وقوع زلزلۀ آذربایجان که اندوه فراوانی برای ملت ایران به همراه داشت، باردیگر نشان داد که حکومت ایران تا چه حد در مدیریت بحران ها ناتوان است. این فاجعه همچنین ثابت کرد تا چه میزان نظام جمهوری اسلامی در امر مدیریت دچار بحران است. دلائل و شواهد مطروحه جهت اثبات سومدیریت حکومت برای مقابله با این رویداد طبیعی به قدری زیاد است که نیازی به ارائۀ مجدد آنها نیست، اما چندی است زلزلۀ دیگری به وقوع پیوسته که می تواند به مراتب اثرات قویتر و درازمدت تری بر کشور ما داشته باشد. بحران سوریه به واقع همان رخدادی است که به مانند زلزله ای مناسبات منطقه ای و جهانی را دست خوش تغییرات اساسی کرده و می کند. این زلزلۀ قدرتمند، مانند سایر زمین لرزه ها، با خود بحرانی عمیق به همراه آورده است. اما از آنجایی که جمهوری اسلامی در مدیریت بحران ها دچار بحران مدیریت است، تاکنون نتوانسته برخوردی اصولی و مناسب با حوادث سوریه داشته باشد و روز به روز بیشتر در باتلاق سوریه فرو می رود. این مقاله تلاش دارد تا نشان بدهد سیاست های اتخاذ شده از سوی دولت ایران، در کوتاه مدت و دراز مدت، برای مواجهه با بحران پیش آمده در سوریه به دلیل بحران در مدیریت و ناکارآمدی در مدیریت بحران، نتوانسته بر مشکلات فائق آید. همچنین در نهایت، اتخاذ سیاست های غلط و بی برنامگی می تواند به ضرر مردم منطقه و کشورهای ایران و سوریه منتهی شود.
از زمانی که بحران سوریه شکل گرفت و فراگیر شد، دولت ایران، به عنوان تنها متحد جدی سوریه در خاورمیانه، تلاش وافری را به خرج داد تا بتواند به بقای عمر رژیم اسد کمک کند. نظام جمهوری اسلامی از ابتدای این حرکت ها در سوریه نقش های متفاوتی را اجرا کرده است. ابتدا تلاش کرد از کنار خبرهای سوریه بگذرد. این درست زمانی بود که دولت با حمایت از جنبشهای “بهار عربی” در سایر کشورهای منطقه تلاش می کرد آنها را بخشی از انقلاب اسلامی ایران نشان دهد. هنگامی که سطح درگیری ها در سوریه آشکارتر از آن شد که بتوان آن را کتمان کرد، سخنگوهای رسمی حکومت دستآوردهای مخالفین حکومت اسد را ناچیز قلمداد کردند. در مقابل همین گروه هر تحرک وحشیانۀ حکومت دمشق را، مبارزه ای علیه تروریسم معرفی کرده، به بزرگ نمایی آن پرداختند.
بعد از مبرهن شدن این نکته که اتقاقات شهرهای کوچک تر به سوی شهرهای بزرگ تر کشیده شده است، دولت ایران تلاش کرد تا نقش میانجی را به عهده بگیرد. در زمان ریاست غلیون بر گروه عمدۀ مخالفان حکومت سوریه، مذاکراتی غیر علنی از طرف دولت ایران با مخالفین دولت بعث سوریه صورت گرفت. این مذاکرات چندان طول نکشید. شاید این مذاکرات به تهران اثبات کرد که با تغییر رژیم اسد در دمشق امیدی به آیندۀ سیاسی خود در این کشور نمی تواند داشته باشد. از این رو بار دیگر به سیاست حمایت همه جانبه از حکومت بعث پرداخت. مسئولین حکومتی با طرح این موضوع که سوریه بخشی از جبهۀ مقاومت در برابر اسرائیل است، همۀ همت خود را به خرج برد تا بتواند حکومت اسد را به لطایف الحیل حفظ کند، تا خاکریز اول را برای جنگی که با مخالفین منطقه ای و جهانی خود دارد از دست ندهد. اما افزایش قدرت مخالفین اسد و پر رنگ شدن نقش دول حامی این مخالفین، بار دیگر ایران را به این فکر انداخت تا بتواند حضوری جدی تر در فعالیت های دیپلماتیک پیدا کند. اما کمی دیر شده بود و تلاش های اخیر با استقبال جامعۀ جهانی روبرو نشد. نتیجه آن شده است که حوادث سوریه بر خلاف ارادۀ تهران در مسیری پیش میرود که به هیچ وجه مطلوب رژیم تهران نیست. این مرور مختصر نقش ایران در حوادث سوریه، از سردرگمی حکومت ایران در راهبری یکی از معضلات اصلی این دولت در امر سیاست خارجی حکایت می کند. کجا باید دلایل این همه اعوجاج و تا این حد عدم موفقیت را جستجو کرد؟
اولین مشکل در این زمینه، وجود نهادهای مختلف درگیر در امر سیاست خارجی است. به نظر می آید وزارت امور خارجه به عنوان اصلی ترین متولی سیاست خارجی، کمترین اثر را در این زمینه داشته باشد. بیشترین نقش در زمینۀ ناهماهنگی های موجود در سیاست خارجی را رهبر نظام و بیت او به عهده دارند. این نکته ای است که به وضوح از سوی خامنه ای و اطرافیانش مورد تأکید قرار گرفته است. چندی پیش وی به صراحت اعلام کرد در ماجرای گفتگوهای برنامۀ هسته ای در زمان دولت اصلاحات، در روند مذاکرات دخالت و مسیر آن را “تصحیح” کرده است. غیر از رهبر و مشاورانش افراد دیگری هم توانسته اند با اظهارات خود باعث چالش هایی در سیاست خارجی شده، فضای تنش آلود روابط ایران با سایر کشورها را با تشنج بیشتری روبرو کنند. به عنوان مثال اظهار نظر اخیر فیروزآبادی در مورد ترکیه، مناسبات بی رونق تهران-آنکارا را بیشتر دچار سردی کرد. یا اعتراض علاالدین بروجردی به صالحی، هنگامی که وی پذیرفت در جمع گروگان های ایرانی در سوریه ممکن است افرادی از بازنشستگان نیروهای مسلح حضور داشته باشند. این واکنش از سوی یک نمایندۀ مجلس نشان داد که سکان سیاست خارجی ایران حداقل در دستان صالحی نیست و کشورهای عالم نباید زیاد روی حرف های وی حساب باز کنند. بر اساس این رفتارهای متضاد و متفاوت نمی توان انتظار داشت که مدیریتی شایسته و درخور در مقابل بحرانی چنین گسترده اعمال شود.
نبود صدایی واحد و تعدد مراکز تصمیم گیری در رهبری مناسبات خارجی باعث شده تا کشور فاقد برنامه ای مدون برای برخورد با بحران ها، از جمله مسئلۀ حاد سوریه، باشد. درست در زمانی که صالحی به دیدار رهبران ترکیه می رود تا بتواند به نحوی به مسئلۀ سوریه از راه گفتگو خاتمه دهد، سعید جلیلی به دمشق، بیروت و بغداد می رود تا به توهم “هلال شیعی” بیشتر دامن بزند. این گمانه ها وقتی بیشتر تقویت می شود که در دمشق دبیر شورای امنیت ملی اعلام می کند که ایران نمی گذارد تا محور مقاومت بشکند. این سردرگمی با تشکیل کنفرانسی در تهران برای حل بحران سوریه بیشتر هویدا می شود؛ کنفرانسی که ظاهراً به مذاق احمدی نژاد سازگار نیست. چرا که به گزارش روزنامۀ مردم سالاری در این کنفرانس رئیس دولت در مورد همۀ امور کائنات صحبت کرد به جز مسئلۀ سوریه. آیا به جز دهن کجی به این کنفرانس از سوی عالی ترین مقام اجرایی می توان نام دیگری برعمل رئیس دولت گذاشت؟ در مورد کنفرانس اخیر عربستان نیز تا لحظات آخر مشخص نبود که احمدی نژاد حضور خواهد داشت یا نه؟ بی برنامگی در مورد این کنفرانس تا آنجایی بود که دولت ایران بدون در نظر داشتن جو کنفرانس و آراء وزرای خارجه در مورد سوریه، در سطح عالی ترین مقام اجرایی پا به عربستان گذاشت، تا بیش از گذشته اعتبار از دست بدهد.
انزوای روزافزون دولت ایران در میان کشورهای جهان، بر دو مشکل پیشین افزوده شده است. انزوای ایران آن چنان مشهود است که این اواخر احمدی نژاد و رفسنجانی، به عنوان دو قطب مخالف در سپهر سیاسی ایران، بر آن پای فشردند و به رهبری زنهار دادند. این انزوا در دو واقعۀ اخیر در مورد سوریه بیشتر نمود کرد. اولین آن کنفرانس تهران بود تا به اصطلاح راه حلی دیپلماتیک برای نجات اسد از مهلکۀ موجود بیابد. این کنفرانس با واکنش بسیار سرد کشورهای جهان روبرو شد. تنها سی کشور جهان حاضر به شرکت در این کنفرانس شرکت کردند. کوفی عنان که بارها خواستار مداخلۀ ایران در نشست های جهانی برای پایان مناقشات سوریه شده بود، این بار حتی حاضر نشد نماینده ای به نشست تهران اعزام کند. اغلب کشورهای حاضر در نشست، نظیر بنین، هیچ موضع فعالی در مورد سوریه نداشته اند. همین کشورهای بی ربط به مسئلۀ مورد مناقشه در حد سفرای خود در ایران شرکت جستند. حتی دولت سوریه به عنوان طرف اصلی دعوا نه اهمیتی برای اجلاس و نه موقعیتی برای کشور میزبان در نظر گرفت. نتیجه آن شد که او به همراه روسیه حاضر نشدند وزرای امور خارجه را به اجلاس اعزام کنند و تنها در حد سفیر شرکت کردند. درکنفرانس اخیر کشورهای اسلامی، ایران باز هم بیشتر تنها ماند. دولت ایران تبدیل شد به تنها حکومتی که از سوریه دفاع کرد و حاصل آن شد که عضویت سوریه در سازمان کشورهای اسلامی معلق شد. حتی می توان از حالا پیش بینی کرد که در کنفرانس غیر متعهد ها هم بار دیگر این انزوا جلوه گر و مانع از آن شود که ایران بتواند فرصتی برای مدد رسانی به دولت سوریه پیدا کند. این همه کج روی و ناموزونی در مقابله با این بحران بین المللی چه عواقبی برای کشور ما و مردم منطقه به همراه خواهند داشت؟
اولین معضل در این مورد برای مردم ایران است. گره خوردن سرنوشت ایران با حوادث سوریه می تواند عواقب شومی با خود برای این ملت به همراه داشته باشد. هم اکنون بار تحریم های ناشی از فعالیت های هسته ای دولت به اندازۀ کافی بر گردۀ مردم ایران سنگینی می کند. با این حال اخیراً دور جدیدی از تحریم ها از سوی آمریکا برای ایران، سوریه و حزب الله آغاز شده است. این تحریم ها به دلیل سرکوب مردم سوریه توسط دولت این کشور شکل گرفته است و ایران و حزب الله هم متهم هستند که در این سرکوب ها نقش فعالی دارند. این مجازات ها و سخت گیری ها می تواند روزبه روز ابعاد گسترده تری بیابد. از سوی دیگر هزینه های احتمالی ناشی از دفاع از دولت سوریه، باید از جیب این ملت پرداخت شود. هر چه این جنگ داخلی طولانی تر شود و ابعاد آن وسعت یابد می تواند مخارجش برای مردم ایران سنگین تر باشد. هم چنان که از شواهد برمی آید شعلۀ این درگیری ها به کشورهای منطقه نیز گسترش یافته است. لبنان یکی از این کشورها بوده است. اخیراً گزارش هایی از درگیری های سنی ها و شیعیان لبنان به گوش رسیده است. گروگان گیری قبائل شیعی لبنان از سنی های مخالف دولت سوریه و حتی اتباع ترکیه زنگ هشدار جدی است که می تواند پای ایران را به یک جنگ منطقه ای باز کند. توجه باید کرد که مدت هاست بر روی درگیری و جنگ شیعه و سنی سرمایه گذاری شده است. افزون بر آن درگیری های مرزی با اردن نیز پیش آمده و باعث وخیم تر شدن اوضاع منطقه گردیده است.
مسئلۀ دیگری که بر مخاطره آمیز بودن اوضاع افزوده قدرت گرفتن گروه های تندرو سلفی در سوریه است که با کمک های مالی عربستان و قطر روز به روز بر قدرتشان افزوده می شود. این گروه ها با خشونت زاده شده اند و در خشونت رشد می کنند. هر روز اخبار نگران کنندۀ بیشتری از سوریه به گوش می رسد که نشان از جنایت های این گروه ها دارد. دفاع همه جانبه و تمام قد حکومت ایران از اسد و اصرار برتداوم آن از طریق ترغیب حکام دمشق برای فعالیت های نظامی قدرتمندانه تر، فرصتی کافی را فراهم کرده تا محیط مناسبی برای رشد چنین جنگ طلبانی فراهم شود. اگر نبود حمایت های کشورهایی نظیر ایران و روسیه از رژیم بعث سوریه، شاید اسد ناچار می شد به نوعی مصالحه با گروه های مسالمت جو تن بدهد. در چنین شرائطی فرصت عرض اندام به سلفی ها نمی رسید تا بنا بر ادعای نهادهای سازمان ملل، در کشتار حوله شریک اسد باشند و افرادی را به اتهام هواداری از اسد از بام ها به خیابان پرت کنند. بدون تردید سیاست های نادرست ایران در مقابله با بحران سوریه به همان اندازه در رشد و گسترش گروه های خشونت طلب بنیاد گرا در سوریه مؤثر بوده است که امکانات مالی و نظامی عربستان و قطر. اگر این گروه ها در خاک سوریه ریشه بدوانند، باز باید منتظر یک عراق و افغانستان دیگر در خاورمیانه باشیم.
اوضاع سوریه روز به روز پیچیده تر می شود. هر لحظه بر تعداد کشته ها افزوده می شود. آمار افراد پناهده سوری به کشورهای همسایه از مرز دومیلیون گذشته است. بسیاری از محلات مهم حلب، قطب اقتصادی سوریه و مهمترین شهر این کشور، با خاک یکسان شده است. جنگ های قومی و قبیله ای یک پارچگی این کشور را به مخاطره انداخته است. سرمایه های ملی سوری ها نیست و نابود شده است. ابعاد نزاع ها به خارج مرزها سرایت کرده است و به همراه آن مردمان بسیاری دیگر از سرزمین های دور و نزدیک در منطقه وارد یک بازی خطرناک شده اند. بدون شک دولت ایران یکی از عوامل مؤثر در پدیدار شدن چنین وضعیت دهشتباری است. سیاست های اراده گرایانه دیکته شده از سوی تهران برای حفظ اسد و شرکاء، حتی به قیمت جنگ داخلی و خونریزی در سوریه، فرصتی را فراهم کرد تا سایر کشورهای مدعی منطقه فرصتی بیابند تا حساب های قدیمی خود را با علویان سوریه به یک باره صاف کنند. اگر اسد تشویق می شد به جای دستور قتل و کشتار مردم، به روندی آشتی جویانه، نظیر طرح شش ماده ای عنان، می پیوست آیا باز هم شاهد چنین حوادث هولناکی بودیم؟ دولت ایران این بار نیز دچار بحران در مدیریت و عدم توانایی در مدیریت بحران شد و نام خود را در میان کسانی قرار داد که دستشان به خون مردم سوریه آغشته است. ننگی که به این آسانی ها پاک نخواهد شد.