حمله به خانه کروبی

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

در حالی که بر خلاف دیروز، جمعه آرام و بی‌تنشی را در درون حسینیه داشتیم، هر کدام از ما به گونه‌ای در پی کشف ابعاد و عمق مسائل بیرونی، از جمله شرایط درون جامعه در روز قدس بودیم. در کنار آن ، پرس‌وجو در مورد خبر بامدادی، بیماری قلبی صفایی فراهانی و انتقال او به بهداری اوین از بند ۳۵۰ را پی گرفتیم. می گویندکه وضعیت او از روز دوشنبه که با برادرش ملاقات داشته نامعلوم و نگران کننده است.

 خبرهای مقدماتی اوایل بامداد در رادیوها به نقل از سایت کلمه آمد. اینجا بود که ما از آن خبردار شدیم. گویا خانم محتشمی‌پور سحر که شده طاقت از دست داده و با خانواده‌ ی مهندس تماس گرفته تا حال او را جویا شود. او با شگفتی متوجه شده که آن ها بیش از دیگران از این اتفاق بی‌خبرند! صبح زود من هم به این در و آن در زدم که خبر تکمیلی را کسب کنم؛ اطلاعات خانم مجردی هم در همین حد بود، بهزاد نبوی هم تا زمان تماس من از این ماجرا بی‌خبر بود. معلوم می شود که عدم پیگیری اخبار از روی سایت‌ها و رادیو و تلویزیون‌های برون پایه در شرایط سانسور شدید خبری در رسانه های حکومتی عوارض و پیامدهای این چنینی نیز دربردارد.

 اخبار در خصوص حمله به منزل مسکونی مهدی کروبی و حصر خانگی او هم همچنان در کانون توجه دوستان است و در کنارش بحث در مورد پیش نویس بیانیه ی تهیه شده در این زمینه. ماجرای دیوارکشی دور مسجد قبا در شیراز و جلوگیری از دسترسی آیت‌الله علی محمد دستغیب به مسجد معروف پدرش هم به اخبار مهم از دید زندانیان سیاسی افزوده شده است. این اقدام با هدف محروم ساختن این عضو منتقد مجلس خبرگان صورت گرفته است که مواضع تندی دارد و تا حد زیادی منتقد آیت‌الله خامنه‌ای به شمار می رود، آن هم به صورت علنی. روند کنونی باعث خواهد شد که وی به صورتی غیرقانونی از داشتن تریبون و ارتباط مستقیم با مردم محروم شود.

 در آستانه ی روز قدس، پیش‌نویس ثانویه در عمل کنار گذارده شده تا شاید تلاشی صورت گیرد که دیگران، به ویژه دوستان ما هم حاضر شوند، متن نرم تری را امضا کنند. طبیعی بود که عده ای متن پیشین را تند بدانند و با ملاحظات خاص شخصی، اجتماعی و یا مرتبط با پرونده و فعالیت‌هایشان نسبت به امضای آن موضع داشته باشند. برخی از دوستان درگیر تهیه ی متنی شده اند که بتواند بیشترین اجماع را در پی داشته باشد. نمی‌توانستم به صراحت نگاهم را در مورد واکنش شخصی و ملاحظات خاص برخی از دوستان بیان کنم. پیش‌بینی‌ام این بود که… با توجه به اقدام‌های مشابه گذشته وارد چنین میدانی نخواهد شد، حتی در شرایطی که اخبار تکمیل حاکی از واکنش تند به این مساله از جانب میرحسین موسوی بود و خانواده‌هایی چون باکری و… همچنین مردمی که اعلام آمادگی کرده بودند در حمایت از مهدی کروبی اطراف منزل وی جمع شوند. 

 در مورد احمد با قاطعیت بیشتری اطمینان داشتم که او وارد این بازی نخواهد شد. شب پیش وقتی پیش‌نویس را ارائه دادم و رد کرد نظرم را با صراحت بیشتری خطاب به دوستان بیان کردم: ”این سکوت کم‌کم دارد برایش در جامعه بد می‌شود”. زید از جمله افرادی است که معتقدند ”باید صبر کنیم و ببینیم اوضاع چگونه پیش می‌رود و اخبار جدید چه خواهد بود”. واکنش احساسی و منفی من این بوده است که ” البته، این انتظار می‌رود که به دو سه روز هم کشیده شود، شاید هم دو سه سال!“ 

  این واکنش مبتنی بر این سابقه است که او تاکنون حتی در مورد ستمی که در دوران بازداشت بر خودش رفته سکوت اختیار کرده است. چند بار از احمد خواسته‌ام که در مورد مسائلی که در زندان بر او گذشته و شکنجه روحی و جسمی که در دوران بازداشت داشته-ـ مانند بسیاری دیگر-ـ کاری انجام دهد و چیزی بنویسد، اما همواره پاسخ زید این بوده است که ”باید صبر و تامل بیشتری داشته باشم، هنوز به نقطه‌ای مطلوب برای نوشتن نرسیده‌ام… دارم روی مساله فکر می‌کنم و…“. 

شاید هم تحلیل احمد درست باشد و ما با این مواضع داریم تند می رویم. حشمت هم با توجه به دادگاهی که در پیش دارد و ملاحظات حاشیه‌ای دیگر در ابتدا چندان رغبتی به امضای بیانیه ی تازه نداشت، اما در نهایت با توجه به اهمیت موضوع پذیرفت که اگر جمع به این توافق رسید که متنی را امضا و منتشر کند، بر مبنای خرد جمعی به آن ها بپیوندد. 

 با توجه به این شرایط اعلام کردم که با کنار گذاشته شدن متن قبلی موافقم، مشروط بر این که حتما کار دیگری انجام شود. بر این باورم که باید کارجمعی ای انجام داد، حتی اگر در این حد باشد که بنویسم ”ماست سفید است!“- این جمله ای به یاد ماندنی از مرحوم مهندس مهدی بازرگان در دوران مبارزه علیه حکومت پهلوی است. 

  در مورد حمله به منزل مسکونی مهدی کروبی نیز معتقدم که باید اقدامی انجام داد، حتی اگر در این حد باشد که ”… محکوم است”. البته به یک شرط و آن اینکه زمان و فرصت لازم را از دست ندهیم، به گونه ای که پس از اطلاع از موضع‌گیری دیگران دست به کار شویم و به فرصت طلبی و دنباله روی متهم شویم و به عبارتی ” نان به نرخ روز خوردن”.

در جریان این مباحث، ناخودآگاه وارد مطرح کردن موضوعی در خصوص نقش نیروهای پیشتاز و آوانگارد شدم. شاید مطالعات روزهای اخیر در این موضعگیری بی تاثیر نبوده باشد، خواندن کتاب ”سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام”.

 ظهر هم وقتی حشمت و منصور داشتند در مورد مبارزات چریکی دوران پیش از انقلاب صحبت می‌کردند و طبرزدی تعداد چریک‌ها را، اعم از مجاهدین و فدائیان، اندک و انگشت‌شمار می‌دانست و اسانلو  بخصوص در مورد فدائیان اعداد بالایی را ذکر می‌کرد، بدون دعوت، پا برهنه از سر میز نماز وارد بحث آن ها شدم و به ارائه ارقام قابل استنادی پرداختم. استنادهایم عمدتا از متن جلد دوم این کتاب- هرچند که وزارت اطلاعات ناشر آن است و خط خاصی را دنبال کرده- بود و در کنارش رسوبات کتاب‌ها و مطالعات گذشته‌، در خصوص روند مبارزات چریکی در ایران، پیش از انقلاب و پیامد آن بر روی سازمان‌ها و افراد از اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ تا وقوع انقلاب ۱۳۵۷ ایران. از جمله موارد قابل استناد که از متن کتاب و حافظه‌ام این بود: (صفحات ۳۴۵-۳۳۵)

الف- هر دو سازمان فدائیان و مجاهدین در سال‌های ۴۴ و ۴۵ شروع به فعالیت کردند، اتفاقا از جانب نیروهایی که عمدتا از دل نهضت آزادی و حزب توده با نگاه منتقدانه بیرون آمده و پس از دستگیری و در زندان به جمع‌بندی خاص رسیده بودند.

ب- هر دو سازمان دوره اول فعالیت خود تا سال ۵۰ را به آموزش و تهیه مقدمات جنگ چریکی اختصاص دادند.

پ- هر دو سازمان مجموعه عملیات خود را در دوره دوم سال‌های ۵۰ تا ۵۵ انجام دادند

ت- هر دو سازمان در سال‌های پایانی رژیم، تحت تاثیر عوامل مختلف، با فروپاشی و انشعاب روبه‌رو بودند. در شرایطی که راه و روششان در میان نیروهای بیرون سازمان و سمپات‌ها، به ویژه روشنفکران و دانشجویان رو به گسترش بود و تفکر مبارزه برای سرنگونی رژیم پهلوی داشت همه گیر می‌شد.

ث- بیش از ۹۰ درصد نیروهای هر دو سازمان، از فعالان دانشگاهی تشکیل شده بود و به یک نسبت گرفتار عمل زدگی، ذهنیت‌گرایی و مبالغه در توانایی خود بودند.

ج- بسیاری از رهبران و فعالان هر دو سازمان در ماه‌های اولیه کمی پس از اجرای اولین مرحله عملیات شناسایی و دستگیر شدند و آنهایی که جان سالم به در برده بودند، به سلول‌های سه چهار نفره پناه برده بودند با این وجود، در شرایط بسیار نامساعدی تشکیلات خود را نوسازی کردند، ضربه زدند و ضربه‌های سنگین‌ نیز خوردند، بازسازی‌ای که به ناچار جذب نیرو را به گونه‌ای سامان داد که در عمل توجه به کمیت و کیفیت فکری، خصلتی و… را تحت‌الشعاع قرار داد و پیامدهای خاص خود را هم داشت.

چ- آمار و نمونه‌های نسبتا درست نشان می‌دهند که حدود ۸۵ درصد از مجموع اعضای سازمان‌های چریکی در ایران که دارای وضعیت تحصیلی مشخص و ثبت شده بوده‌اند دانشجو یا فارغ‌التحصیل دانشگاه‌ها بودند، با این وجود از مجموعه نیروهای جذب شده تا سال ۱۳۵۱، کمتر از پنج دهم درصد مجموعه دانشجویان کشور در این سازمان‌ها متمرکز بودند. اگر با اغماض و تسامح، تعداد دانشجویان وابسته به دو سازمان را که تا آخر سال ۱۳۵۰ توانسته بودند از چنگ ساواک بگریزند یا شناسایی نشوند با تعداد دستگیرشدگان برابر فرض کنیم مجموع دانشجویان جذب شده حدود ۲۵۰ نفر می‌شود که در برابر رقم ۷۷۴۸۲ نفر حجم کل تعداد دانشجویان سراسر کشور در سال تحصیلی ۴۹-۵۰ نشین برابر ۳۲ دهم درصد را به دست می‌دهد.

ح- براساس برآوردهای موجود در ضربه زمستان سال ۱۳۴۹ و اوایل ۱۳۵۰ به گروه جنگل- سیاهکل- تنها ۵ نفر از اعضا دستگیر نشدند و در ضربه بزرگ شهریور و پاییز ۱۳۵۰ به سازمان مجاهدین خلق، بیش از ۹۰درصد کل و اعضای بازداشت شدند و تنها تعداد کمی، در داخل و خارج کشور، فراری شدند. با برآورد مجموع اسامی افراد- استخراجی از منابع مختلف- تعداد کل افراد شناسایی و دستگیر شده بدین قرار است:

گروه جنگل (سال‌های ۴۹-۵۰)؛ ۴۰نفر- گروه احمدزاده (۴۹-۵۰)؛ ۵۵ نفر مجاهدین خلق (۴۹-۵۰)؛ ۹۰نفر – در مجموع۱۸۵نفر

خ- در هر دو سازمان، نسبت زنان جذب شده به مراتب کمتر از مردان بود تعداد زنانی که در سال‌های ۵۰-۵۱ توسط ساواک دستگیر شدند، ۷نفر بود که اگر براساس فرض قبلی تعدادشان دو برابر شود از مجموع ۱۴نفر خواهد بود که رقمی کمتر از هفت دهم درصدکل دانشجویان دختر را تشکیل می‌دهد. البته در سال‌های بعد درصد زنان عضو زیاد‌تر می‌شود.

د- سن متوسط اعضای سازمان‌های چریکی ایران که در درگیری‌ها و ضربات کشته یا دستگیر شدند ۲۰ تا ۳۵ سال بوده است. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، در میان رهبران رده اول هر دو سازمان حتی یک فرد ۴۰ ساله وجود نداشته است، در حالی که اغلب آن‌ها حدود یک سوم ۱۰سال از عمر ۳۰-۳۵ساله خود را یا در زندان‌ها گذرانده و یا در حال جنگ و گریز با پلیس سیاسی و در خانه‌های تیمی بودند.

ذ- مجموعه عملیات چریکی گروه‌های مسلح ایران در دهه آخر عمر رژیم پهلوی در سه دسته قابل تقسیم‌بندی است

۱- عملیات انفجاری؛ بمب‌گذاری یا پرتاب نارنجک به مراکز نظامی و انتظامی یا موسسات خارجی – حدود ۳۸مورد، خارجی.

۲-عملیات ترور؛ ترور اشخاص وابسته به رژیم شاه، مستشاران خارجی و نصیقه‌های فیزیکی درون سازمانی- به ترتیب ۷مورد (۲۸درصد)، ۸نفر (۳۲درصد) و ۱۰ عضو یا مرتبط با سازمان (۴۰درصد)

۳- عملیات سرقت مسلحانه؛ حملات مسلحانه به بانک‌ها با هدف تامین منابع مالی- چریک‌های فدایی ۱۱مورد مجاهدین صفر- با بررسی دقیق روزنامه‌های سال‌های ۴۹-۶۵ و اطلاعیه‌های رسمی دو سازمان در مجموع در طول ۸ سال، ۷۴مورد عملیات، از سه نوع مذکور، و چند مورد اعلام نشده انجام گرفته است.

و بالاخره، یکی از عوامل موثر در موفقیت یا ناکامی جنگ‌های چریکی، چگونگی و میزان سرکوب رژیم‌هاست. آر. گار. R. Gurr در کتاب خود که توسط انتشارات پرینتول آمریکا انتشار یافته است در مورد جنگ‌های چریکی و رویکرد نیروهای مبارز به آن سه نوع برخورد را توضیح می‌دهد:

۱- رژیم‌ها به افزایش شدت مجازات‌ها، به میزان بسیار زیادی در کوتاه‌مدت دست می‌زنند. این کار در کوتاه‌مدت، افراد و سازمان‌ها را از اقدام به خشونت‌های سیاسی و یا حداقل گسترده‌تر شدن میدان برخورد باز می‌دارد، ولی احتمالا دوام نارضایتی را شدت بخشیده و به طور مستقیم آن را گسترده می‌سازد، نارضایتی‌های تازه‌ای را در میان مردمی که مستقیما از آن تاثیر می‌پذیرند به وجود می‌آورد، اراده چریک‌ها به مقاومت را افزایش می‌دهد و اهداف جدید و ملموسی را برای تهاجم پدید می‌آورد.

۲- افزایش فشار‌ها و مجازات‌ها در حد متوسط صورت می‌گیرد. معمولا تاثیرات مربوط برای رژیم عدد کارایی را به همراه دارد. افزایش متوسط فشار‌ها، نارضایتی ناراضیان و اراده آنان به مقاومت را شدت می‌بخشد و احتمالا آنان را دچار ترس و تردید نیز می‌کند.

۳- مجازات محاسبه شده در حد بالا ولی پیوسته؛ اگر رژیم‌ها بر مبنای محاسبات و کنترل پیامد‌ها با اجتناب از واکنش‌های عجولانه و مقطعی، به طور مداوم مجازات‌ها را افزایش دهند، احتمالا افزایش پیامدهای ناشی از حتمی ندانستنِ تلافی‌جویی، نارضاییان را دچار تردید کرده و مشروعیت رژیم را افزایش می‌دهد. در نتیجه پتانسیل بروز خشونت‌های سیاسی بیشتر را کاهش می‌دهد. البته یاس و سرخوردگی مبارزه نیز می‌تواند عامل این موضوع باشد.

 این نکاتی بود که به طور خلاصه، نه در حد نوشته بالا، با دوستان مطرح کردم و قرار شد که اولا آنان این بخش از کتاب- فصل سوم نقد و تحلیل مشی مسلحانه را از کتابخانه مرکزی زندان بگیرند و مطالعه کنند و با توجه به اینکه روش مسلحانه در ‌‌نهایت عامل اصلی پیروزی انقلاب اسلامی نبوده- ـ هر چند در جذب نیرو‌ها و کادر‌ها نقش اساسی ایفا کرد- ـ و در شرایط کنونی نیز روش‌های مسالمت آمیز و اجتناب از برخورد و شورش از سوی رهبران جنبش سبز و اکثریت نیروهای اصلاح‌طلب و تحول‌خواه توصیه می‌شود، تحلیل جامع‌تری از مسائل داشته باشم.

 در حالی که من به بحث جمعی وسیع در میان زندانیان سیاسی می‌اندیشم، آن‌ها بحث  چهار نفره را در ابتدا مفید‌تر می‌دانند. این نکته حائز اهمیت است که شرایط خاص زندان رجایی شهر امکان انجام آزادانه چنین مباحثی را برای ما فراهم آورده است. پیش از این در زندان اوین، اگرچه در دوران بازداشت و در زمان انتقال افراد به سوئیت‌ها یا جمع‌های عمومی کوچک می‌شد بحث کرد- هر چند که افراد گزینشی و با محاسبات خاص در کنار یکدیگر قرار گرفته و هم بند و هم سلول می‌شدند- اما پس از آن در بند ۳۵۰ هرگونه بحث سیاسی و حتی گفت‌وگوی جمعی در خصوص مسائل خاص و برگزاری جلسه- حتی در حد کلاس روزنامه‌نگاری و آموزش زبان و… ممنوع بود و جلوی برگزاری مراسم مذهبی جمعی- حتی نماز جماعت- گرفته می‌شد.

 در این خصوص به طور مکرر، به ویژه به افراد تازه وارد، تذکر داده می‌شد و در صورتی که زندانیان سیاسی دست به اقدامی می‌زدند به فوریت با آنان برخورد می‌شد. این افراد مورد مجازات قرار می‌گرفتند که مجازات‌ها دامنه‌ای از انتقال به بند۲۰۹ و حبس انفرادی گرفته تا تبعید به زندان رجایی شهر و…. را دربر می‌گرفت. در زندان رجایی شهر اگرچه تلاش می‌شود تا از تماس غیرمعمول زندانیان عادی با زندانیان سیاسی جلوگیری شود و مسوولان واحد حفاظت نیز به آنان تذکر لازم را می‌دهند و در صورت تخلف مجازاتی نیز صورت می‌گیرد، اما چه در بند ۲ و چه اکنون در بند۳، تاکنون موردی وجود نداشته است که زندانیان به دلیل تشکیل جلسه در مورد تصمیم‌گیری در خصوص انجام امور صنفی و شخصی مورد مواخذ می‌گیرند یا از جلسات دو یا چند نفره آنان جلوگیری به عمل آید.

 این در شرایطی است که در زمان حضور کوتاه مدت من در بند ۳۵۰ که زندانیان توسط دوربین‌های مداربسته زیر نظر بودند، در مواردی که جلساتی تشکیل می‌شد- حتی در حد بحث در مورد مسائل روزمره و انتخاب نماینده و… - افسر نگهبان و پاسدار بند‌ها به فوریت وارد سالن می‌شدند تا از کنه ماجرا سر در بیاورند و مانع برگزاری جلسات سیاسی یا مذهبی شوند. بزرگ‌نیا رئیس وقت بند۳۵۰ نیز شخصا چند بار در این خصوص به من تذکر داد. او وقتی با اعتراضم مواجه می‌شد- از جمله در مورد برگزاری نماز جماعت در زمان عدم حضور روحانی دولتی توسط زندانیان- به آیین‌نامه زندان استناد می‌کرد و منع چنین اقدام‌هایی در آن؛‌‌ همان آیین‌نامه‌هایی که تا آخرین روز هیچ‌گاه حاضر نشدند نسخه‌ای از آن را در اختیار ما قرار دهند. البته اکنون در زندان رجایی شهر حتی خلاصه‌ای از قانون حقوق شهروندی نیز به صورت رایگان و نسبتا گسترده- در حد اعلام نیاز زندانی- در اختیار وی قرار می‌گیرد.

 عدم حضور مستقیم نیروهای اطلاعاتی، غیرسیاسی‌تر بودن زندانیان و… نیز عوامل مهمی هستند که بستر این آزادی را فراهم می‌آورند تا بتوان در ایام حبس در مورد مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و… با یکدیگر بحث کرد و در خصوص رویدادهای بیرون از زندان و حوادث سیاسی اعلام موضع فردی یا جمعی داشت؛ فرصتی که تاکنون نسبتا از آن خوب بهره‌برداری شده است، هر چند که دو گروه استثنا بوده‌اند، اول زندانیان سیاسی- امنیتی سال‌های دور‌تر که دست به هواپیما ربایی زده‌اند- مانند کرمی خیرآبادی که یا بی‌گناهند و از انجام رفتار گذشته خود پشیمان هستند یا در پی آزادی فوری خود می‌باشند- مانند… اکنون رضا خادمیان هم به او افزوده شده است. البته تعدادی هم هستند که به دلیل مشی سیاسی یا خصوصیت‌های شخصیتی به کارهای فردی می‌پردازند و به نوعی در انزوا قرار دادند- مانند…

 دوم، آن گروه از زندانیان سیاسی- مطبوعاتی حوادث اخیر که به دلیل تحلیل خاص شخص یا وضع خانوادگی و شرایط پرونده شان سعی می‌کنند وارد چنین مسائلی نشوند- البته در جایگاه عملی، نه بحث نظری- یا حتی المقدور از آن اجتناب کنند.

بامداد شنبه ۱۳/۶/۸۹ ساعت۵۰: ۷ حسینیه بند۳ کارگریپس از نگارش:

امروز آخرین روز از چهاردهمین ماه بازداشت و زندان هم گذشت. نمی دانم چرا ناخودآگاه یاد شعر ”نوروز می‌رسد” فریدون مشیری افتادم.

نوروز می‌رسد،

فریاد زد چکاوک.

نوروز می‌رسد

تاک برهنه گفت:

گرجان به مژده تو فشانم روا بود

اما هنوز،

سرمای بهمن نشکسته است

وین برف دیرپای

افکار تا ابد

بر فرق کاج پیر خانه نشسته‌ست؛

آن کاروان شادی و گل از کدام راه

در این هوای سرد و توان سوز می‌رسد؟

بیدکی به رقص درآمد که: غم مدار

تا من به یاد دارم، نوروز دل فروز

نوروز جاودانی

نوروز مردمی

در وقت خود شکفته و پیروز می‌رسد!

هر جای این جهان، که ز ایران نشانه‌ای است

در پیشواز نوروز

از شور و شادمانی

از پرچم و چراغ

از سبزه و بنفشه، گل آذین و تابناک

جان پاک، خانه پاک

دل پاک، عشق پاک

چشمی به راه باشد، مشتاق و بی‌قرار

کاین پنج روز زندگی آموز می‌رسد

دیروز را به خاطر بسپار و بازگرد

و آن را عزیزدار،‌ که امروز می‌رسد.