مرزهایی که شکست

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

از روز22 خرداد شروع شد و ادامه پیدا کرد. همیشه این دشمن خارجی نیست که سرزمینی را اشغال می کند و مالکان آن سرزمین را به  قلمرو مالکانه شان راه نمی دهد. یک جریان حکومتی در ایران، عرصه عمومی، این محل تجلی نقدها و نظرهای سیاسی و اعتراضی را به انحصار خود درآورده و سهم خواهی شهروندان از آن موکول به از دست دادن امنیت و بذل جان شده است.

ایرانیان چندی است با این وجه از انحصار گرائی وارد مبارزه صلح آمیز شده اند و پای هزینه ی آن ایستاده اند. در این رویارویی اراده کرده اند همان زمانها و مکانهای رسمی و مجاز برای ستایش از حکومت و ساز و کار آن را مایه دست قرار داده و در همان حدود و امکانات سهم خواهی کنند. دشمن داخلی این درجه از سهم خواهی را تحمل نمی کند و به آنها که بخش صبور جمعیت ایران بوده و سالها خشم و خروش شعاری و ستیزه جویانه ستایشگران و پرستندگان حکومت را دیده اند و خون خورده اند مجال نمی دهد تامطالبات خود را در همان عرصه عمومی که تیول اشغالگران داخلی است مطرح کرده و آرزوهایی در حدود استبدادزدایی از سیاست داخلی و تنش زدایی از سیاست خارجی را با حکومت در میان بگذارند.

بخش بزرگی از جمعیت ایران از آن رو راهی این مبارزه شده که حکومت ظرف سی سال ادعا کرده است ایرانیان با حضور میلیونی در خیابانها در روزهای خاص، سیاست داخلی و خارجی را طراحی می کنند و خواستار اعمال خشونت در سیاست داخلی و تداوم آن نسبت به منتقدین بوده و پروایی ندارند اگر با هدف مبارزات ضد استعماری منطقه را به خاک و خون بکشند. ایرانیان از ان رو راهی این میدان پر خطر شده اند که در مجلس نمایندگانی ندارند تا همه اندیشه های سیاسی شان را نمایندگی کنند. نمایندگان منتخب فقهای شورای نگهبان اند، تازه در همین قواره کوتاه از حق آزادی بیان نظر و عقیده و نظارت بر امور چندان  بهره ای ندارند. مطبوعات به اراده فراقانونی هیئت نظارت بر مطبوعات که دولت را حمایت می کند و برای حداقل آزادی جایی باقی نمی گذارد نفسهای آخر را می کشد. باقی می ماند عرصه عمومی که در انحصار حامیان سیاستهای سرکوب و انزوای جهانی و تشدید بحران اقتصادی است. ایرانیان دل خسته و ناراضی این باقی مانده را که گوش تا گوش نیروهای مسلح آن را ناامن ساخته اند تبدیل به بستر حضور اعتراضی، صلح آمیزو مظلومانه خود کرده اند.

ایرانیان در انحصارشکنی پیش می روند. آنها با چند حرکت شطرنجی عرصه عمومی را از انحصار سی ساله  دشمن داخلی درآورده اند و با تن دادن به خطر پس از سه دهه توانسته اند در زمانها و مکانهایی که محل ستایش و پرستش مدیران سیاسی شده است با قبول خطر حاضر بشوند. نیروی فعال شده در این حرکت، سنجیده و آهسته پیش می رود و در این گامها هشیارانه انحصارشکنی می کند و برای ساختار شکنی شتاب ندارد. مجموعه حکومت در پی آن است که نیروی انحصارشکن مردم را به سمت و سوی ساختارشکنی سوق بدهد و بسترسازی کند برای خونریزی و تحمیل هرچه بیشتر دخالت نیروهای نظامی و پلیسی دراموراقتصادی، سیاسی و در مجموع دولتی که به تاخیر انداختن خواسته های دموکراتیک مردم ایران فوری ترین نتیجه ی آن است.

انبوه مردم ناراضی، باری، نماز جمعه به امامت هاشمی رفسنجانی را انگیزه ورود به عرصه عمومی ساختند. آسفالت خیابان سجاده شان شد و رنگ سبز مایه خوشدلی شان، با این یقین شیرین که تنها نیستند و با این امید که صاحبان عقل و تدبیر از درون حاکمیت به پا می خیزند و باور می کنند موضوع جدی است.متقاعد می شوند که نمی توانند کهریزک را در سطح کشور بازسازی کنند و نمی توانند راه بر مردمی ببندند که می خواهند در زمانها و مکانهای رسمی نظرات متفاوت سیاسی خود را اعلام کنند. باری دیگر روز قدس را کارسازی کردند و نترسیدند ازتهدید ائمه جماعت و نهراسیدند از آن لشکریان مخفی و اشکارکه منافع شخصی را بر منافع ملی و جمعی ترجیح می دهند.. نمایش قدرت مردمی که انحصار روز قدس را در عرصه عمومی ودر انتخاب شعارها شکستند اهل عقل و تدبیر و سیاست را از بستری که امن و امانش می پندارند به چاره اندیشی ترغیب نکرد. روز 13 آبان فرا رسید و زور آزمائی مردم ناراضی برای سهم خواهی از عرصه عمومی تکرار شد. خشونت ورزی دستجاتی از پلیس که حامیان منافع و خواسته های بخشی از مردم ایران شده اند و حفظ نظم را با هدف پاسداری از منافع جماعت خاصی بهانه ی خشونت ورزی کرده اند تکرار شد. جریان سیاسی متکی به سرکوب از گذشته ی دور و نزدیک پند نگرفت و این بدترین شیوه برای ثبات و دوام قدرت را باری دیگر کارسازی کرد. شیوه ای که دستکم در این روزگار کار نمی کند و ثبات سیاسی به لحاظ تنش های حاصل از آن دررابطه ی مردم با حکومت، به شدت آسیب پذیر می شود.

حال که باری دیگر ایرانیان راهی عرصه عمومی شدند تا انحصار شکنی بکنند حدود شش ماه پر و پیمان از باده امید و آرزو و اراده پشت سر داریم. افسوس هر چه می جوییم از عقل و درایت دولتمردان نشان نمی یابیم. هرچه است دشنام است و گزافه گویی پیرامون دشمن خارجی. دریغ از یک حرکت مدبرانه ازسوی مقاماتی که بر پایه همین قانون اساسی مقرر شده است از تدبیر و تدبر بهره ای داشته باشند و مقرر شده است وقتی کم می آورند دست به دامان اهل صلاح و مصلحت بزنند. همگان درهای عقل و مصلحت و درایت را بر خود بسته اند. گویا برای باقی ماندن بر عرصه قدرت به صورت گسترده تفویض اختیار کرده اند.به عبارت دیگر قدرت مطلقه دست به دست شده، بی آن که اصل و اساس و منشا قدرت که مردم باشند در این دست به دست شدن دخالت داشته باشند. خیلی که می خواهند مبتکرانه عمل کنند موازی سازی را در جای عقل و تدبیر می نشانند و سبز علوی با مفهوم ضمنی خشونت ورزی اعلام موجودیت می کند تا رنگ سبز اعتراضی را خالی از معنا کنند و سبز اموی وارد فرهنگ سیاسی روزنامه کیهان می شود تا خصومت های تاریخ تشیع را تداعی و بازسازی کند. سیاست امنیتی فرسوده ای که پیش تر بدون کمترین پیروزی خود را به صورت زنان علیه زنان و دانشجو علیه دانشجو تعریف کرده بود، اینک در جای سبز علیه سبز وارد میدان شده است. سبز علوی ساختگی و امنیتی چه کاری پیش می برد ؟ کدام تکلیف حکومتی را اجرایی می کند ؟  اگر سبز علوی آمده است تا سبزاعتراضی را خفه کند و بکشد که تحصیل حاصل است. پیش تر با نامهای دیگری چنین می کرد. اگر آمده است تا آدمکشی را شکل و شمایل مردمی بدهد و لباس شخصی ها یا دستجاتی از بسیج را سبز پوش کند و احیانا نوار سبز بر دشنه و قمه و باتون و زنجیر آنها ببندد باز هم کاری از پیش نمی برد.

هزینه بر هزینه می افزایند و زود تر از آنچه پیش بینی می شود سبز علوی در تاریخ معاصرو مبارزاتی ایران و در فرهنگ سیاسی روزگار ما در جای نهاد سرکوب ثبت می شود. ایران که نهاد سرکوب کم ندارد. ایران نهادهای برخاسته از انتخابات سالم و آزاد کم دارد. ایران مطبوعات ازاد کم دارد. ایران مدیران پاسخگو کم دارد. ایران سیاستمدار شجاع که به هنگام با مردم عاصی راه بیاید و نگذارد کار از کار بگذرد و نگذارد از کشته پشته درست یشود کم دارد. ایران کمبود مدیریت بحران دارد. در نبود مدیریت بحران، سبز علوی بار خاطر می شود. ایرانیان یار شاطر می خواهند. هرگاه هرچه زودتر از درون حاکمیت ندای همدلی با آنها بر نخیزد طوفانی مهیب از راه می رسد. آقایان دارند به دست خود بر سرعت شتاب طوفان می افزایند. انگار نه انگار که انبوهی از تجربه های جنگی و بحرانهای سیاسی و تحریمهای اقتصادی پشت سر دارند. اهل تجربه را خانه نشین و فلج و آواره ومرعوب ساخته اند و به جاهلان تفویض اختیار کرده اند.در این کشتی که زندگی هفتاد میلیون نفر به خطر افتاده و با بی کفایتی  مدیران، جنگ شیعه و سنی هم به کام جنگ افروزان جهان بر دیگر مصیبت ها افزوده می شود، به خوبی می توان باور کرد دولتی در کار است که این دولت قصد خدمت به رفاه و امنیت با مفهوم انسانی آن را ندارد. در این وضعیت اگر دست دشمن داخلی در کار نیست، دست چه کسانی در کار است ؟

ایکاش حال که مقرر شده است نماد سبز را به سلسله اموی منسوب کنند، به نقد و نظر آن جوان دانشجوی ایرانی که وارد بیت قدرت شد و در برابر نماد قدرت سخنانی از جنس سبز بر زبان آورد اعتنا می کردند. حتی اگر حضور سبزگونه ی آن جوان رشید ایرانی از پیش برنامه ریزی شده باشد، واجد ارزش و اعتبار تاریخی است. او نمادی است از وجه اعتراضی ایرانیانی که با حکومت حرف دارند، بیش از آن که جنگ داشته باشند. جوان در بیت رهبری دستبند و شال سبز با خود نداشت، با این وصف سبز سبز بود. اگر کانون های قدرت سیاسی درهای خود را بر مردم نبسته بودند کار به اینجا نکشیده بود. مردمی که درها را بر آنها بسته اند و هرچه در کوفته اند فریادرسی نبوده است، عرصه ی عمومی و زمان ها و مکان های رسمی و پذیرفته شده را از دست نخواهند داد، مگر آنکه با آنها باب مذاکره را بگشایند.