند که مخالفت بی قید و شرط با جنگ در حالی که آنان با دولت ایران در حال مبارزه هستند، تقویت موضع دولت است حال آنکه اگر این حکومت با دشمن خارجی مواجه شود، ممکن است قادر به جنگیدن با مخالفان سیاسی در داخل نباشد و بویژه برخی از نیروهایی که به سرنگونی قائل هستند بر این مسئله پای فشاری می کنند. شما این صحنه را چگونه می بینید؟

تردیدی نیست که همه ما و بسیاری از مردم ایران از وضع موجود سیاست و قدرت بسیار ناراحت هستیم و نسبت به آن انتقاد داریم و بسیاری نیز برای بیان انتقادات خود هزینه‌های زیادی را پرداخته  واز این پس هم پرداخت خواهند کرد. ولی این امر به هیچ وجه مجوزی برای وارد کردن معادلات نظامی خارجی در مجادلات سیاسی داخل نمی‌شود. حتی بسیاری از صاحبنظران معتقدند که حل نشدن مسائل سیاسی در داخل کشور به علت پر تنش بودن روابط خارجی بوده است و هرچه این روابط متشنج تر شود، اوضاع برای بهبود مسائل داخلی بدتر می‌شود. مساله این است که ما باید از دو راه بد و بدتر یکی را برگزینیم. مخالفت مشروط کردن با جنگ، عین موافقت است. چون نزد افکار عمومی بسیار زشت است که عده‌ای از جنگ و حمله نظامی بیگانه علیه کشور خود دفاع کنند، به‌همین دلیل مخالفت خود را بصورت مشروط بیان می‌کنند تا خود را از پیش نزد افکار عمومی تبرئه کرده باشند . بنابراین چنین مخالفتی به معنای موافقت با جنگ،  بعلاوه یک رفتار ریاکارنه است. ضمن این‌که این استدلال به‌کلی بی‌پایه است که مخالفت با جنگ موجب تقویت موضع حکومت می‌شود، پس نباید با آن مخالفت کرد. این استدلال دقیقا مثل استدلال حکومت است، که هر نوع انتقادی از خود را موجب تقویت کشورهای خارجی می‌داند و آن را محکوم کرده و مانع از طرح آن می‌شود. متاسفانه برخی نیروهای سیاسی که اخیرا به خارج رفته‌اند چنان به مواضع غلط افتاده‌اند که پیشاپیش مسئولیت وقوع هر جنگی را به‌عهده حکومت ایران انداخته‌اند و از فرط دشمنی با حکومت ایران، بدیهی ترین نکات را در رفتار حکومت‌های دیگر نادیده انگاشته‌اند و البته کماکان ادعای اصلاح‌طلبی یا رفتار به‌ دور از خشونت هم دارند.

اگر چه نیروهای منتقد باید نسبت به سیاست‌های غلط حکومت اعتراض کنند ولی از آنجا که متوجه خطیر بودن وضع هستیم و احتمال برخورد نظامی را هم می‌دهیم،  باید در مقام یک کنشگر بدون قید وشرط و صادقانه و پیگیرانه با هرگونه حمله نظامی مخالفت نماییم. این ‌که مخالفت خود را مشروط کنند، به این خیال که از خود رفع مسئولیت کرده‌اند، چیزی جز دورویی سیاسی را اثبات نمی‌کنند..

جنگ با هر انگیزه‌ای که باشد، برای ما تبعات بسیار سهمگینی خواهد داشت. وضعیت لیبی، و حتی عراق نشان داد که تلفات انسانی و اقتصادی جنگ بسیار فراتر از چیزی است که حتی یک حکومت استبدادی مثل قذافی طی سالها می‌تواند ایجاد کند. ضمن آن‌که جنگ چنان کینه‌ها و اختلالی در روابط و شکاف‌های قومی و زبانی و مذهبی و نژادی ایجاد می‌کند که تا سالهای سال قابل التیام یافتن نخواهد بود و همواره به عنوان یک مانع جدی در راه شکل‌گیری دمکراسی عمل خواهد کرد. بعلاوه حکومتی(آمریکا) که حاضر نیست عضویت مردم رنج کشیده‌ای مثل فلسطین را در سازمان یونسکو تحمل کند و از ابزار مالی خود این سازمان را تهدید می‌کند و بر اوضاع غیر صلح‌آمیز منطقه مهر تایید می‌زند چگونه ممکن است که برای دموکراسی و صلح در سایر مناطق قدم بردارد بدن این که منافع خودش را تامین کند؟

 

به این ترتیب و چنین مخالفت بی قید و شرطی با جنگی که گفته می شود علیه حکومت ایران است، آیا مشکل اپوزیسیون با حکومت حل ناشده نخواهد ماند؟

مشکل اصلی ایران بیش از آن که حکومت‌ها باشند،(که آنها هم بخشی از مشکل هستند) منتقدین هستند. تا کنون در ایران چندبار حکومت عوض شده است ولی ظاهرا کماکان در پله اول ایستاده‌ایم و بازهم عده‌ای خواهان براندازی و تغییر حکومت هستند، در حالی که تجربه‌های پیشین نشان داد که تغییر حکومت ضمن آن که هزینه‌های بسیار سنگینی دارد، راهگشا هم نیست، ولی اصلاح حکومت‌ها حتی اگر ناموفق بوده، هزینه چندانی نداشته است. پرهیز از خشونت از هر نوع آن، هم استراتژی است و هم تاکتیک. و اگر توجه کنیم روشن می‌شود که افراطی ترین جناح‌های حکومت هم خواهان رودررویی نظامی هستند، زیرا بقای خود را در فضای ضد خشونت تضمین شده نمی‌دانند.

من در رد جنگ به‌عنوان شیوه‌ای برای ایجاد دمکراسی مقاله مختصری نوشته‌ام که در روزنامه اعتماد منتشر خواهد شد. آنچه را که باید نسبت به آن مقاله اضافه کنم این است که جامعه ما دچار فروپاشی اجتماعی شده است و اگر با فروپاشی سیاسی هم مواجه شود، خسارتهای بسیار بزرگی خواهد دید که مردم طبقه متوسط و پایین جامعه قربانیان اصلی آن خواهند بود. و در میان این مردم هم، زنان و کودکان آسیب‌پذیران اصلی هستند. فروپاشی سیاسی اجازه می‌دهد که عوارض فروپاشی اجتماعی به بدترین شکل، خود را نشان دهد. هدف اصلی هر نیروی مسئول سیاسی باید بازسازی اجتماعی در کنار اصلاح ساختار سیاسی و بصورت توامان باشد، از لوله تفنگ چیزی جز گلوله خارج نمی‌شود و گلوله نیز چیزی جز زخم بر بدن جامعه نمی‌نشاند و از زخم چیزی جز کینه و نفرت برداشت نخواهد شد. در این فرآیند هرچه درآید، دمکراسی نخواهد بود.

 

آیا اساساً نگرانی یا نگرانی اصلی غرب دستیابی ایران به سلاح هسته ای است؟

به‌معنای دقیق کلمه خیر! پاکستان و هند هم سلاح اتمی دارند ولی روابط پر چالشی با غرب ندارند و اگر هم با پاکستان درگیر هستند به دلیل داشتن سلاح هسته‌ای نیست، بلکه به علت حمایت آنان از طالبان و احتمالا القاعده است. مساله غرب با ایران بر سر نظام بین‌المللی است، همان چالشی که زمانی شوروی و آمریکا با هم داشتند، ولی در ابعاد محدودتر. اگر شوروی و غرب یا آمریکا به همزیستی مسالمت‌آمیز رسیدند و منافع خود را باز تعریف کردند، ایران و آمریکا قادر به انجام چنین کاری نیستند، به همین دلیل هر بهانه‌ای می‌تواند مخل این روابط شود. موضوع هسته‌ای و حقوق بشر هردو وقتی به چالش تبدیل می‌شوند که در خدمت آن چالش اصلی یعنی اعتراض به نظام بین‌المللی قرار می‌گیرند. بنابراین مشکل حکومت ایران با غرب یا آمریکا را نمی‌توان به موارد خاصی مثل هسته‌ای یا حقوق بشر محدود کرد، بلکه اگر اختلافات دو طرف در نگاه به نظام بین‌المللی کم یا حل شود، این موارد نیز در مسیر حل قرار خواهد گرفت

 

آقای احمدی نژاد در آخرین سفر خودشان به نیویورک گفتند و بعدها در تهران نیز تکرار کردند که اگر غرب به ما اورانیوم 20 در صد غنی شده بدهد، غنی سازی را تعطیل می کنیم زیرا به لحاظ اقتصادی هم برای ما مقرون به صرفه نیست. شما این پیشنهاد را چقدر صحیح و چقدر عملی می بینید؟

این اظهارات احمدی‌نژاد بیشتر شبیه به یک شوخی است، زیرا اگر قرار بود برحسب صرفه اقتصادی تصمیم‌گیری می‌کردند، بسیاری از طرح‌ها و اقدامات آنان باید بکلی متوقف می‌شد. بعلاوه کسی که در پی افکندن طرحی جدید برای نظام بین‌المللی است، چگونه انتظار دارد که دیگران با دادن اورانیوم غنی شده به او در مسیر اجرای چنین ایده‌ای حرکت کنند؟ متاسفانه این گونه از اظهارات سیاسی در روابط بین‌المللی از همان شیوه و الگوی اظهارات سیاسی داخلی آقایان تبعیت می‌کند، درحالی که روشن است این الگو و شیوه در خارج از کشور جواب نمی‌دهد