مرضیه در “بدون سانسور” گزارش خود از اجتماع مردم محرومی که مالک زمین های اطراف نمایشگاه بین المللی مشهد هستند، اما شایعاتی در باره تملک آن از سوی برخی نهادها یا سرمایه داران عرب به گوش می رسد را اینگونه شروع کرده:
اینجا زمینی در مجاورت نمایشگاه بین المللی مشهد است. جایی که بیست، سی سال پیش زمین هایش هیچ ارزشی نداشته و امروز با توجه به گسترش شهر حکم طلا را پیدا کرده. شایعه های زیادی درباره زمین ها مطرح می شود. خریدار عرب و یا یکی از سران سپاه. فرق چندانی نمی کند.
پیر مرد می گوید: ما 7000 نفریم که از 40 سال پیش تا کنون زمین ها را خریدیم. بسیاری سند داریم و بعضی هم قولنامه. حالا بعد از این همه سال می خواهند زمین مان را از چنگمان در بیاورند. شهرداری می گوید می خواهد زمین ها را فضای سبز کنند. خودت نگاه کن خانم. دور تا دور فضای سبز است. مرد جوانتری فریاد می زند: شهرداری می خواهد زمین ها را متری 100 هزار تومان از ما بخرد. زمین هایی که در واقع میلیون میلیون ارزش دارد. زنی ادامه می دهد که : از فلسطینی ها هم بیچاره تریم. لا اقل آنجا جنگ است و آخرش می میرند و راحت می شوند. ما را نمی کشند هم، تا راحت شویم.
اخص فساد دولتی: کاهش یا جهش؟!
علی نقوی در “گویای خموش” در برابر اظهارات اخیر رئیس جمهور در مورد باندهای مافیایی فساد چنین واکنشی دارد:
بهمن، چند روز پیش از آنکه احمدی نژاد بار دیگر در حملاتی تند، بسیاری از نهادهای درون دولت و حاکمیت را به همراهی با مافیای فساد متهم کند، حتی نمایندگان راـ که اتفاقا اکثریتشان با او همراهند- در رای اعتماد به وزیر نفتش زیر سئوال ببرد و گناه ناتوانی دولتش را به گردن دیگران بیاندازد؛ در سرمقاله سرمایه از او خواسته بود تا مافیای فساد را نام ببرد. خیلی های دیگه هم خواستار این هستند که آقای رییس جمهور به جای فرافکنی، انداختن توپ در زمین دیگران و عصبانیت، این مافیا را معرفی کند اما احمدی نژاد همواره از این امر خودداری می ورزد.
جدا ازاین بحث، سئوالی که می توان طرح کرد این است که در طول سه سال اخیر شاخص فساد در ایران روندی رو به رشد داشته یا کاهشی؟ و دولت مهرورز، عدالت طلب که بلندپروازی هایش گوش فلک را کرکرده، در این راه چه نقشی داشته است؟ آنچه از شواهد امر پیداست، فساد همچنان روبه افزایش است.
معادله ای غیر قابل حل
احسان تقدسی در “دل نوشته های یک روزنامه نگار” درگیر یک معادله است که قادر به حل آن نیست:
عجیب است که اسفندیار رحیم مشایی از افزایش چند ده درصدی سفرهای مردم در ایام نوروز خبر می دهد و اینکه 70 میلیون نفر سفر در ایام نوروز انجام شده است و آن وقت آمار و ارقام از کاهش 30 درصدی مصرف بنزین در ایام نوروز خبر می دهند.
نتیجه یک: رحیم مشایی دروغ می گوید!
نتیجه دو: آمارهای وزارت نفت دروغ و جنگ روانی علیه دولت است!
نتیجه سه:…!
قانونی به نفع مالکان بانک های خصوصی
حسین نوری نیا در “آینده آبی” معتقد است تکلیف بانک های دولتی به اعطای تسهیلات، بانک های خصوصی را به فعالیت در حوزه هایی متمایل کرده که سودآوری بیشتری دارند:
در خبرها خواندم که علیرغم کاهش نرخ سود تسهیلات بانکی، درآمد بانکهای خصوصی افزایش داشته است. ظاهرا این وضعیت تناقضآمیز به این جهت است که نرخ سود پایین به تسهیلات تکلیفی مانند جعاله، فروش اقساطی، وام مسکن مربوط میشود و تسهیلات غیرتکلیفی مانند مضاربه و وام مشارکتی و… را در بر نمیگیرد. بانک های دولتی مجبور به پرداخت تسهیلات تکلیفی هستند ولی موسسههای خصوصی چنین اجباری ندارند.
به همین جهت آنها بیشتر به تسهیلات غیرتکلیفی روی آوردهاند که همچنان سود آن بالا است. این امر موجب میشود بانک های دولتی بیشتر توان خود را در بخش تکلیفی بگذارند و محدودیت منابع و کاهش سود به کاهش اعطای وام نیز میانجامد. در عوض افراد خواهان وام به سراغ موسسههای خصوصی میروند و از آنان تقاضای وام میکنند که چون غیرتکلیفی است سود آن بالا است. اما آیا این اقدام واقعا برای حمایت از تولید داخلی و اقشار محروم بوده است؟
آن مجلس تان چه بود که این یکی باشد؟!
مهدی محسنی در “جمهور” در واکنش به حد نصاب نرسیدن یکی از جلسات اخیر مجلس هفتم و در نتیجه تعطیل شدن جلسه علنی آن نوشته است:
مجلسی که برگزیده امام زمان بود و اسامی شان از عالم بالا ابلاغ شده بود، نتیجه اش به اینجا رسید که مثبت ترین عملکردش شاید رای ندادن باشد به چند وزیر معرفی شده از سوی احمدی نژاد برای وزرات نفت و آموزش و پرورش بود که آنرا هم بعدا جبران کردند.
مجلسی که با ادعای تحول عظیم در وضعیت اقتصادی مردم و اجرای طرح تثبیت قیمت ها بر سر کار آمد و در دوران نظارت و قانون گذاریش بی سابقه ترین رشد قیمت ها و تورم در دهه سوم پس از انقلاب اتفاق افتاد. آن مجلس که سفارش شده از بالا بود این شرایط را برای جامعه رقم زده است چه برسد به مجلسی که توسط بندگان خدا اینگونه تبلیغ می شود. مشخص نیست این 11 نماینده جا مانده از دور اول لیست جبهه متحد اگر به مجلس بروند چه شق القمری می خواهند بکنند که دیگران نمی توانند.
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟
”بایرامعلی” منقد آن دسته از ایرانیانی است که سابقه تمدنی کشورشان را به ریشخند می گیرند یا انکار می کنند:
چند سالی است موجی در بین جماعت شبه روشنفکر ما راه افتاده در رابطه با اعلام برائت و بیزاری از گذشته تاریخی ایران؛ بخصوص قسمت مربوط به قبل اسلام و دوره امپراتوری پارسها و سعی میکنند بگویند که اینها هیچ ربطی به ما ندارد ،ما از اولش هم پخی نبودیم و مردم ایران از زیر بته سیب زمینی بوجود آمده و…
در دوره زمانی که حتی کشورهایی که تازه از تخم درآمده اند و هنوز رنگ پرچمشان خشک نشده اند با ضرب و زور و جعل برای خودشان یک هویت تاریخی درست می کنند ما به آنچه که داریم (با همه بدیها و خوبیهایش) پشت می کنیم و نفی می کنیمش. بحث آن بماند برای کسانی که اطلاعات و دانش کافی در مورد آن را دارند. از دشمنان برند شکایت به دوستان/ چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟
ایرانی ها دنیا را می گرفتند اگر…
شیوا قهرمانلو در “جذبه” ؛ افسوس می خورد که چرا امکاناتی که در خارج کشور در اختیار دانشجویان است، در داخل کشور فراهم نیست تا ایرانیان، استعداد شگرف خود را به نمایش بگذارند و بدین ترتیب دنیا را بگیرند:
این روزها خیلی یاد بچه های ایران می افتم.دوستان خوب خودم که چقدر در تحصیل و آموزش مصر و مشتاقند. اگر این امکانات برای همه ی آنها بود مطمئنم ایرانی ها دنیا را می گرفتند! کتابخانه های خلوت و نرم افزارهای رایگان. سمینارهای مفید و تفریحات ساده و سالم. از همه مهمتر احترامی که برای دانشجو قائلند. نه که معتقد باشم ایران چنین فضاهایی نیست؛ نه اصلا! ولی حسی غریب ناگاه به سراغم می آید و عذابم می دهد. حس اینکه کشور من و دوستان من لایق خیلی بیشتر از اینها هستند که اکنون در ایران هست…
منظورم این بود که…
توکا نیستانی در “توکای مقدس” می نویسد اولین واکنش نسبت به اظهارات انتقادی اخیرش را درخانه و از همسرش دریافت داشته است:
اولین سؤالی که در بدو ورود به خانه می پرسد این است: “توکا، تو با جایی مصاحبه کردی؟”
می گویم که مدتی است با هیچ جا مصاحبه نکرده ام. با تعجب بیشتری ادامه می دهد پس چرا از قول تو در فلان روزنامه نوشته اند که نودونه درصد مردم بی سواد هستند؟! حالا من هم تعجب می کنم اما می فهمم موضوع از کجا آب خورده است برایش توضیح می دهم که دو روز پیش از یک سایت یا وب لاگ کسی که نمی شناختم زنگ زد و خواست تا درباره ی علت مخالفتم با یک قسمت از سریال “مرد هزار چهره” توضیح بدهم.
من هم وسط حرف هایم برای اینکه مصاحبه گر را متوجه وظیفه ی سنگین کسانی کنم که در تلویزیون به طنازی مشغول هستند گفتم در مملکتی که نودونه درصد مردمش بی سواد هستند، طعنه زدن به “اهل فرهنگ” هیچ عاقبت خوبی ندارد! البته آماری که دادم سطحی و به شدت اغراق آمیز بود ولی قرار بود مصاحبه در یک وب لاگ و با خوانندگانی محدود منتشر شود و به نظر می آمد صحت آمار را می توان فدای رساندن معنا کرد.
همسرم ملامتم می کند که وقتی چنین قضاوت سختی در حق مردم می کنم طبیعی است هر کسی با خواندنش خود را در جبهه ی مقابل من ببیند.
داستانی از براتیگان
اگر می خواهید قصه تازه ای از ریچارد براتیگان خوانید، به وبلاگ پیام یزدانجو به نام “فرانکولا” بروید. داستان براتیگان چنین آغاز می شود:
دوم ژانویهی 1942 خبرهای خوب و بدی داشت. اول خبر خوب: فهمیدم مرا برای خدمت در نظام وظیفه ”نامناسب” تشخیص دادهاند و بهعنوان بچهسرباز به جبههی جنگ جهانی دوم اعزام نمیشوم. مسأله اصلاً بیعلاقگی به وطن نبود چون من جنگ جهانی دومام را پنج سال پیش در اسپانیا جنگیده بودم و یک جفت سوراخ گلوله هم در ماتحتام داشتم که این را اثبات میکرد. اصلاً سر در نمیآورم چرا تیر به ماتحتام خورد. به هر حال، یک داستان جنگی مزخرف بود. به مردم که میگویی ماتحتات تیر خورده، دیگر تو را به چشم یک قهرمان نمیبینند. جدیات نمیگیرند، اما این دیگر اصلاً مسألهی من نبود. جنگی که برای باقی آمریکا داشت شروع میشد برای من تمام شده بود.
حالا خبر بد: هفتتیرم یک تیر هم نداشت. سفارشی گرفته بودم و اسلحه لازم داشتم اما موجودی تیرهام تازه ته کشیده بود. مشتریای که میخواستم آن روز برای اولین بار ملاقاتاش کنم از من خواسته بود با اسلحه سر قرار بیایم، و میدانستم که هفتتیر خالی آن چیزی نیست که مشتریها میخواهند.
هر روز که نمی شود آدم کشت!
”از پشت یک سوم” از اینکه می بنید صدای خواننده مورد علاقه اش توسط همکاران اش مورد توجه قرار نمی گیرد دلخور است:
مُردم از بس بخاطر پنج دقیقه محسن نامجو گوش دادن هی به همکارها توضیح دادم که کیه و کجا زندگی میکنه و چه شکلی هستش و چی میزنه و… بعدش هم اون بیهنرها و هیچی ندونها از موسیقی امروزی، هرهر خندیدن و گفتن این بابا که همش داره عربده میزنه و جیغ و داد میکنه و اونوقت تو میمونی و یه بغض گنده توی گلو. هر روز هر روز هم که نمیشه برای توجیه صدای محسن نامجو آدم کشت! پس اینجور مواقع جر و بحث فایدهای نداره. سرت رو میندازی پایین و بغض میکنی و میری ساکت یه گوشه میشینی. کسانی که آخرین فیلمی رو که توی سینما دیدند، کانی مانگا بوده که دیگه نمیدونند محسن نامجو چی میخونه.
اسپری فلفل، علیه شخص به کار برنده!
”بلوتک” در باره آموزش هایی به زنان در خصوص دفاع از خود است:
آوریل، ماه آگاهی در مورد آزارهای جنسی نامگذاری شده و معمولا سازمانهای زنان یا مراکز دانشگاهی یک سری برنامه ویژه برای این ماه دارند. یه جلسه جالبی که دیشب رفتم در مورد این بود که اگه یه وقتی تو مدرسه یا هرجایی دیگهای دیدیم کسی داره به سراغمون میاد که اذیت مون کنه چیکار کنیم.
خود من یک ماه بود که هی این دست و اون دست میکردم که اسپری فلفل بخرم با توجه به اینکه الان دیگه با ماشین خودم هم نمیرم و نمیآم و زیاد اتفاق میافته که تا دیر وقت - یه وقتهایی تا صبح- بمونم توی دانشگاه. اما بعد از جلسه دیشب فهمیدم که چه خوب شد که پول خرج این اسپری نکردم. طبق آماری که دیشب تو اون جلسه ارایه شد؛ در بیشتر مواقع از اسپری فلفل یا دستگاه وارد کننده شوک الکتریکی برعلیه خود فرد حمله شونده استفاده میشه! یعنی کافی فرد- که معمولا در این مواقع اصلا انتظار حمله رو هم نداره و کاملا هول میشه- اختیارش رو از دست بده و اسپری یا دستگاه شوک دهنده در دستهای مهاجم قرار بگیره.
بعضی تپق های دردسرساز رسانه ای
”حاجی واشنگتن” راوی تپق های دردسر ساز رسانه ای است:
چهار پنج سال پیش یک هواپیمای مسافربری در فرودگاه مهرآباد موقع فرود یا صعود (درست یادم نیست) از رو باند لیز خورد و به داخل یک کانال افتاد. متاسفانه چند هموطن هم کشته و زخمی شدند.
یکی از بر وبچه های شبکه خبر برای گزارش به محل اعزام شد و با توجه به همزمان بودن پخش اخبار انگلیسی شبانگاهی این شبکه، به انگلیسی هم گزارش داد. این دوست ما که کمی به خاطر شرایط محل در فشار بود، هنگام گزارش زنده تعداد کشته شدگان را به جای چهار نفر -four - چهل نفر - forty- اعلام کرد. بلافاصله رویترز به نقل از تلویزیون دولتی ایران تعداد تلفات رو چهل نفر اعلام کرد و مدتی طول کشید تا این خبر تصحیح شد.
یک بار هم پس از به روی کار آمدن دولت احمدی نژاد، وزیر دفاع در گردهمایی فرماندهان سپاه گفته بود که ایران به دنبال تسلیحات هسته ای نیست. خیزنگار حاضر در محل هم در گزارش زنده به نقل از وزیر مصطفی محمد نجار گفت: “ایران در پی تسلیحات هسته ای است!”. قضیه داشت شر می شد تا اینکه خود وزیر دفاع در بخش بعدی خبر حاضر شد و تپق خبرنگار ما رو اصلاح کرد.