گزارش

نویسنده
میترا سلطانی

نگاهی به نخستین نمایشگاه انفرادی سیف الله صمدیان  

مرا تو بی سببی نیستی…

نخستین نمایشگاه انفرادی عکسهای سیف‌اله صمدیان با عنوان “بامداد”از روز جمعه ۱۲ آذر ماه جاری در نگارخانه‌ی شماره ۶ تهران برپا شده است. همکارمان میترا سلطانی در تهران، گزارشی از این نمایشگاه آماده کرده که در صفحه ی گزارش چهل کلید می خوانید…

 


صمدیان در نخستین نمایشگاه انفرادی خود تلاش می کند تا با ابتکار وخلاقیت های فردی همه یادگاری های خود از این مجموعه را در قالب کاتالوگی خوش نقش و جلد به میهمانان مراسم افتتاحیه هدیه نماید.او که تلاش کرده است از زندگی شخصی احمد شاملو و همسرش فریم های جذابی را ثبت و به نمایش بگذارد با قاب بندی های متنوعی پرده از لحظات زمان حیاط استاد احمد شاملو برداشته و حاصل کنجکاوی های خود را به شکل نمایشگاه در برابر دیدگان مخاطب قرار داده است.شاید در کنار عکس های این نمایشگاه انتشار کاتالوگ ویژه نمایشگاه نیز برای میهمانان دارای اهمیتی ویژه بوده باشد. مجموعه ای که در آن نوشته های صمدیان و آیدا شاملو را در کنار عکس های استاد شعر نوی ایران می بینیم و می خوانیم.

صمدیان در نخستین برگه های این کتاب می نویسد: “ گفتم، میدانید من یکی، پول خیلی از سینما رفتن های دوران نوجوانی ام را از صدقه سر شما و شعرهایتان دارم؟ ابروهایش را که داشت از دو طرف جمع می کرد، ادامه دادم: قضیه از این قرار بود که این اخوی بزرگه ما عبداله خان که حالا ویراستار تصویر است و از شناگران پیوسته اقیانوس شعر و اکثرا خستگی اش را در ساحل شعر شما بدرقه می کند، در فاصله سالهای 45 تا 55 یعنی دوران دبیرستان و دانشگاهش، مسابقه ای درون خانواده ای گذاشته بود بین ما بچه های عشق سینما که بجای خرید بلیط کامل- از سر نداری و اجبار- همیشه دم دربان سینما را با تک قرانی بجای پنج ریالی می دیدیم و او ما را نمی دید! و در فاصله نگاهش به سمت چپ، از گوشه راست در می خزیدم داخل سینما و آب از آب اقتصاد سینمای مملکت هم تکان نمی خورد! مسابقه برای بدست آوردن همین یک قرانی بود که پس از حفظ و قرائت صحیح و بدون ایراد اشعار شما و در مواردی “ فروغ” پرداخت می شد و من از بس خوانده ام “ مرا تو بی سببی نیستی…” همین سالها هم هر روز از سر عادت و لذت چندین بار بر زبان و جانم می گذرد…”
او همچنین در ادامه ی همان برگه ها اضافه می کند که :

” این دیالوگ مونولوگ مانند، حدود ده سال پیش در منزل شاملو در دهکده برقرار شد، آن موقعها که طی یک توافق لفظی بین من و “ آیدا” قرار شده بود که هر از گاهی عکسهایی از احمد آقا بگیرم و لعنت بر بهانه که هر چه عکس از او دارم بر می گردد به همان دو سه جلسه ای که شروع کردم و به هزار و یک دلیل مسافرتها، گرفتاری های مجله و مستند سازی دیر سال و از همه مهمتر ناخوشی های مستمر احمد آقا که بیشتر باعث رعایت های عاطفی شد تا حساسیتهای تاریخی-دیگر نشد کارم را ادامه دهم و آخرین ارتباطم با او یک ارتباط تلفنی بود که خود او گرفت و از آخرین شماره تصویر که بدستش رسیده بود صحبت کرد و چند کلام دیگر و از جمله اینکه شماره تلفن هادی خان شفائیه را هم می خواست که مرگ نابهنگام زنش را در آمریکا تسلیت بگوید، شاید! “

صمدیان در سومین صفحه یادگاری های خود می نویسد:

” اما آخرین ملاقاتم با او جلوی بیمارستان ایرانمهر بود که در فاصله بین من و او، دوربین فیلمبرداری من بود و حجم زیبای دستهای گل افشانی که شاخه های گل سرخ را بر سقف آمبولانسی که او را در صف جمعیت بسوی ابدیت به پیش می برد، پرتاب می کرد.”

آن سوتر، دست نوشته های آیدا، همسر شاملو در بخش دیگری از کاتالوگ نمایشگاه خودنمایی می کرد.نوشته هایی که به شکل سرسختانه ای چشم و ذهن بازدیدکنندگان را به خود مشغول می کرد و سکوتی عجیب را در گالری حاکم کرده بود. آن نوشتاری که گهگاه همراه با زمزمه های با احتیاط میهمانان جان می گرفت و باز به کاغذ ها بازمی گشت.آیدا در قلم فرسایی های تنهایی اش  می نویسد:” استاد گرانقدر این روزها خود را به شما نزدیک‌تر احساس می‌کنیم.تلخی و رنجی را تجربه می‌کنیم که بیش از توان ما است و به ما درکی عمیق و حساس‌تر از موسیقی بخشیده. تجربه‌ی تلخی و رنجی که بیش از توان ما است به ما توان درک عمیق‌تر و حساس‌تر موسیقی را بخشیده.لحظه‌یی که شما درمی‌یابید دیگر صداها را نمی‌شنوید، من کنار شما هستم آیا من می‌شنوم، صدای ضربه‌های شستی‌ها را، صدای گریستن را، صدای فریاد شما را، و صدای زندگی را، صدای باران را؟
صدای دهشتناک آن ضربه‌ها را که با ده انگشت خود و با تمام نیرو بر شستی‌ها می‌کوبید، من تنها حرکات شما را می‌بینم، عاصی درمانده ایستاده خشکم زده نگاه‌تان می‌کنم. سر باشکوه‌تان را بلند می‌کنید و به من خیره می‌شوید نگاهی نافذ و طولانی. همه را از نگاه‌تان می‌خوانم و درمی‌یابم بی آن که لب زده باشید. در سکوت به شما نزدیک می‌شوم و سرتان را بغل می‌کنم آوای صدها ساز را با زیر و بم‌ترین نت‌ها می‌شنوم. تمام آن شکوه و عظمت کهکشان‌ها با رنگ‌ها خالی‌ها تاریکی‌ها و چرخش‌ها در بیکران‌ها، از وجود شما در قلب من و در تمامی هستی.زمانی که شاملو دریافت دیگر پای رفتنش نیست من کنارش هستم. و باز برای چندمین بار شما و او یکی می‌شوید و من با شما. حس مشترک و درد مشترک و همه‌ی آن جوانان و کودکان که در معصومیت خود در بیداد، کر می‌شوند یا پای خویش را جا می‌گذارند.
به پای مصنوعی که کنار تخت اوست خیره شده‌ام که زیباترین کفش و جوراب را به آن پوشانده‌ام.

“بامداد” شامل ۲۰ قطعه عکس سیاه و سفید این هنرمند در ابعاد ۶۰ در ۸۰ سانتیمتر است که از ۱۲ تا ۲۲ آذرماه جاری در نگارخانه‌ی شماره ۶، واقع در خیابان خردمند شمالی، کوچه هجدهم، پلاک شش، طبقه هم‌کف دایر است.گفتنی است مراسم افتتاحیه عکس های سیف الله صمدیان میزبان هنرمندانی چون، بهمن فرمان آرا، مجتبی میرتهماسب، آیدین آغداشلو، عباس کیارستمی، جعفر پناهی، قدرت اله عاقلی، محمود کلاری، عطااله امیدوار، امید روحانی، امراله فرهادی، رضا کیانیان، هنگامه گلستان، مهرداد ذوالنور و هنرمندان عکاسانی چون مریم زندی، محسن امیریوسفی،  ساعد نیک ذات، نیوشا توکلیان، ساتیار امامی، مجید سعیدی، افشین شاهرودی، بود.

 

کوتاه از سیف الله صمدیان…

سیف الله صمدیان عکاسی را از ۱۵ سالگی در سال ۱۳۴۷  با دستیاری برادر بزرگترش در تاریکخانه عکس در انباری خانه شان در ارومیه آغاز کرد. وی هم اکنون پس از ۴۲ سال تجربه در زمینه‌های مختلف عکاسی به‌ویژه عکاسی مستند اجتماعی و بیش از ۳۰ سال فعالیت در عرصه‌های اجرایی نمایشگاه های عکاسی در داخل و خارج از کشور و برگزاری هفت دوره جشن تصویر سال، نخستین نمایشگاه انفرادی عکس خود را در تهران به تماشا می‌گذارد.

بهانه‌ی اصلی صمدیان برای برگزاری این نمایشگاه علاقه دیرپای او به شعر است که به مناسبت هشتادوپنجمین سالروز تولد احمد شاملو برپا می‌شود. این نمایشگاه دربر گیرنده‌ی عکس‌هایی است که در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۲ در خانه‌ی احمد شاملو در “دهکده” – پردیس کرج- گرفته شده‌اند.