بازار داغ خرافات

میر حمید سالک
میر حمید سالک

جابر از امام باقر (ع)روایت می کند: “یخرج شاب من بنی هاشم بکفه الیمنی و باتی من خراسان برایات سود بین یدیه شعیب بن صالح یقاتل اصحاب السفیانی فیهز مهم” الملاحم و الفتن ص52 باب97

چندی پیش حجت الاسلام صدیقی، خطیب جمعه، با بیان سخنانی توانست مورد توجه رسانه های جهان قرار گیرد. او مدعی شد که بین میزان برهنگی خانم ها و وقوع حوادثی چون زلزله و سایر بلایایی طبیعی نسبت مستقیمی وجود دارد. این ادعا بحث هایی را در میان رسانه های جهانی به راه انداخت که درنهایت موجب شد تا تعدادی از زنان کشورهای غربی این “تئوری” را، در عمل، به بوتۀ آزمایش بسپارند. البته در تکمیل این جملات، جنتی نیز ادامۀ کلام را در دست گرفت و مدعی شد کسانی که از خواص محسوب می شوند می توانند وقوع زمین لرزه را پیش بینی کنند. اما انتشار خرافه به همین جا محدود نشده، چند گاهی است که در میان برخی از سایت ها و وبلاگ های حامیان دولت تبلیغاتی به چشم می خورد که تلاش دارد، با تکیه بر برخی از روایات شیعی و امتزاج آن با بحث های خرافی، در مورد دست اندرکاران جمهوری اسلامی غلو کرده و از آنها شخصیت هایی مقدس بسازد.

در برخی از منابع شیعی آمده است که قبل از ظهور امام زمان سیدی از اهالی خراسان، معروف به سید خراسانی، به همراه شعیب بن صالح و سید یمانی به عراق حمله می کنند و در آنجا بعد از شکست دادن سپاه سفیانی حکومت را به دست امام زمان می سپارند. کسانی که بر این مسئله اصرار دارند با شبیه سازی هایی تلاش می کنند سید خراسانی بودن را به آیت الله خامنه ای نسبت دهند. هم چنین عده ای از این جمع با توجه به این که سید حسن نصرالله، رهبر حزب الله، زادۀ یمن است، تلاش می کنند او را به جای سید یمانی بنشانند تا بتوانند به تئوری های خود جنبه ای جهانشمول بدهند. دست آخر هم احمدی نژاد را به عنوان شعیب بن صالح معرفی می کنند که قصد دارد جنگ با سپاه سفیانی را، که همان لشکر آمریکا درعراق است، به عهده بگیرد. بنده قصد ندارم وارد بحث راستی آزمایی و میزان سندیت نقل قول های بالا بشوم. همچنین چگونگی ارتباط این شخصیت های روایی با مسئولین کشور، مطلبی نیست که بتواند برای بحثی جدی جالب و جذاب باشد. آنچه که به نظر مهم می آید، با توجه به موارد مشابه تاریخی، طرح این مسأله در شرایط  کنونی است. به نظر می آید کار ارتباط هیات حاکمه با مردم به جایی رسیده است که رژیم برای توجیه مشروعیت خود و در ضمن رخنۀ بیشتر در دل همین بخشی از مردم که هنوز در میان آنها هوادارانی دارد، ناچار است بیشتر و بیشتر در ساز بدآهنگ خرافه بدمد و خود را بیش آز پیش نماینده ای الهی در میان زمینیان نشان بدهد. این دولت قصد دارد با استفاده از اعتقادات پاک مردم و با تکیه بر برخی اسناد تاریخی و یا جعلی برای خود مشروعیتی آسمانی دست و پا کند تا شاید بتواند توجیه گر نبود مشروعیت این جهانی آن در سطح جامعه باشد. راهی که در گذشته هم شاهد آن بودیم.

حداقل یک بار در تاریخ می توان سراغ گرفت که دولتی برای تشکیل و بقای خود دست به دامان روایات شیعی شد و به همین جا هم اکتفا نکرده با تحریف تاریخ از خود موجودی مقدس ساخت تا دوست و دشمن در مقابل او تسلیم شوند. آن زمان هنگامی بود که شاه اسماعیل به قدرت رسید. از آن دوران میرفطروس، با تکیه بر سخن بسیاری از محققان تاریخ صفوی، به عنوان “تونل وحشت” یاد می کند. امیر حسین خنجی در کتاب قزلباشان درایران چنین توصیفی از شاه اسماعیل ارائه می کند: “یکی از بزرگان آذربایجان به نزد شاه اسماعیل رفت و به او مشورت داد که اگر بخواهد مردم تبریز را مجبور کند که مذهب خودشان را رها کرده شیعه شوند شورش خواهند کرد. شاه اسماعیل چنین پاسخ داد: “مرا به این کار واداشته‌اند. خدای عالم و همۀ ائمۀ معصومین همراه من‌اند. من از هیچ‌کس باک ندارم. به توفیق الله تعالی اگر رعیت حرفی بگویند شمشیر می‌کشم و یک‌ تن را زنده نمی‌گذارم”. تئوریسین های اطراف وی تلاش کردند تا با تهیه یک نسب نامۀ جعلی از او انسانی ماورا زمینی بسازند؛ به گونه ای که نام او در اذان ذکر شود.  این عده با دست کاری تاریخی شرایطی را فراهم نمودند که در سرزمینی که عمدۀ ساکنین آن زمانش سنی بودند، مردم مجبور شدند در کوچه و بازار به سه خلیفۀ نخست مسلمانان دشنام بدهند تا سر و کارشان با مأمورین دولتی نیفتد. اطرافیان شاه اسماعیل با دست بردن در اسناد دینی، برای قساوت های مولای خود، اسناد جعلی شرعی ساختند، تا بتوانند اعمال او را توجیه کنند. میرفطروس شرایط حاصل از این اعمال غیر انسانی به ظاهر دینی را چنین توصیف می کند: “در این باره کافی است بدانیم که صدها نفر از شاعران و متفکران و دگراندیشان ایران در این دوران، ناگزیر به مهاجرت یا فرار به هند گردیدند و در آنجا سبک معروف به «سبک هندی» را بوجود آوردند. «شعرهای تبعید» شاعران این دوران، از درخشان ترین جلوه های عاطفی تبعید، ابراز «حسّ ملّی» و عشق به ایران است.” (رهایی از اسارت “تاریخ ایدئولوژیک”)

شاه جوان این نسب نامه را تنها برای استیلا بر داخل کشور نیاز نداشت. شاه اسماعیل به خاطر فتوحات پی در پی خود و گسترش هر روزۀ مرزهای ایران، با ترک ها و ازبک ها به طور مرتب در نبرد بود. او برای مقابله با این دشمنان نیاز فراوانی به سربازانی داشت که حاضر باشند از جان خود بگذرند. او به چنین سپاهیانی محتاج بود تا در مقابل توپخانۀ مجهز آن روز عثمانی و نفرات بیشمار سپاه آنها بتوانند مقاومت بکنند. از تعدد نظامیان ازبک نترسند تا بتوانند شیبک خان و سپاهیان او را در هم بشکنند و بر اساس روایات تاریخی برای بردن پاداش اخروی، بنا بر فرمان شاه اسماعیل، بر سر خوردن گوشت شیبک خان به نزاع برخیزند. چرا که شاه فتوی داده بود اگر رضایت من، که همان رضایت خداست، را می خواهید از لاشۀ شیبک نگذرید. این صحنه در خلاصة التواریخ چنین توصیف می شود:“آن گوشت متعفن با خاک و خون آغشته را به نحوی از یکدیگر ربوده، تغذیه می‌کردند که چرغان شکاری در حال گرسنگی گوشت آهو را بدان رغبت از یکدیگر بربایند.” ظاهرا امروز عده ای قصد دارند به بازسازی آن شرایط بپردازند.

هیات حاکمۀ جمهوری اسلامی که در ابتدا با اقبال وسیع مردم بر سر کار آمده بود، خیلی سریع محبوبیت خود را در بین مردم از دست داد. رجوع به رأی اول رفراندم جمهوری اسلامی و مقایسۀ آن با تعدادی از انتخابات بعدی نشان داد که تا چه حد و به چه سرعتی ارتباط ارگانیک حکومت با آحاد ملت از بین رفت. تجارب سال های 76، 80 و در نهایت 88 فرصت هایی در اختیار مسئولین گذاشت که بار دیگر بتوانند رشته های از هم گسسته را به یکدیگر گره بزنند. اما از آن جایی که این حکومت مشروعیت خود را ظاهرا باید از سر نیزه بگیرد و ادعا کند که صاحب حقانیتی الهی است، این فرصت ها را از دست داد و امروز در چنان بحرانی از مشروعیت گرفتار آمده که حاضراست به هر چیزی تمسک بجوید تا برای خود آبرویی طلب کند. رهبران رژیم که اکثریت مردم را به هزار و یک دلیل از دست داده اند چاره ای ندارند تا با ساختن شخصیت های غیر واقعی، به خود مشروعیت دینی ببخشند تا بتوانند از این مهلکه نجات یابند.

این وظیفه به عهدۀ کسانی است که امروز محتشمی از آنها به عنوان “فرقۀ مصباحیه” نام می برد. آنها ضمن آنکه تلاش می کنند به حکومت ایران وجهی آسمانی ببخشند، با ساختن داستان ها و روایات مختلف، سعی می کنند تا اجزای اجرایی آن را نیز هاله ای از تقدس بپوشانند. مصباح به عنوان پدر معنوی این دولت، وظیفۀ تئوریزه کردن این مبانی را به عهده دارد. وقتی که احمدی نژاد مدعی شد هاله ای از نور در سازمان ملل از او حمایت می کرد، از چنین ترفندهایی استفاده کرد. یا سال پیش که رئیس دولت از نیویورک بازگشت، روحانیون درون دولت، که از شاگردان مصباح هستند، از مردم خواستند تا برای این «پیروزی بزرگ اسلامی» به مساجد بروند و نماز شکر به جای آورند. او بارها اعلام کرده که دست امام زمان را در پشت خود دیده است و اعلام کرده که این دولت تنها یک وظیفه دارد و آن تحویل دولت به امام زمان است. آنها با این اقدامات در حقیقت تلاش دارند از حکومت و دست اندرکاران آن عناصری غیر پاسخگو در مقابل مردم بسازند که به عنوان نمایندگان خدا، مشروعیت خود را از دستگاه الهی باید کسب کنند و تنها در مقابل آن جوابگو هستند.

  آیا رهبران سیاسی و یا حتی مذهبی که واقعا مورد قبول مردم هستند، به چنین ترفندهایی نیاز دارند؟ جواب قطعا منفی است. حتما به خاطر داریم که آقای خمینی در پاسخ آقای حجازی چه گفت. آقای حجازی در محضر رهبر انقلاب اصرار داشت که آقای خمینی همان امام زمان است و باید ایشان تنها نقاب از چهره برگیرند. اما جواب بنیانگذار جمهوری اسلامی بسیار مشخص بود که از نمایندۀ اول تهران خواست از تکرار این حرف ها خود داری کند. چون آقای خمینی واهمه داشت که ممکن است این حرف ها را باور کند. به نظر می آید ایشان در وجود خود چنان کاریزمایی سراغ داشت که نیازی نبیند تا به این نظریه های سست بنیاد دست بیاندازد. اما حالا چه اتفاقی افتاده است که رحیم صفوی در جمع بسیجیان خراسان و در حضور آقای خامنه ای، رهبر انقلاب را با نام سید خراسانی یاد می کند، ولی ایشان هیچ برخوردی نمی کند. پناهیان مسئول اتاق فکر نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ها هیچ تردیدی به خود راه نمی دهد و معتقد است که آقای خامنه ای همان سید خراسانی است. ولی باز با موضع سکوت از سوی رهبر روبرو هستیم. آیا این سکوت ها به معنای اعلام رضایت است؟

اما این تاکتیک ها کارکرد دیگری نیز دارد. معمولا در سختی ها و فشارهایی که از حد تحمل انسان های معمولی خارج است، میل به امور خرافه ای شیوع بیشتری پیدا می کند. انسان مستأصل به هر دری می زند تا شاید چارۀ کار خود را بیابد. چند گاهی است که با رجوع به صفحۀ حوادث روزنامه ها می توانیم ببینیم که بازار رمال ها و دعانویس ها چقدر سکه شده است. هر روز شاهد هستیم که فرد حقه بازی به این اتهام توسط مسئولین انتظامی بازداشت می شود. متأسفانه اعتقاد به خرافه در میان اقشاری که از سطح دانش علمی و اجتماعی پایینی برخوردار هستند، رواج بیشتری دارد. از آن جایی که آقایان پایگاهی درمیان افراد تحصیلکرده اجتماع ندارند، ناچارند پایگاه اجتماعی خود را در میان افرادی مستقر کنند که متاع خرافه در میانشان خریدار بیشتری دارد. به همین دلیل روز به روز از طریق مداحان و سخنگویان خود در این آتش خانمان برانداز بیشتر می دمند. به این کار اهتمام ورزیده اند تا شاید برای ادامۀ بقای خود دلایلی، با ظاهری دینی و هسته ای خرافی، بتراشند تا از این راه بتوانند از احساسات مردم سؤاستفاده بکنند.

بار مشکلات روز به روز بیشتر بر گردۀ مردم سنگینی می کند. مردمی که هر روز با زلزله های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گوناگونی دست به گریبان هستند، دیگر حتی نمی خواهند تصور کنند که خانۀ کوچک و سفرۀ محقرشان زیر آوارهای یک زمین لرزۀ بنیان کن، به طور کلی، نیست و نابود شود. در مقابل سردمداران حکومت به جای حل مشکلات، مقاوم سازی ساختمان ها، ایمن سازی ایستگاه های گاز شهری، نوسازی و باز سازی بافت های فرسودۀ شهری، تقویت واحدهای امداد رسانی، استفاده از تجربیات سایر کشورهای بلاخیز و بالا بردن سطح آگاهی مردم، دست به دامان اموری شده اند که نه تنها دنیای مردم را به مخاطره انداخته، به دینشان نیز صدمات فراوانی زده است. آنها تلاش می کنند که به مردم بقبولانند که اگر می خواهند به زلزله دچار نشوند و یا اگر قصد دارند که از احتمال زلزله مطلع شوند، باید دست به دامان جمهوری اسلامی شوند. ولی دولتیان ظاهرا غافل هستند که بشریت قرن ها است که از عصر صفوی گذشته و پا به دنیایی گذاشته که ارتباطات حرف اول و آخر را می زند. این ارتباطات در سطح جهانی مانع از آن می شود که گندم نمایان جو فروش، خرمهره های خود را به جای در و گوهر به مردمی بفروشند که نزدیک به 82% آنها با سواد هستند.

خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم/ شطح و طامات به بازار خرافات بریم