معماری یک فضا همواره به معنای حل مسئله است و در خلق یک اثر معماری، موضوعی که قبل از هر چیز مورد توجه قرار می گیرد، “زمینه” آن اثر است. یعنی قبل از مرحله ایده یابی و تولید کانسپت جهت حل مسئله یا همان خلق اثر، یگانه موضوعی که تمامی مراحل طراحی را تحت تاثیر قرار می دهد، زمینه ای است که طرح در آن ایجا می شود. چه زمینه های اجتماعی، چه فرهنگی، چه اقتصادی و چه سایر زمینه ها. و مسلما در هر طرحی یک یا چند زمینه، از اهمیت بیشتری نسبت به سایر زمینه ها برخوردار است. ممکن است یک طرح در یک زمینه خاص، بسیار مطلوب باشد ولی همان طرح در زمینه ای دیگر، طرحی کاملا غیر قابل قبول نماید. بنابر این آن طرحی، موفق تر خواهد بود که انطباق بیشتری با زمینه خود داشته باشد و هر میزان این انطباق بیشتر باشد، طرح مذکور پایدار تر خواهد بود.
نسبت به رویداد یا فرآیندی خاص در جامعه، همواره افراد با خواستگاه های متفاوت با آن برخورد می کنند. به هر حال عده ای بنا به دلایل مختلف با جریان حاکم بر کشور، عموما موافقند. حال می خواهد منشا این موافقت، منافع شخصی از جهات گوناگون باشد و یا واقعا بر اساس اعتقاد به حق بودن این جریان، حمایتی بوجود آید. نهایت جایگاه این عده در مقابل جریان حاکم، مقام انتقاد است. حال انتقاد ممکن است نثار کارگزار خاصی شود یا از سیاستی خاص از کارگزاری باشد و یا نهایتا انتقاد نسبت به سیاستی راهبردی باشد. نکته مهم این است که هیچ گاه مقام انتقاد به مخالفت تبدیل نمی شود.
عده ای نیز اساسا با دلایل خاص خودشان، هرگونه کنش سیاسی در ایران را بی فایده می دانند. در این جریان طیف های متفاوتی وجود دارد. عده ای از سر خوشی زیاد، بی هوش شده اند و بخش قابل توجه دیگر از آنان، تحت تاثیر فشار های گوناگون و از جنس های مختلف، به این نتیجه رسیده اند. در کنار این عده، می توان افرادی را نیز قرار داد که اصولا فشار های سنگین وارده، به آنها اجازه نمی دهد که بخواهند تدبری بکنند و نتیجه ای بگیرند. به عنوان مثال عده ی قابل توجهی از مردمان سرزمین ما، تنها دغدغه ی اینکه چگونه روزشان به شب برسد، ذهنشان را پر کرده و مجالی برای دیگر عرصه ها باقی نگذاشته است.
شاید به همین دلیل باشد که عبدالله نوری (که مانند عده ای دیگر، با توجه به نزدیکی هر چه بیشتر به انتخابات ریاست جمهوری، نسبت به گذشته، فعال تر شده است) بر موضعی خاص تاکیدی دوچندان دارد. در یک نمونه، وی در دیدار با گروهی از فعالان دانشگاهی کشور از انجمن ها و جنبش های دانشجویی در منزلش، این چنین بیان می کند:
“حبس زندانیان سیاسی و حصر آقایان موسوی و کروبی مسئله بسیار مهمی است که تا آزادی این عزیزان فراموش نخواهد شد. مشکلات و تبعات روحی و جسمی و محدودیت های ایجاد شده برای زندانیان سیاسی و خانواده های آنها مگر می تواند فراموش شود و بر اساس معیارهای دینی و اخلاقی که ما بر آن باور داریم اثر وضعی اینگونه رفتارها گریبان همه را خواهد گرفت و اهمیت این مساله انکار ناپذیر است لکن مسایل عمومی کشور تنها به این امور محدود نمی شود. مسایل عمومی کشور ناظر به زندگی و دار و ندار ۷۵ میلیون انسان است نه یک جریان سیاسی، بنابراین فعالان سیاسی اصلاح طلب نمی توانند به مسایل عموم مردم در زمینه های گوناگون و رشد و توسعه کشور بی توجه باشند و بین خود و جامعه فاصله بیاندازند. وقتی از مردم صحبت میکنیم یعنی تمام اقشار مختلفی که در گوشه گوشه ایران در روستاها و شهرها با تنوعی بسیار در آداب، رسوم، دین، مذهب و قومیت با انبوهی از مشکلات خاص خودشان روبرو هستند، نه صرفا یک جمع سیاسی به همراه نگرانی های خاص آنها و نه طبقه ای از مردم که در تهران و یا شهرهای بزرگ زندگی می کنند. بنابراین باید فعالان سیاسی اصلاح طلب و جنبش سبز به مسایل، مشکلات و نگرانی های تمام مردم ایران در زمینه های گوناگون و همچنین رشد و توسعه همه جانبه ی کشور توجه کنند و بین خود و جامعه خصوصا طبقات محروم و مستضعف فاصله نیندازند. مردمی که برای اداره روزمره زندگی در تنگنا هستند و هر روز بر مشکلات آنها افزوده می شود، بیکاری و گرانی رمق شان را گرفته و نگران آتیه مبهم خود و فرزندان شان هستند. همین مسایل است که موج گسترده ای از نارضایتی در اقشار مختلف جامعه پدید می آورد و بدبینی نسبت به دین و روحانیت و انباشت نفرت عمومی را در پی دارد.”
وی در ادامه افزود:
“اصلاح طلبان در بیان و پیگیری دغدغه ها و حساسیت های خود باید توجه داشته باشند که برخی از موضوعات و مباحثی که برای آنها بسیار مهم است ممکن است برای بسیاری از مردم دراولویت نباشد، به طور مثال ایجاد شرایط امن برای توسعه و رشد رسانه ها و مطبوعات مستقل و آزاد بسیار با اهمیت است ولی برای گروهی از مردم که گرفتار فقر و مشکلات گوناگون هستند و زیر فشار تورم و گرانی روزگار بسیار سختی می گذرانند، مشکلات معیشتی، موضوع درآمد و هزینه های روزمره در اولویت است، گر چه ممکن است ریشه و علت این تورم و گرانی لجام گسیخته سوءمدیریت باشد و اصلی ترین راه چاره، جلوگیری و برطرف شدن این مشکلات وجود رسانه ها و مطبوعات آزاد، مستقل و منتقد باشد که با آزادی عمل بتوانند بر عملکرد مسئولان نظارت کنند و جلوی تصمیم گیری های خلاف منافع ملی را بگیرند. در این راستا اصلاح طلبان باید ارتباط گسترده تر با طبقات محروم و گرفتار جامعه داشته باشند و با توجه به نیازها و مشکلات آنان دغدغه ها و راه حل های خود را تبیین کنند.”
عده ای نیز بنا به دلایل گوناگون دیگر، مواضعشان در مقام مخالفت با جریان حاکم، بر پایه ی نیتی صادقانه نیست. عده ای مزد بگیرند تا موضعی تولید کنند و یا وابسته به بیگانه اند و برای خوشایند آنان، فعالیت می کنند. افراط در موضع گیری، بارزه ای اصلی این گروه است. تا جایی که حتی تا مرز دفاع از حمله نظامی به ایران نیز پیش می روند. پر واضح است مواضع این عده در میان مردم این سرزمین، خریداری ندارد و اصولا نمی توانند بر معدلات داخلی تاثیری بگذارند.
روی سخن با کسانی است که نیتی صادقانه در مخالفتشان با جریان حاکم بر کشور دارند و با توجه به نزدیکی انتخابات پیش رو و اهمیت آن، بهتر است با محوریت این انتخابات، موضوع بررسی شود.
پس از تغییر قانون اساسی در سال 68، انتخابات مجلس به غیر از انتخابات پنجم تا حدودی و انتخابات ششم، به دلیل نبود رقابت واقعی، اعتبار چندانی برای کنش سیاسی نداشته است. اما انتخابات ریاست جمهوری از انتخابات هفتم به بعد همواره از این اعتبار به دلایل گوناگون برخوردار بوده است. موضوع اصلی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که تمام سعی و کوشش بر این باشد که با توجه به تمام تجربه های کسب شده، به موضعی ثابت و محکم رسیده شود. یعنی مواضع اتخاذی با توجه به زمینه موجود، تنها برای لحظه مناسب نباشد و با نگاهی بلند مدت، از پایداری بیشتری برخوردار باشد.
انتخابات ۸۸ نمونهای عالی برای این موضوع است. قبل از این انتخابات، بخش قابل توجهی از کنش گران سیاسی تا برهه ای با دلایلی که برای آنان حجت بود سعی در این داشتند که شرکت در انتخابات را به انحای مختلف مضر بدانند. در برهه ای دیگر که نزدیک تر به زمان انتخابات بود، بحث ها عموما بر سر این قرار گرفت که چه نامزدی و با چه ویژگی هایی برای حمایت مناسب تر است. یعنی تلویحا شرکت در انتخابات، به عنوان پیش فرض قرار گرفت. و در نهایت با نزدیکی بیشتر به برگزاری انتخابات، عموم بحث ها و تلاش ها، در خدمت پیروزی کاندیدای نزدیک تر به مواضع، بر کاندیدای مورد حمایت جریان حاکم قرار گرفت.
به نظر می رسد همان طیف کنش ها، در مورد انتخابات ۹۲ نیز در حال وقوع است و برای ایشان بهتر است که از همین حالا (که مسلما دیر هم هست) با نگاهی بلند مدت تر، به تقویت موضع قبل از انتخابات بپردازند. زیرا چرخش مواضع هر چند مبتنی بر شرایط زمان باشد، به ضعیف و شکننده تر شدن هدف نهایی منجر می شود.
در حال حاضر بحث و جدل اصلی بر سر این است که آیا در انتخابات مشارکت شود یا خیر. ریشه مباحث هر چند تغییری ظاهری در صورت آن بوجود آمده باشد، شباهت زیادی به مباحث قبل از انتخابات ۸۸ دارد. سوال اصلی این است که باتوجه به اینکه فضای رقابتی در کشور وجود ندارد، مطبوعات نمی توانند آزادانه فعالیت کنند، عده ی قابل توجهی هم چنان در زندان به سر می برند، کاندیداهای مورد حمایت در حصر خانگی اند، مجریان و ناظران انتخابات جز جریان حاکم هستند، شرکت در انتخابات چه محلی از اعراب دارد؟
به هر حال در ترکیب کارگزاران نظام نسبت به قبل انتخابات ۸۸، تغییر چندانی بوجود نیامده است. نهاد های انتصابی با همان ترکیب مشابه هستند، مجلس فعلی از جنس همان مجلس است، دولت، همان دولت است ( و اگر تغییری داشته باشد، این تغییر کاملا بر خلاف خواست جریان حاکم است). بنابراین مجموعه حاکمیت به طور عام ومجریان و ناظران انتخابات به طور خاص، تغییری نکرده اند. بنابر این اگر این مسئله باعث جلوگیری از مشارکت ۸۸ نشد، به چه دلیل باید عامل جلوگیری از مشارکت ۹۲ شود؟
به هر حال همانطور که بسیاری از دلسوزان حقیقی راه فعالیت مدنی در ایران را جز از طریق انتخابات، میسر نمی دانند، به نظر نمی رسد راهکار نتیجه بخشی دیگر، بتوان برای این موضوع یافت. چه آنکه اگر راهکاری دیگر وجود داشت، دلسوزان حقیقی مجبور نمی شدند، با تلخی و با پرداخت هزینه، تن به شرکت در انتخابات بدهند.
قطعا اگر دلسوزی ای وجود داشته باشد، نمی توان نسبت به سرنوشت کشور بی اعتنا بود و در گوشه ای نشست و نظاره گر ماند. حال اگر بخواهد فعالیتی از سر دلسوزی انجام شود، جز استفاده حداکثری از فرصت انتخابات، راه دیگری وجود ندارد. ( مجددا تاکید می شود که دلیل این امر، عدم ارائه راهکار جایگزین است و خود این عدم ارائه، دلیلی بر نبود راهکار نتیجه بخش دیگر است.)
چالش اساسی دیگر این است که تحریم انتخابات و عدم شرکت جمعی، چه تاثیری در رفع مشکلات و مصائب مطروحه دارد؟ مسلما بهترین زمینه را برای اثر بخشی احتمالی سیاست تحریم، از جهات گوناگون و در طی دوران، انتخابات مجلس نهم داشت. حال عدم ارائه نتایج این سیاست، بعد از انتخابات، خود دلیل بر شکست از قبل قابل پیش بینی آن دارد. سیاستی که هیچ تاثیری در بهبود شرایط ندارد و به نظر می رسد تنها بهانه ای باشد برای رفع تکلیف.
حال شبهه اساسی که در این ارتباط مطرح می شود، این است که نتایجی که ممکن است از مشارکت حاصل شود، به این نمی ارزد که این مشارکت مورد سواستفاده جریان حاکم قرار گیرد. یعنی به اصطلاح عده ای جهت دست یافتن به نیات صادقانه خود، به هیزم تنور انتخاباتی تبدیل شوند که نتیجه اش بهره برداری جریان حاکم است.
به هر حال هر کنش مثبتی و نه صرفا سیاسی که در جامعه انجام شود، می تواند مورد سو استفاده عده ای قرار گیرد. آیا این دلیلی می شود که از آن کنش، صرف نظر کرد؟ ضمن آنکه از این زاویه نیز باید مسئله را دید که خواسته ی بخش افراطی جریان حاکم بر این است که مخالفان به هر دلیلی اساسا فعالیتی نداشته باشند و خود به خود از عرصه حذف شوند. حال اگر دلایل مختلفی جهت عدم مشارکت ارائه شود، آیا این حرکت در جهت خواست بخش افراطی جریان حاکم نیست؟ آیا این امر در جهت اثبات ادعای عده ای نیست که اصلاح طلبان به دلیل نداشتن پایگاه اجتماعی و تنفر مردم از آنان، خودشان به صحنه نیامدند؟
نکته ی چالش آفرین دیگر در این ارتباط، مواضع عده ای است که تا دیروز در همین مملکت در کنار سایر مخالفین، مشغول فعالیت در چهارچوب بودند اما از لحظه ای که از کشور بنا به دلایل مختلف خارج شدند، همان همراهان قدیمی خود را بنا بر ادامه مشی شان بر اساس زمینه موجود، به انحای مختلف مورد شماتت قرار می دهند.
تغییر بیان یا دیدگاه اینان با خروج از کشور، امری طبیعی است. همانطور که عباس عبدی در مقاله جدید خود در روز، چنین بیان می کند:
“برخی از شهروندانی که در سالهای اخیر از کشور رفتهاند، از نویسندگان نشریات یا تحلیلگران سیاسیاند. برحسب اینکه در چه سن و سالی رفتهاند یا پیش از این چه دیدگاهی داشتهاند، نوشتههایشان در آن طرف آب، تفاوتهایی با نوشتههای پیشین آنان در ایران دارد، این پدیده چندان غیر منتظره و عجیب نیست، زیرا محدودیتهای موجود و رهایی از قید و بندهای آن، ادبیات متن را تغییر میدهد، و حتی در مواردی نگاهها را هم دچار دگرگونی میکند.”
اما نکته اساسی این است که ایشان نباید شیوه جدید خود را ناشی از شجاعت بدانند و کسانی را که در داخل و در خط مقدم مبارزه هستند را متهم به عافیت طلبی و قدرت طلبی کنند و از آنان انتظار داشته باشند که دقیقا بر اساس مشی آنان رفتار کنند.
معمولا مشاهده می شود، برای اینکه بر این تفاوت اساسی یعنی زمینه ای که در آن موضع گرفته می شود (داخل و خارج ایران) و بر این بی انصافی اتخاذ شده، سرپوش گذاشته شود از کسانی مایه گذاشته می شود که دسترسی به آنان در لحظه، محیا نیست. در یک نمونه شاهد شماتت کسانی هستیم که هم چنان بر اساس منطق بر فعالیت در چهارچوب قانون اساسی تاکید می کنند. این عده خارج رفته، بر پایه یادآوری مشکلات جاری و مظالم رفته، سعی در اثبات این دارند که ریشه همه اینها قانون اساسی است و بر این اساس معتقدان به فعالیت در چهارچوب را به مشارکت غیر مستقیم در این مشکلات و مظالم متهم می کنند. آنها برای استحکام بیشتر موضعشان، گاها به این احتمال نیز اشاره می کنند که شیخ و میر در حصر نیز پس از تفکر بر آنچه رفته به نظر آنان در مورد قانون اساسی رسیده اند. حال آنکه همواره در خبرهای گه گداری که از آنان می رسد، ایشان بر پایداری بر مواضع قبلیشان تاکید می کنند و همه نیز از مواضع قبلی آنان درباره قانون اساسی و اصل نظام آگاهند.
به هر حال عده ای از خارج رفتگان که این موضع را درباره معتقدان به مشی در چهارچوب، اتخاذ می کنند، گویی تصور می کنند، داخلی ها از این مظالم و مشکلات آگاه نیستند و این آنان هستند که باذکر این مصائب، پنجره ای جدید از حقیقت بر روی فعالان داخلی گشوده اند. حال آنکه این کنش گران داخلی هستند که از نزدیک مشکلات و مظالم را لمس می کنند و اساسا بخش قابل توجهی از این گرفتاری ها، گریبانگیر آنان است. به هر روی خوب است که برخی سیاسیون محترم خارج رفته، اگر در نیتشان صداقت وجود دارد، اتخاذ موضع و ارائه راهکار بر اساس آن را معطوف به زمینه داخل کشور کنند، نه معطوف به شرایط فلان کشور بیگانه که در آن قرار گرفته اند.
موضوع دیگر، بعد از بررسی مبحث مشارکت در انتخابات و گذار از آن، مبحث حمایت از نامزد انتخابات است. مباحثی که اکنون در این باره مطرح است، با مضامینی مشابه، درباره چند دوره ی اخیر انتخابات ریاست جمهوری نیز مطرح بوده است. این امر درباره انتخابات ، ۸۸ بسیار پررنگ تر بود. معمولا تمام تلاش برای کشف کاندیدای مطلوب و هرچه نزدیک تر به مواضع، صورت می گیرد. کاندیدایی که از استقلال حداکثری برخوردار باشد و بتواند هرچه بیشتر به خواسته ها و دغدغه های مخالفین جواب دهد.
اما حقیقت این است که چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، با توجه به زمینه موجود، در نهایت انتخاب، به اصطلاح، بین بد و بدتر خواهد بود. مسلما تمامی نامزدهایی که بتوانند از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند، بدون شک حداقل فاکتورهای مورد نظر جریان حاکم را خواهند داشت. این امر در مورد انتخابات سابق هم تماما مصداق دارد. در انتخابات ۸۸ نیز پس از کش و قوس های فراوان در مورد معرفی نامزد مورد نظر، شخصی به عنوان نامزد نهایی باقی ماند که حتی شک و تردید های اساسی در مورد داشتن حداقل های شاخصه های اصلاح طلبی در وی، وجود داشت. اما مشاهده شد که با نزدیکی به زمان انتخابات، چگونه توانست حمایت های جریانات و گروه های مخالف را به دست آورد و حتی بعد از انتخابات به یک قهرمان تبدیل شد.
بنابر این باز هم باید موضع گیری سیاسی در مورد نامزد مورد نظر برای انتخابات پیش رو، از هم اکنون، نه صرفا با توجه به خواسته ها و ایده آل های حال حاضر بلکه با توجه به واقعیات و آنچه امکان وقوعش در آینده نزدیک به انتخابات است، صورت پذیرد.
خلاصه آنکه باید تمام سعی و کوشش بر این قرار گیرد که علاوه بر اینکه توجه دائمی به ایده آل ها و مطلوب ها وجود داشته باشد، مجموعه کنش ها، تحلیل ها ، مواضع و راهکارها، انطباق حداکثری با واقعیات و زمینه موجود داشته باشد. به عنوان مثال، راهکارهای زیادی می توان برای مسائل جاری و آتی ارائه داد و مسلما آن راهکاری دل نشین تر است که انطباق بیشتری با ایده آل ها داشته باشد اما در مقام عمل، آن راهکاری نتیجه بخش و مفید خواهد بود که هم پوشانی بیشتری نه با ایده آل ها بلکه با واقعیات زمینه داشته باشد. هر چند واقعیات تلخ و مورد پسند نباشند اما حرکت منطبق بر آن، شجاعت خاص خود را می طلبد و شجاعت متهورانه اگر افتخار آفرین باشد، نتیجه بخش نخواهد بود.