از سلول انفرادی تا صدا و سیما

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

آقای پور ازغدی! زندان پر است از بازجویانی که مثل شما می اندیشند.

در شگفتم که چرا جمعی از جمله اخیر شما که جماعت زن را مورد عتاب و خطاب قرار داده  اید و زنانی که میلی به بچه دار شدن ندارند را به “مرده شور” حواله داده اید، رنجیده اند. رنجشی اگر باشد نه برای  این کلمات سخیف و آلوده شما که تازگی هم ندارد، بلکه باید برای یک اندیشه بیمار باشد. همان خرد خُرداندیشی  که چندی است  در مقام رییس یک دولت و یا در مقام ثناگوی این رییس، برای میزان بچه دار شدن انسان های دیگر هم تعیین و تکلیف می کند.

  همه از حماسی بودن کلمات یک دانشمند دولت دوست که گفته بود “مرده شور زنانی را ببرد که برای برهم نخوردن هیکل خود میلی به بچه دار شدن ندارند”،  برافروختند و من در عجبم چرا کسی هیکل و هیبت این دانشمند شهر را در هم شکسته و آشفته  ندید آنگاه که رحیمی پر از غده های کینه و نفرت در قاب سیما نشست و خود را  دانای کل فرض کرد و داد سخن سر داد که آی ملت! گاهی دو بچه برای یک خانواده زیاد است و بیست تای آن برای دیگری کم.

اینها همه را گفتم تا بگویم، حرجی نیست بر هجمه های حقیر شما اندر حکایت مرده شوری و مرده شوران، چرا که پیش از اینها شما و صدا و سیما چوب حراج به آبروی دانشگاهیان زده اید آنگاه که از میان این همه دانشگاهیان‌و استادان و صاحبان نظر و سخن، تنها یک صدا می شود میهمان ویژه  یک رسانه ملی  تا ثابت کنید میلی به ملی بودن ندارید.

جناب پور ازغدی!

پیرو همان نکته های بالا که ما را به کلام فاخر شما امیدی نیست، بگذارید از کنار تحلیل و تفسیرتان در مورد فلسفه هیکل زنان بگذریم و بپردازیم به این نکته که چرا و چگونه شد که شما و احمدی نژاد چندی است در مورد تعداد و میزان بچه دار شدن آدم های دیگر صاحب ایده و نظر شده اید و در همین راستا  هیچ تریبون و رسانه ای را هدر نمی دهید تا تمام و کمال انتشار عقیده کنید.

شاید بد نباشد پیش از آنکه  به کشف فلسفه فواران ایده های فاخر تان برآییم،  گریزی به آمار تازه منتشر شده  انجمن حمایت از حقوق کودکان در ایران  بزنیم که نشان می دهد “سی درصد از کودکان یک تا پنج سال در معرض آزارهای جسمی هستند، و بیش از ۵۰ درصد والدین ایرانی تنبیه بدنی کودکان را حق خود می‌دانند”.

رییس دولت متبوع تان تعداد بچه را در چنین کشوری که نیمی از جامعه آماری انجمن حمایت از کودکان، موافق تنبیه بدنی فرزندان خود هستند، کم می داند. اما از آنجایی که شما بر اساس نظریه جرج ارول،  دانشگاهی تر از احمدی نژاد به شمار می آیید، از قاطعیت او در ارائه نظر می کاهید و در عین حال که بچه دار شدن را تبلیغ می کنید حواس تان هست که هشدار دهید برای بعضی از خانواده ها دو بچه هم زیاد است.

نمایش شخصیتی که شما در حضور بیش از حد معمول خود در برنامه های صدا و سیما نشان داده اید گواه این است که اصرا دارید تا مستند به ادله های علمی و منطقی سخن بگویید لذا به نظر می رسد مصادیق شما برای آن “بعضی ها” باید بخشی از  همین پنجاه درصدی را شامل شود  که خود را موافق تنبیه بدنی کودک می دانند و یا کسانی که در تربیت کودک آنگونه که باید موفق و موجه نیستند تا آینده ای روشن را برای کودگان فردا ترسیم کنند، از دیدگاه شما جزو همان “بعضی ها” هستند که دو تا بچه هم برایشان زیاد است.

جناب آقای پورازغدی!

پر بیراه نیست اگر کسی به شما بگوید مرحمت کنید و مختصری از شرح درد این روزهای کودکان فعالان سیاسی و دگر اندیشان زندانی  را مرور کنید تا افاضات تان مستند تر باشد. به این دلیل که از دیدگاه حاکمیت مورد حمایت شما این خانواده ها نیز جزو همان “بعضی ها” هستند که دو تا بچه را هم برایشان زیاد می دانند  و ظاهرا با همین استدلال، آنگاه که رای و حکم بر حبس پدران و مادران شان به جرم دگر اندیشی داده اند، هرگز پرونده ویژه ای برای  مدرا کردن با کودکان آنها باز نکرده اند و چنین تشخیص داده اند که بعضی از پدران و مادران لایق و سزاوار بچه دار شدن نبوده اند، لذا ضرورتی ندارد که پرورش، آموزش و حتی نوازش این کودکان با حضور پدران آنها همراه باشد.

 باید به این جامعه پنجاه درصدی که موافق تنبیه کودکان هستند، خودتان، دولت مورد حمایت تان، هم اندیشان تان در دستگاه های قضایی و امنیتی را نیز اضافه کنید. همه کسانی که در خصوص مسایل یک زن و مرد برای بچه دار شدن دخالت می کنید، و بعد برای دیدار بعضی از کودکان با پدران و مادران شان تصمیم گیری می کنید، در شکنجه کودکان همین کشور سهیم هستید.

 طبیعی است که این نکته مورد انتقاد من به معنای  انتظارمان برای “آزادی” مجرم به واسطه والدین بودن شان نیست. اگر فرض را هم بر مجرم بودن جمع کثیری از روزنامه نگاران و فعالان و دگر اندیشان جامعه ایرانی بگذاریم، اینجا صحبت از کودکانی است که یک سال از حق قانونی “مرخصی” و “ملاقات” در نظام جمهوری اسلامی محروم مانده اند. صحبت از یک حق قانون مدارانه است و نه یک لطف شاهانه.

صحبت از فرزند مهدی محمودیان است که چون پدر او از دیدگاه دستگاه امنیتی کشور تنها به جرم افشای کهریزک مجرم شناخته شده است بخشی از حکم صادره توسط دستگاه قضایی شامل کودک هفت ساله او نیز می شود و زینب نیز به مدت شش ماه محکوم به دوری از پدرش می شود تا در نهایت بعد از این همه مدت دوری و دل آزاری در گوشه ای از اوین، شرایطی را مهیا می کنند تا دختری که  به بیماری شدید افسردگی دچار شده بود دقایقی پدر را در آغوش کشد.  آیا این رفتار در راستای همان معنای مورد نظر شما نیست که اندیشه ای بیمار، یک یا دو  بچه را هم برای «بعضی ها» زیاد می داند و آنها را  از دیدن کودک شان محروم می کند؟

اینجا صحبت از دختر دوازه ماهه علیرضا فلاحتی فعال سیاسی یک شهرستان است که ماموران وزارت اطلاعات، صدای کودک دوازده ماهه او را در سلول انفرادی به عنوان ابزار شکنجه و اعتراف گیری از یک پدر مورد استفاده قرار می دادند به گونه ای که بازجوها  ارتباط تلفنی را با منزل ایشان برقرار می کردند و وقتی دختر ۱۲ ماهه او، پشت خط تلفن پدر را صدا می زد، بازجویان دیدار نوزادش را منوط به اعتراف این پدر زندانی، علیه خود و دیگران می کردند. به همین راحتی آقای پورازغدی هم اندیشان شما ماه ها این کودک را دور از پدر نگاه داشتند  تنها به این دلیل که او تن به نشستن در مقابل دوربین صدا و سیمایی که بسیار به روی شما گشوده است نداده بود. می بینید در سلول انفرادی هم هستند کسانی که مثل شما باور دارند که آن بچه دوازده ماهه برای چنین پدری زیاد است و شکنجه هر دوی آنها رواست.   

اینجا صحبت از دو فرزند سه ساله نرگس محمدی است که وقتی شبانه هفت مرد برای دستگیری مادر او می آیند، یکی از کودکان دوقلوی این زن مسلمان سه بار به ماموران  برای آخرین بوسه خداحافظی با مادرش التماس می کند و وقتی  مادری را به سلول انفرادی می برند مهمترین ابزار شکنجه را هم خوب می دانند. دوری و نشنیدن صدای کودکان او به مراتب دشوار تر از بازجویی شدن در شرایط فلجی و بی رمقی بود و آیا این شیوه نیز به معنای این نیست که  برای نظام قضایی و امنیتی کشور نیز دو بچه برای “بعضی” از مادران زیاد است و باید که آنان را به سزای این زیاده خواهی شان رساند؟

جناب پورازغدی!

زندانهای ایران پر است از بازجویانی که مثل شما می اندیشند. بسیاری از آنها هم به هیکل زنان همین نگاهی را دارند که شما دارید، اما نه نگاه آنان به هیکل زنان اهمیتی دارد و نه نگاه شما به هیکل زنان برایمان مهم است آنچه که آزار می دهد هیکل حقیر مردانی است در سلول یا در صدا و سیما با یک باور مشترک، برای پدران و مادران یک کشور بزرگ و پرافتخار تصمیم می گیرند که آیا آنها سزاوار پدری و مادری کردن برای کودکان شان هستند یا نه. آنچه که آزار می دهد اندیشه مشترک دولت و دانشگاهیانی چون شماست که با این نوع باور بیمار، سهم اول را در کودک آزاری دارند و نام آنان به عنوان کودک آزاران رسمی، در لیست انجمن حمایت از کودکان خالیست.

جناب پورازغدی!

جالب است بدانید  در آغاز همین مقال کوتاه که هیچ کاری به کار شما و هیکل زنان و مرده شوران نداشت،  بنا و بنیاد نقد را بر این گذاشته بودم تا بگویم برای مردی چون شما با چنین تفکر تب آلودی، یک فرزند هم زیاد است اما به احترام فرزندان شما که رحیم پورازغدی را با همین باور تب دار، کماکان  به عنوان پدر دوست دارند مسیر نقد را عوض می کنم به این امید که یاد بگیرید ما از سر خشم هم هرگز همانند کسانی نمی شویم که در سلول و صدا و سیما برای کودکان و فرزندان و پدران و مادران این کشور خدایی می کنند.