آنکه اوامروز در بند شماست

آزاده دواچی
آزاده دواچی

حدود یک ماه از اعتصاب غذای نسرین ستوده می گذرد. در طول این مدت، شخصیت های مختلف فرهنگی، حقوقی، سیاسی، اجتماعی، فعالان حقوق زنان، و موکلان وی با انتشار بیانیه ها و مصاحبه ها و گزارش های متعدد، ادامه ی بازداشت این وکیل متعهد و حق خواه را محکوم کرده اند و خواستار آزادی هر چه سریعتر او شده اند. بیشتر از یک ماه است که فرزندان خردسال نسرین [مهراوه و نیما] چشم به راه بازگشت مادرشان نشسته اند، بهانه می گیرند و دیوارها، اشیاء و هر کنارگوشه ی خانه شان، جای خالی مادر را به آنها یادآوری می کند.

بیشتر از یک ماه است که شریک زندگی نسرین ـ رضا خندان ـ در تلاش است تا از طریق تلفن، دقایقی ـ آره، دقایقی که اتفاقاَ با یک چشم بر هم زدن سپری می شود ـ با همسرش صحبت کند. بیشتر از یک ماه است که خبرهای متفاوت از وضعیت نسرین می شنویم : خبر شنیدن فریادهای شبانه اش را، خبر اعتصاب غذایش را، صدای تن نحیف او که حتی نگذاشته اند مکالمه اش به یک دقیقه، طول بکشد… همه ی این اتفاقات را به ناگزیر باید شنید، و سپس نوشت و پرسید که این اتفاقات برای چه کسی افتاده است. آیا نسرین مجرم است؟ جرم او چیست؟ چگونه است که یک وکیل، هم وکیل است و هم موکل؟ چگونه است که یک مادر نمی تواند فرزندان خردسالش را در این یک ماه حتی برای یک بار هم ملاقات کند. آیا فرزندان او معنای حصر و حصار و اعتصاب را می فهمند؟ آیا به دایره ی لغات آنها در کنار واژه مادر، واژه زندان و اعتصاب و اعتراض هم اضافه شده است؟ چه قدر زود وارد دنیای واژه های خشن و عبوس بزرگترها شده اند. آیا مگر مهراوه و نیما بیشتر از کودکان خردسالی هستند که دلشان برای لالایی های مادرشان تنگ شده است؟ آیا همسر نسرین توانسته برای فرزندان خردسالش توضیح بدهد که مادرشان واقعا کجاست و در چه شرایطی قرار دارد که حتی نمی توانند صدای او را بشنوند؟

از همه ی اینها گذشته هنوز مشخص نیست که جرم نسرین حقیقتاَ چیست که خانواده اش باید نزدیک به یک ماه در بی خبری مطلق از او به سر برند و حتی او نتواند به اندازه ی چند دقیقه با خانواده اش صحبت کند. چرا تعاریف در کشور ما و در نظام قضایی ما معانی شان را از دست داده اند؟ چرا دیگر نمی توان به هیچ تعریفی اعتماد کرد. چرا حوزه های مختلف سیاست و وکالت و عدالت با هم قاطی شده اند؟ چرا وکلا نیز همانجایی می روند که موکلان شان رفته اند؟ اگر نسرین ستوده وکیل است پس چرا هم اکنون در زندان کنار موکلانش است؟ اگر موکل است پس چرا نمی تواند با وکلی اش ملاقات کند؟ اگر بی گناه است چرا آزادش نمی کنند؟ اگر گناهکار هست چرا متناسب با جرمش با او برخورد نمی شود و در سلول انفرادی نگه اش داشته اند و اجازه هیچ تماسی با خانواده اش را به او نمی دهند؟… می بینیم که همه ی تعاریف جای خودشان را از دست داده اند. در کجای دنیا سراغ دارید که با متهمان جنبش زنان این گونه برخورد شود که بدون محاکمه و بدون داشتن مدرک مستدل، فرزندان اش یک ماه از مادرشان در بی خبری مطلق باشند و حتی نتوانسته اند برای چند دقیقه هم که شده صدای او رابشنود.

نسرین ستوده تنها یک وکیل مسئول و متعهد به کار وکالت اش بوده که سالهای سال با تلاش خستگی ناپذیر خود به دفاع از موکلین اش پرداخته است. هیچ کس، هیچ گاه، و در هیچ کجای دنیا تصور نمی کرد که روزی یک وکیل متعهد و سرشناسی چون او که همیشه قدم هایش برای احیای حقوق مردم کشورش بوده، هم اکنون در سلولی تنگ و تاریک برای رسیدن به جزئی ترین حقوق خود دست به اعتصاب غذا بزند. اصلا چرا او اعتصاب کرده است؟ چرا اخباری بیرون می آید مبنی بر اینکه همبندی های او صدای فریادهایش را شنیده اند؟ یک جامعه و افراد آن تا چه حد می توانند در برابر شنیدن این خبرها بی تفاوت باشند و سکوت کنند و دست روی دست بگذارند. مگر آنهایی که اکنون نسرین را درسلول انفرادی نگاه داشته اند صدای اعتراض و پیام های گروه ها و شخصیت های مختلف فرهنگی و احتماعی را نمی شوند؟ واکنش آنها به اعتصاب غذای نسرین تنها سکوت است! ولی آیا اعتصاب غذا برای مسئولان رسمی سازمان زندان های کشور همین قدر راحت و بی دغدغه است که هیچ واکنشی به آن نشان نمی دهند و نمی گذارند که لااقل او به عنوان یک زندانی اجازه ی تماس و صحبت با فرزندان خردسالش را داشته باشد؟

باید پرسید که پاسخ همه ی زحمات شبانه روزی نسرین، تعهد و الزم به پیشه اش و در نهایت، احقاق حقوق موکلانش در دادگاه ها اگر مستحق پاداش نباشد پس مستحق چیست؟ مستحق رنج و تنهایی و بی خبری و فریاد و زندان و بی حقوقی و اعتصاب؟ آیا اعتصاب غذای نسرین و شرایط سخت نگه داری او پاداش زحمات چندین و چند ساله اش در سیستم قضایی کشور است؟ همه ی این سوال ها، در ذهن من و هزاران نفر دیگر همچون من، مشترک است زیرا همه ما به زندانی کردن نسرین و شرایط بد نگه داری او ـ که منجر به اعتصاب او شده ـ اعتراض داریم، درد نسرین ستوده درد مشترک همه ما است. در واقع همه ی ما می دانیم اعتصاب غذای نسرین ستوده برای اعتراض به شرایط سخت نگه داری اش و ممانعت از تماس او با فرزندان اش صورت گرفته است. اعتصاب غذای او اما برای همه ی ما پیغامی دارد که: نباید در مقابل این بی عدالتی و رفتار غیرقانونی مسئولان زندان سکوت کرد و نسرین را تنها گذاشت.

نسرین به خاطر دفاع از موکلانش که بسیاری از آنها هم اکنون در زندان هستند، به خاطر انسان ها، به خاطر جان و زندگی زنان و کودکان سرزمین اش، برای کودکان نسل آینده، برای فرزندان خود شما، در این شرایط به سر می برد. نوشتن از او، نوشتن از کارهایش، از زندگی پر جنب و جوشش، و نوشتن از این روزهای تلخی که او در سلول انفرادی سپری می کند البته که آسان نیست. نوشتن از کسی که هنوز می توان چهره ی معصوم و خندانش را تصور کرد که چگونه هر روز لاغرتر و نحیف تر می شود آسان نیست، اما می توان نوشت کسانی که چهر ه خندان او را که حالا بر خاطر اعتصاب غذا، بی رنگ و سرد است را می بینند یادشان بیاید که نسرین ستوده یک مجرم نیست بلکه انسانی متعهدبه باورهای خود و آرمانهای آزادی خواهی اش است که هرگز حاضر نشده در برابر ضایع شدن حقوق موکلانش سکوت کند.

اگر او مستحق پاداشی عظیم برای فعالیت هایش نباشد ـ که هست ـ اینگونه رفتار با او تنها نشان دهنده ی ضعف سیستم قضایی در برخورد با وکلای خودش است چرا که نسرین سالهاست در همین سیستم قضایی به کار وکالت پرداخته، به دادگاه مراجعه کرده، با قاضی پرونده های موکلانش گفتگو و همکاری کرده، و با تمام صداقت و دانش حقوقی اش از حق موکلانش دفاع کرده است. بنابراین، ستوده فقط و فقط به وظیفه ی انسانی خود به عنوان وکیل دادگستری عمل کرده است. جامعه و سیستم قضایی ما، در هر شرایطی و با هر فضای سیاسی و مذهبی بالاخره به وکلایی متعهد و مسئول احتیاج دارد چراکه وجود هرکدام از این وکلا، حقیقتاَ پشتوانه ی مهم و انکارناپذیری برای حمایت و احیای حقوق شهروندانی است که به هر دلیل از حقوق اولیه خود محرومند و در انتظار داشتن کمک و یاری هستند. نسرین ستوده باید آزاد شود چرا که بدون انسان های فداکار و متعهد و وظیفه شناس چون او، معنای عدالت و مسئولیت، کاملا مخدوش و بی اثر خواهد شد.

 

منبع: مدرسه فمینیستی