فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

فیلم های روز سینما ی جهان را برای خوانندگان “هنر روز” انتخاب و معرفی کرده ایم.

فیلم های روز سینمای جهان

film_1_b.jpg

زندگی دیگران Das Leben der Anderen/The Lives of Others

نویسنده و کارگردان: فلوریان هنکل فون دونرسمارک. موسیقی: استفان موچا، گابریل یارد. مدیر فیلمبرداری: هاگن بوگدانسکی. تدوین: پاتریشیا رومل. طراح صحنه: سیلکه بوهر. بازیگران: اولریش موهه[سروان گرد ویسلر]، مارتینا گدک[کریستا-ماریا زیلاند]، سباستین کخ[گئورگ درایمان]، اولریش توکور[سرهنگ دوم آنتون گروبیتز]، هانس یوئه بائر[پل هاوزر]، ولکمار کلینرت[آلبرت یرسکا]، ماتیاس بره نر[کارل والنر]. ۱۳۷ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آلمان. نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد/موهه، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه از جوایز فیلم باواریا، برنده جایزه بهترین بازیگر/موهه، بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه از مراسم فیلم اروپایی، برنده شش جایزه از مراسم فیلم آلمانی، نامزد گلدن گلاب بهترین فیلم خارجی، برنده جایزه بهترین فیلم خارجی از مراسم Guldbagge، برنده جایزه تماشاگران از جشنوراه لوکارنو، برنده جایزه بهترین فیلم خارجی از انجمن منتقدان لس آنجلس، برنده جایزه مردم پسندترین فیلم از جشنواره ونکوور، برنده جایزه تماشاگران جشنواره ورشو و…

آلمان شرقی، اوایل دهه ۱۹۸۰. گئورگ درایمان نمایشنامه نویسی موفق است که مدت هاست با هنرپیشه ای زیبا به نام کریستا ماریا زیلاند زندگی مشترکی دارد. کریستا هنرپیشه محبوب مردم و روشنفکران است که اغلب نقش اول نمایش های درایمان را نیز بازی می کند تا این که یک شب در نمایش افتتاحیه یکی از کارهای آن دو، توجه وزیر فرهنگ به کریستا جلب می شود. اما کریستا اعتنایی به او نمی کند و همین امر وزیر را خشمگین می سازد. وزیر از سرهنگ گروبیتز صاحب منصب اشتازی[سرویس اطلاعاتی آلمان شرقی] می خواهد تا زندگی این دو هنرمند را زیر نظر بگیرد. گروبیتز نیز به نوبه خود زبده ترین مامور خود سروان ویسلر را مامور این کار می کند. ویسلر در تمامی آپارتمان درایمان و کریستا دستگاه های شنود و دوربین مخفی نصب کرده و بیست و چهار ساعته آنها را زیر نظر می گیرد. اما کم کم جذب زندگی این دو و دنیای هنر و ادبیات می شود. تا جایی که برخی کارهای قابل مجازات آن دو را نیز نادیده می گیرد. اما انتشار مقاله ای بدون امضا در اشپیگل درباره خودکشی یکی از نویسندگان آلمان شرقی همه چیز را به هم می ریزد. مافوق های ویسلر از او می خواهند کشف کنند آیا درایمان نقشی در نوشتن این مقاله داشته یا خیر؟ ویسلر سعی می کند تا درایمان را تبرئه کند، اما گروبیتز با به دام انداختن کریستا پی به واقعیت می برد. ولی در بازرسی خانه ماشین تحریری که تنها مدرک جرم درایمان است، یافت نمی شود و کریستا خودکشی می کند. سال ها بعد از فروپاشی درایمان که پی به نقش ویسلر در نجات خود و بیگناهی کریستا برده کتاب خود با نام سمفونی انسان خوب را به او تقدیم می کند. اما از دیدارش چشم می پوشد…

چرا باید دید؟

یکی از بخت های مسلم اسکار بهترین فیلم خارجی امسال که رقیبی سرسخت مانند هزارتوی پان دارد. زندگی دیگران یکی از بدیهی ترین نشانه های اوج مجدد سینمای جدید آلمان –پس از افول غم انگیز وندرس- است. فیلمی به غایت زیبا، خوش ساخت و مدرن که می تواند مایه افتخار سینمای هر کشوری باشد. با موضوعی به شدت جدی و انسانی که نشان از آگاهی و بصیرت کارگردانش دارد. فلوریان هنکل فون دونرسمارک نام آشنایی برای ایرانی ها نیست[ البته با نمایش این فیلم به شکل تکه و پاره در جشنواره امسال این آشنایی شکل گرفت]. کارگردانی جوان-متولد ۱۹۷۳- که از دانشگاه آکسفورد در رشته فلسفه فارغ التحصیل شده و سپس در داشنگاه مونیخ سینما خوانده و نزد سر ریچارد آتن بارو کارآموزی کرده است. زندگی دیگران اولین فیلم بلند وی پس از ساخت چهار فیلم کوتاه[نیمه شب، قرار، دوبرمن، مجاهد] است. تقریباً همه فیلم های کوتاه او موفق به دریافت جوایز با ارزشی از جشنواره های معتبر شده اند و زندگی دیگران نیز با استقبال خوب مردم آلمان، فروش بیش از ۱۰ میلیون یورویی اش و نامزدی اش در ۱۱ رشته از مراسم بهترین فیلم آلمان نقطه آغاز درخشانی برای کارنامه وی رقم زده است.

شاید بهترین تعریف از این فیلم را بتوان در این جمله خلاصه کرد که دلباختگی جلاد به قربانی زمینه ساز کشف رگه های انسانیت نهفته در درون وی می شود. دلباختگی خویشتن دارانه ویسلر به کریستا که هرگز بر زبان نمی آید، اما باعث می شود که او دنیاهای تازه ای را کشف کند. با برشت واقعی آشنا شود و کار عاری از احساس خود را با ملاحظات انسانی پیوند بزند. تماشای زندگی دیگران به عنوان نمونه ای تحقیقی از آن چه در آلمان شرقی قبل از فروپاشی اردوگاه چپ و بعد از آن رخ داده، ضروری است. هر چند گاه عملکرد مکانیسم غیر انسانی دستگاه های اطلاعاتی را تا حد ارضا امیال جنسی سیاستمداران تخفیف داده و جنگ سرد را به موضوعی فاقد انسجام تبدیل کند. چون گاه به نظر می رسد زن دیگری غیر از کریستا در شهر وجود ندارد و دستیابی به او-به مثابه آزادی از دست رفته ای که توسط وزیر به کثافت کشیده یم شود- غایت آرزوی هر مردی است. بازی خوب اولریش موهه و دیگر بازیگران فیلم گرمای اطمینان بخشی به فیلم داده و آن را از دیگر محصولات سینمای در حال احتضار آلمان متمایز می کند، اما نمی تواند در نیمه اول از بی تابی تماشاگر که حاصل طبیعت ساکن و خسته کننده کار تعقیب و مراقبت چندان بکاهد. شاید زندگی دیگران به دلیل فقدان فانتزی[عنصر محبوب آمریکایی جماعت] بازی را به هزار توی پان ببازد، اما این اتفاق از ارزش و جایگاه آن در سینمای امروز اروپا و دنیا چیزی کم نخواهد کرد. بسیار مشتاقم بدانم چگونه چنین فیلمی[ وب ا چه میزان حذفی] در هجو سرویس های اطلاعاتی و انحراف های جنسی رایج در آنها در جشنواره سرداران به نمایش در آمده!؟

ژانر: درام.

film_2_b.jpg

بومی ها/روزهای افتخار Indigènes/Days of Glory

کارگردان: رشید بوشارب. فیلمنامه: رشید بوشارب، الیویه لوری. موسیقی: آرمان آمار، چب خالد. مدیر فیلمبرداری: پاتریک بلوسیه. تدوین: یانیک کرگوآت. طراح صحنه: دومینیک دوره. بازیگران: جمال دوبز[سعید]، سامی ناصری[یاسر]، رشدی زم[مسعود]، سامی بوآجیلا[عبدالقادر]، برنار بلانکان[گروهبان مارتینز]، ماتیو سیمونه[سرجوخه لرو]، بنوآ ژیرو[سروان دوریو]، آنتوان شاپی[سرهنگ]، اسد بوآب[لاربی]، اوریل التوت[ایرنه]. ۱۲۰ و ۱۲۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ فرانسه، مراکش، الجزایر، بلژیک. نام دیگر: بلدیون. نامزداسکار بهترین فیلم خارجی، نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی از انجمن منتقدان رسانه ها، برنده بهترین گروه بازیگر مرد/دبوز، ناصری، زم، بوآجیلا، بلانکن و برنده جایزه فرانسوا شالیاس/بوشارب و نامزد نخل طلا از جشنواره کن، نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی از مراسم روحیه مستقل و…

سعید، مسعود، عبدالقادر و یاسر مانند ۱۳۰ هزار بومی دیگر ساکن مستعمرات فرانسه در طول جنگ جهانی دوم برای آزاد ساختن فرانسه وارد ارتش می شوند. تنها امید آنها دستیابی به استقلال در پایان جنگ یا داشتن حقوقی برابر همچون دیگر فرانسوی هاست، اما تبعیض ها، تحقیرها و توهین ها در طول جنگ از سوی مافوق ها با وجود رشارت سربازان بومی و جانفشانی آنها در راه کشوری که هرگز پا به آنجا نگذاشته اند، تمامی ندارد. سرانجام سربازان مستعمراتی پا به خاک کشور مادر می گذارند و گروهی کوچک مامور حفظ دهکده ای در آلزاس می شوند. آنها باید به قیمت جان خود از دهکده و ساکنان آن در برابر حمله نیروهای آلمانی محافظت کرده و تا ورود نیروهای متفقین موضع خود را حفظ کنند. در نبرد برای حفظ موقعیت، سربازان بومی- جز یک نفر- همگی کشته می شوند، اما در پایان جنگ و تا دهه ها بعد نیز بازماندگان از حقوق بازنشستگی یا برابر با دیگر فرانسویان برخوردار نمی شوند.

چرا باید دید؟

در سال ۱۹۴۰ تقریبا ارتش فرانسه وجود خارجی نداشت. یک میلیون و چهارصدهزار سرباز فرانسوی در اسارت آلمانی ها و نزدیک به ۴۰ هزار سرباز تا آن زمان کشته شده بودند. بعد از این تاریخ کم کم مستعمرات فرانسه و باقیمانده ارتش مستقر در آنجا تبدیل به ارتش فرانسه آزاد تحت رهبری ژنرال دوگل و فارغ از حکومت ویشی شد. از ژوئن ۱۹۴۰ با فرمان دوگل جنگ علی نیروهای آلمانی تا آزادسازی فرانسه آغاز شد. اما نیروهای باقیمانده بالغ بر ۷ هزار نفر بیشتر نبود، از این طی اطلاعیه ای از ساکنان مستعمرات آفریقایی و آسیایی فرانسه خواسته شد تا به ارتش فرانسه ازاد بپیوندد. بسیاری به دلیل فقر و یافتن منبع درآمد وارد این ارتش شدند، اما خیل عظیمی از داوطلبان سودای بزرگ تری در سر داشتند. در پایان سال ۱۹۴۳ نفرات ارتش فرانسه آزاد به مدد داوطلبان بومی به بیش از ۷۰۰ هزارنفر رسید و پس از نبرد با نیروهای نازی در شمال آفریقا و ایتالیا نقش مهمی در آزادسازی فرانسه ایفا کرد. ولی پس از پایان جنگ دولت ژنرال دوگل به سهولت آنها را فراموش کرد. مستمری بازماندگان و معلولین جنگ منصفانه و فارغ از تبعیض تقسیم نشد و این فراموشی بزرگ تا ساخته شدن بومی ها امتداد یافت. شاید از شوخی های تاریخ باشد که چهار بازیگر اصلی فیلم که خود از نوادگان همین مستعمراتی ها محسوب می شوند تا زمان حضور در این فیلم از سرنوشت پدران شان به هنگام جنگ جهانی دوم اطلاع درستی نداشتند!

رشید بوشارب متولد ۱۹۵۹ از اواسط دهه ۱۹۸۰ شروع به فیلمسازی کرده و با دومین فیلمش Cheb موفق به کسب جوایزی از جشنواره های کن، لوکارنو و نامور شده است. در طول دهه ۱۹۹۰ به ساختن فیلم های تلویزیونی مانند اسلحه امانتی، غبار زندگی، شرافت خانوادگی، سال های اشک بار پرداخت. در ۲۰۰۱ با ساختن سنگال کوچک به سینما بازگشت و در سال ۲۰۰۴ با فیلم Le Vilain petit poussin نامزد خرس طلای جشنواره برلین برای بهترین فیلم کوتاه شد. بومی ها آخرین کار او فیلمی پخته با داستانی در خور اعتناست که نشان می دهد روابط استعماری در آستانه قرن بیست و یکم هنوز رواج دارد. تبعیض نژادی از جامعه اروپا رخت برنبسته و زخم مستعمراتی هنوز خون چکان است. نمایش بومی که باعث توجه دولتمردان فرانسوی به وضعیت بازماندگان ارتش مستعمرات شد، از نادر حوادثی است که سینما باعث دگرگونی واقعیت های اجتماعی شده، اما اولین یا آخرین آنها نیست. بومی ها در مقایسه با دیگر فیلم های فرانسوی از بودجه قابل قبولی بیش از ۱۴ میلیون یورویی برخوردار بوده و از فیلم های گران قیمت سال گذشته سینمای فرانسه محسوب می شود. بودجه ای بسیار حساب شده و دقیق صرف شده، اما شباهت اندک سکانس پایانی فیلم با نبرد مشهور نجات سرباز رایان[برای حفط پل و دهکده] اندکی باعث سرخوردگی تماشاگر می شود. با این وجود بومی ها برای کسانی که دل مشغول ظهورمسلمانان در جامعه اروپا هستند، فیلم مهمی محسوب می شود. قابل توجه فیلمسازان وطنی که اجباراً صحنه نمازخوانی را در لابلای سکانس های فیلم می چپانند!

اطمینان دارم که فیلم بدون حضور سرنوشت ساز جمال دبوز و سامی ناصری شکل فعلی خود را نمی توانست دارا باشد، کارگردانی بوشارب خوب و با نشانه گذاری های سینمایی زیبایی همراه است که امید دیدن فیلم های بهتر بعدی را نزد منتقد و تماشاگر افزایش می دهد. هر چند که نتوانسته باشد چیز تازه تری بر بررسی قدرتمند جیلو پونته کوروی فقید در کوئیمادا:شعله های آتش از روابط میان استعمارگر و استعمار شده بیفزاید. با این وجود تماشای بومی ها یکی از کارهای واجبی است که نباید پشت گوش انداخت، حتی اگردر رقابت با دیگر نامزدهای اسکار فیلم خارجی قافیه را ببازد!

ژانر: درام، تاریخی، جنگی.

film_3_b.jpg


شبان نیک/چوپان خوب The Good Shepherd

کارگردان: رابرت د نیرو. فیلمنامه: اریک راث. موسیقی: بروس فاولر، مارچلو زارووس. مدیر فیلمبرداری: رابرت ریچاردسون. تدوین: طارق انور. طراح صحنه: جنین کلودیا ا ُپوال. بازیگران: مت دیمن[ادوارد بل ویلسن]، آنجلینا جولی[مارگرت آن راسل]، الک بالدوین[سام موراک]، تامی بلانشارد[لورا]، بیل کرداپ[آرچ کامینگز]، رابرت د نیرو[ژنرال بیل سالیووان]، کایر دالیا[سناتور جان راسل]، مایکل گامبون[دکتر فردریکس]، ویلیام هرت[فیلیپ آلن]، تیموتی هاتن[تامس ویلسن]. ۱۶۷ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا. نامزد اسکار بهترین طراحی صحنه، نامزد جایزه بهترین فیلمبرداری از انجمن فیلمبرداران آمریکا، نامزد جایزه بهترین طراحی صحنه از اتحادیه طراحان صحنه، نامزد خرس طلایی جشنواره برلین و…

ادوارد ویلسون، تنها شاهد خودکشی پدرش در دوران تحصیل در دانشگاه ییل عضو انجمن Skull and Bones می شود. انجمنی که بسیاری از روسای جمهور و صاحب منصبان بالا رتبه در آن عضویت دارند. موقعیت خانوادگی ویلسون و هوش سرشارش باعث می شود مورد اعتماد بزرگان این محفل قرار گرفته و شغلی خوب در دفتر خدمات استراتژیک OSS به دست آورد. این دفتر که در دوران جنگ دوم جهانی تاسیس شده، بعدها پایه تشکیلات آزانس مرکزی اطلاعات CIA می شود. ویلسون نیز که از سال های آغاز جنگ سرد تجربه فراوان اندوخته، وارد این سازمان می شود. دلیل اصلی این کار اعتقادات میهن پرستانه شدیدی است که دارد و برای اعتلای میهن خود حاضر به هر گونه فداکاری است و خویشتن را وقف کارش می کند. اما با شدت گرفتن جنگ سرد در دهه ۱۹۶۰ کم کم شروع به شک در اعتقادات خود می کند، مخصوصاً زمانی که در می یابد بهای سنگینی برای حفظ باورهای خود پرداخته است. از جمله فروپاشی خانواده و حتی نابودی عروس آینده اش…

چرا باید دید؟

اول دلیل حضور خیل عظیم بازیگرانی است که هر کدام به تنهایی می تواند سکان هدایت و موفقیت یک فیلم را بر عهده بگیرد. دومین دلیل نشستن رابرت دنیروی ۶۳ ساله- اسطوره بازیگری عصر ما- پس از سیزده سال از ساخت یک قصه برانکسی روی صندلی کارگردانی است و سومین دلیل را بعد از خواندن پاراگراف پایین خود پیدا خواهید کرد:

به نظر می رسد میراث دوره جنگ سرد هنوز برای بسیاری از فیلمسازان کشش خود را از دست نداده و درام های این چنینی در واقع تسویه حساب کارگردان ها و فیلمنامه نویس ها با آن دوران و سیاستمداران آن زمان است. شبان نیک همان گونه که از نامش برمی آید درام شخصی یکی از کسانی است که قرار بوده نقش چوپان و راهنمای ملتی از گوسفندان باشد. ولی نه خیلی زود، در می یابد که شاید گرگی بیش نبوده و آن چه به خاطرش جنگیده ارزش واقعی چندانی نداشته است. اریک راث فیلمنامه نویس کهن سال شبان نیک[برنده اسکار برای فارست گامپ و نامزد اسکار برای نفوذی و مونیخ] که قبلاً چنین موقعیتی را در نفوذی نیز تصویر کرده بود، این بار ابعادی گسترده تر به آن داده و نه یک شرکت، بلکه یک آزانس اطلاعاتی و گردانندگانش را به خاطر روش های شان زیر سوال می برد. اما مشکلی که گریبان گیر نفوذی بود، یعنی طولانی بودنش، بر سر شبان نیک هم نازل شده و در کنار گریم نه چندان قابل قبول مت دیمون [که نتوانسته چهره کودکانه اش را پنهان کند] حوصله تماشاگر را به چالش می طلبد. موضوع عمده فیلم نه بحران موشکی کوبا و نه برخورد اردوگاه کمونیسم با جهان سرمایه داری، بلکه باورهای میهن پرستانه است. شخصیت های فیلم مانند ژنرال سالیوان که خود دنیرو نقش وی را بازی می کند، مدام از دوست داشتن آمریکا سخن می گویند. اما دو راهی اخلاقی ایجاد شده برای ویلسون نشان می دهد که آنها در این بازی میهن پرستانه تنها خواهند ماند. اگر به درام های سنگین و جدی علاقه دارید و زمان نمایش سه ساعته شبان نیک شما را آزار نمی دهد، دیدن دومین تجربه کارگردانی دنیرو می تواند لذت بخش باشد. مخصوصاً اگر خاطره خوبی از فیلم اول او داشته باشید. اگر درام های جاسوسی جنگ سرد را هم می پسندید، شبان نیک مسلماً انتخابی خوب برای گذراندن وقت است که فیلمبرداری و طراحی صحنه خوب فیلم آن را غنی تر کرده است. تصویر کردن چهره واقعی جاسوس ها و سرویس های اطلاعاتی-فارغ از جیمزباند و مقلدانش-گاه نتایج تکان دهنده ای داشته، که شبان نیک توانسته به آنها نزدیک شود. اما این کار همیشه با اقبال تجاری همراه نبوده و شبان نیک هم با فروش ۵۴ میلون دلاری اش بر این امر صحه گذاشته است.

ژانر: درام، تریلر.

film_4_b.jpg

پاهای شاد Happy Feet

کارگردان: جورج میلر. فیلمنامه: وارن کولمن، جان کوله، جورج میلر، جودی موریس. موسیقی: جان پاول. تدوین: کریستین گازل. طراح صحنه: مارک سکستون. صداپیشه ها: الیجا وود[مامبل]، بریتانی مورفی[گلوریا]، هیو جکمن[ممفیس]، هوگو ویوینگ[نوا]، نیکول کیدمن[نورما جین]، رابین ویلیامز[رامون/لاولیس]، جان سانچز[لومباردو]، کارلوس الزارکی[نستور]، لومباردو بویار[رائول]، جف گارسیا[رینالدو]. ۱۰۹ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ استرالیا، آمریکا. نامزد اسکار بهترین فیلم انیمیشن، برنده جایزه بهترین انیمیشن از انجمن منتقدان دالاس فورت ورث، نامزد گلدن گلاب بهترین آواز و بهترنی انیمیشن سال، برنده جایزه بهترین موسیقی از مراسم گلدن تریلر، برنده جایزه بهترین انیمیششن از انجمن منتقدان نیویورک، برنده جایزه بهترین انیمیشن از انجمن منتقدان تورنتو، برنده جایزه بهترین انیمیشن از انجمن منتقدان واشنگتن دی سی و….

ممفیس و نورما جین- از نژاد پنگوئن های امپراطور که جفت خود را از راه آواز خواندن پیدا می کنند- صاحب کودکی به نام مامبل می شوند. مامبل نه تنها از نظر ظاهر با دیگر پنگوئن ها تفاوت دارد، بلکه فاقد قدرت آوازخوانی است. همین امر زمینه ساز بیگانگی وی میان همسن و سال هایش می شود. ممفیس از این بابت خود را سرزنش می کند، چون به هنگام راهپیمایی در شب قطبی- که مراقبت از تخم به وی محول شده بود- آن را یک بار انداخته و می پندارد همین اتفاق باعث ناقص به دنیا آمدن فرزندش شده است. اما زمانی که مامبل در می یابد دارای استعداد و قدرتی بی نظیر در رقص پا است از قبیله رانده می شود. چون بزرگان قبیله تاب تحمل یک پنگوئن رقاص اما بد صدا را ندارند. ولی مامبل تصمیم دارد با کمک دوستان تازه ای که یافته به قبیله بازگشته و دل محبوبش گلوریا را به دست آورد.

چرا باید دید؟

انیمیشن ۸۵ میلیون دلاری جورج میلر که تا این لحظه نزدیک به ۲۰۰ میلون دلار درآمد داشته و نه فقط کودکان، بلکه بزرگسالان را با پیام حفظ محیط زیست خود در آستانه جدی تر شدن خطر گرمایش روزافزون کره زمین مجذوب خود کند. یک مجموعه منسجم از رقص و آواز که برای کامل تر شدن آن از هیچ کوششی فرو گذاری نشده است. هیو جکمن، نیکول کیدمن و بریتانی مورفی قسمت های آوازی مربوطه را خود اجرا کرده اند تا استعداد خود را در این زمینه نیز به معرض نمایش بگذارند. از ساویون گلوور مشهورترین رقصنده های امروز برای طراحی حرکات موزون! مربوط به مامبل دعوت شده و از همه کسانی که دست اندرکار طراحی فیلم بوده اند، خواسته شده تا فیلم های مربوط به زندگی پنگوئن های امپراطور-تولید نشنال جئوگرافی- را با دقت تماشا کنند.

دکتر جورج میلر متولد ۱۹۴۵ استرالیا در ۱۹۷۹ با فیلم مکس دیوانه به شهرتی عالمگیر دست یافت. این فیلم که مل گیبسون را نیز به یک ستاره گران قیمت تبدیل کرد، بعدها با دو قسمت دیگر در سال های ۱۹۸۱ و ۱۹۸۵ توسط خود میلر دنبال شد. میلر در ۱۹۸۷ با ساخت جادوگران ایست ویک و سپس روغن لورنزو توانست دنیای فانتزی خود را غنا بخشیده و در ۱۹۹۸ با فیلم بیب برای تکمیل کردن این وضعیت به دنیای انیمیشن پا گذاشت. بیب انقلابی در زمینه انیمیشن بود و به همراه داستان اسباب بازی جایگاهی رفیع در تاریخ فیلم های انیمیشن به دست اورد. و صد البته که جورج میلر و فیلمش را نامزد چند اسکار کرد. اما توفیق بیب باعث نشد تا میلر پرکاری پیشه کند، برعکس از آن زمان تا امروز غیر از پاهای شاد فیلم دیگری کارگردانی نکرده، که نشان از موقعیت سنجی وی برای حفظ مقام به دست آمده دارد. یقیناً پاهای شاد با دقت فوق العاده اش در زمینه داستان خود، پیام امروزی اش که به شکلی منطقی و قابل قبول آن را در طول فیلم گسترش می دهد و قالب موزیکالش تا سال های سال در ذهن تماشاگرانش خواهد ماند. البته با توجه به حرکت های تبلیغاتی جورج بوش در زمینه حفظ محیط زیست[برای این که از ال گور عقب نماند!] و تبدیل مسئله گرمایش تدریجی زمین به موضوع روز بعید نیست که پاهای شاد در کسب اسکار بهترین انیمیشن سال رقبای خود را کنار بزند، که همین امر نیز می تواند زمینه ساز درآمدهای بیشتر از راه پخش ویدیویی آن و کسب جایگاهی جدی تر برای این فیلم شود. عجالتاً تا چند هفته دیگر که نتایج اسکار اعلام خواهد شد، با پاهای شاد دقایق خوشی را برای خود و خانواده تان فراهم کنید!

ژانر: انیمیشن، ماجرایی، کمدی، خانوادگی، موسیقی.

film_5_b.jpg


دختران رویایی Dreamgirls

نویسنده و کارگردان: بیل کاندون. موسیقی: هنری کریگر. مدیر فیلمبرداری: توبیاس اشلایسر. تدوین: ویرجینیا کتز. طراح صحنه: جان مایهر. بازیگران: بیونسه ناولز[دینا جونز]، جمی فاکس[کرتیس تیلور]، ادی مورفی[جیمز ارلی]، دنی گلوور[مارتی مدیسن]، جنیفر هادسن[افی وایت]، جان لیتگاو[جری هریس]. ۱۳۱ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا. نامزد جایزه اسکار بهترین طراحی صحنه، طراحی لباس، صدابرداری، بازیگر نقش مکمل مرد/ادی مورفی، بازیگر نقش مکمل زن/جنیفر هادسن و سه آواز، نامزد بهترین تدوین از مراسم انجمن تدوینگران آمریکا، نامزد بهترین طراحی صحنه از اتحادیه طراحان صحنه، نامزد جایزه بافتا/آنتونی اسکوئیت برای بهترین موسیقی و بهترین بازیگر زن نقش مکمل/هادسن، نامزد ده جایزه از مراسم بلک ریل، برنده جایزه بهترین آواز، بهترین صداب رداری، بهترین بازیگر مرد نقش مکمل/مورفی، بهترین بازیگر زن نقش مکمل/هادسن و نامزد ۳ جایزه از مراسم انجمن منتقدان رسانه ها، نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد و زن نقش مکمل/مورفی و هادسن از مراسم انجمن منتقدان فیلم شیکاگو، برنده جایزه پالین کیل برای جنیفر هادسن از مراسم انجمن منتقدان فلوریدا، برنده جایزه گلدن گلاب بهترین فیلم کمدی، بهترین بازیگر نقش مرد نقش مکمل/مورفی، بهترین بازیگر زن نقش مکمل/هادسن و نامزد دو جایزه دیگر و…

دینا جونز، افی وایت و لورل رابینسون سه دختر سیاه پوستی در اشتیاق آواز خوان و ستاره شدن هستند. وقتی برای حضور در کنار جیمز تاندر ارلی خواننده مشهور انتخاب می شوند، به نظر می رسد که یک گام به عملی شدن خواسته های شان نزدیک شده اند. اما قرار داشتن در سایه ارلی دلخواه آنها نیست و به زودی کرتیس تیلور جاه طلب موقعیتی برای آنها فراهم می کند تا به تنهایی برنامه هایی اجرا کنند. برای این کار باید در میان سه دختر یکی را به عنوان تک خوان انتخاب کرد و به نظر می رسد تنها انتخاب افی است که قدرت آوازخواندن او از دیگران بیشتر است. ولی کرتیس و سی سی-برادر افی و آهنگساز- دینا را انتخاب می کنند و همین امر باعث بروز مشکلاتی در میان گروه می شود. حتی به شهرت رسیدن گروه نیز مانع از بروز تنش نشده و به زودی کار به جایی می رسد که کرتیس تصمیم می گیرد شخص دیگری را جایگزین افی کند. دینا نیز که تبدیل به ستاره گروه شده، خیلی زود به شهرتی بین الملی دست می یابد، ولی او نیز بعدها از گروه جدا می شود….

چرا باید دید؟

ماجرای به شهرت رسیدن دایانا راس و گروه The Supremes، اختلافات درونی و امیدها و نا امیدی های آنان که بر اساس کتاب تام این و نمایشنامه موزیکال ۱۹۸۱ توسط بیل کاندون به فیلم برگردانده شده، یک محصول نمونه ای هالیوودی در ستایش دنیای نمایش است و این که هیچ شغلی بهتر از نمایش نیست حتی اگر گاه با تلخ کامی همراه باشد.

برای کسانی که موسیقی دهه ۱۹۶۰ را دنبال کرده اند، دایانا راس نامی آشناست، اما دریغ و افسوس که نسل امروزی او را باید به واسطه خواننده دیگری به نام بیونسه کشف کند، در حالی دایانا هنوز زنده است!

بگذریم. دختران رویایی به عنوان فیلمی مستقل و فارغ از ماجرای دایانا راس نیز محصولی تماشایی است که به شکلی بدیهی از طراحی صحنه و لباس و آوازهایش می گیرد. البته نباید تبحر کاندون را در برگردان نمایشی تئاتری به یک فیلم فراموش کرد، و این که خیلی خوب ۷۰ میلیون دلار بودجه فیلم را خرج کرده است. اما باید اذعان کرد که دختران رویایی شباهتی با دیگر فیلم های کارنامه وی ندارد. بیل کاندون متولد ۱۹۵۵ از تلویزیون می آید. در سال ۱۹۹۵ با ساختن کندی من ۲: وداع با جسم وارد سینما شد و در ۱۹۹۸ با خدایان و هیولاها به شهرت رسید. شش سال بعد سومین فیلمش کینزی او را به عنوان کارگردانی که در پرداخت روانشناختی شخصیت هایش تبحر دارد، شناساند و جوایز متعددی نیز دریافت کرد. دختران رویایی آخرین فیلم او و دومین موزیکال اوست. اولین فیلم موزیکال وی شیکاگو بود که کارگردانی اش به کس دیگری سپرده و فقط نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی نصیب کاندون شد. ظاهراً دختران رویایی برای پر رنگ تر کردن آن پیروزی نیم بند ساخته شده است. قابل توجه طرفداران خانم بیونسه ناولز، با کمال تاسف ستاره اصلی فیلم ایشان نیستند. بلکه کیت هادسن است که با ترانه And I’m Telling You, I’m Not Going نفس تماشاگر را در سینه حبس می کند و به جوایزی که شایستگی آن را داشته نیز دست یافته است. بعضی منتقدان از فقدان روابط کافی میان شخصیت ها و تحلیل شان ناراضی هستند و زمینه های احساسی فیلم را نیز ناکافی می دانند. با این حال تا این لحظه خوش اقبال ترین نامزد اسکار است و بعید است دست خالی از مراسم برگردد. شما هم اگر از موسیقی، زندگی روی صحنه و احیاناً سرک کشیدن به زندگی ستارگان خوش تان می آید فرصت دیدار با دختران رویایی را از دست ندهید!

ژانر: درام، موزیکال.


film_6_b.jpg


ملکه The Queen

کارگردان: استیون فریرز. فیلمنامه: پیتر مورگان. موسیقی: الکساندر دسپلیت. مدیر فیلمبرداری: آفونسو بئاتو. تدوین: لوچیا زوچتتی. طراح صحنه: آلن مکدانلد. بازیگران: هلن میرن[ملکه الیزابت دوم]، مایکل شین[تونی بلر]، جیمز کرامول[پرنس فیلیپ]، سیلویا سیمز[مادر ملکه]، الکس جنینگز[پرنس چارلز]، هلن مک کروری[شری بلر]، راجر آلام[سر رابین جانورین]. ۹۷ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ انگلستان، فرانسه، ایتالیا. نامزد اسکار بهترین طراحی لباس، کارگردانی، موسیقی، بهترین بازیگر زن/میرن، بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم، نامزد ۱۰ جایزه بافتا، برنده جایزه بهترین فیلمنامه و نامزد ۵ جایزه دیگر از مراسم فیلم های مستقل بریتانیایی، برنده جایزه بهترین بازیگر زن از انجمن منتقدان بوستون، برنده جایزه بهترین بازیگر زن و نامز ۳ جایزه دیگر از انجمن منتقدان رسانه ها، برنده جایزه بهترین بازیگر زن، بهترین فیلمنامه و نامزد ۵ جایزه دیگر از انجمن منتقدان شیکاگو، برنده جایزه تماشاگران جشنواره شیکاگو، برنده جایزه بهترین بازیگر زن از انجمن منتقدان دالاس فورت-ورث، برنده جایزه بهترین بازیگر زن از انجمن منتقدان فلوریدا، برنده گلدن گلاب بهترین بازیگر زن و بهترین فیلمنامه و نامزد بهترین کارگردانی و بهترین فیلم، برنده جایزه فیپرشی، بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر زن و نامزد شیر طلایی از جشنواره ونیز و…

مرگ نابهنگام پرنسس دایانا شوک بزرگی به خاندان سلطنتی انگلستان و مردم بریتانیا که دایانا را دوست داشتند وارد می کند. ملکه الیزابت دوم مادر دایانا قادر نیست احساسات و دلداری خود را به مردم بریتانیا ارزانی کند و تونی بلر نخست وزیر انگلستان شروع به اقداماتی در جهت قانع کردن ملکه می کند…

چرا باید دید؟

نمایش فیلمی بر اساس حوادثی که بعد از مرگ محبوب ترین عضو خانواده سلطنتی بریتانیا گریبانگیر مردم، دولتمردان و ملکه الیزابت دوم شد، به اندازه خود حادثه خبر آفرین و تا این لحظه جالب توجه بوده است. نمایش افتتاحیه فیلم در جشنواره ونیز با استقبال فراوان منتقدان و مردم و دریافت جوایز بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر زن و نامزدی شیر طلایی جشنواره پایان یافت. اما این تازه سر آغاز درو کردن جوایز توسط هلن میرن ۶۱ ساله بود که می رود با دریافت اسکار بهترین بازیگر زن نقطه ختامی درخشان بر کوشش های یک بازیگر اصیل انگلیسی باشد. او که قبلاً برای بازی در دیوانگی شاه جورج و گاسفورد پارک نامزد دریافت اسکار شده بود، این بار با دستانی پرتر بازگشته و بعید است که دیگر نامزدها بتوانند در برابر او عرض اندام کنند.

اما این امر به حقیقت نپیوسته مرگ در سایه هدایت و کارگردانی استیون فریرز ۶۶ ساله که خود از ۱۹۶۸ تا امروز حضوری شاخص و تعیین کننده در تلویزیون و سینمای انگلستان داشته است. فریرز در ۱۹۸۵ با رخت شویخانه زیبای من که حاصل همکاری او با حنیف قریشی بود، به شهرتی قابل اعتنا رسید. فریرز در سال های بعد نشان داد که تبحری مثال زدنی در اقتباس از آثار ادبی و صحنه ای- از جمله روابط خطرناک یا خانم هندرسون تقدیم می کند- دارد، اما قدرت وی در هدایت بازیگران و طبع آزمایی او در ژانرهای مختلف و کار در هالیوود نیز برای وی قرین موفقیت بود. قهرمان، مری رایلی، وانت، لیام، کیفیت بالا و Grifters همگی فیلم هایی بودند، که نمایش شان برای منتقدان قابل چشم پوشی نبود. او به عنوان کسی که می تواند بازیگرانی چون جودی دنچ، گلن کلوز یا آنجلیکا هیوستن وادار به ارائه نقش هایی باورنکردنی کند، از سوی اکثریت پذیرفته شد و به نظر می رسد این بار مجسمه عمو اسکار را در دومین نامزدی اش برای دریافت آن، به چنگ خواهد آورد. اگر به فیلم های روانشناختی با پس زمنه روابط سیاسی علاقمند هستید، اگر زندگی خاندان سلطنتی بریتانیا و پرنسس دایانا برای تان جذاب است و از همه مهم تر تشنه دیدن یک فیلم خوب با بازی های عالی هستید، ملکه بهترین فرصت است!

ژانر: زندگینامه، درام.

film_7_b.jpg


آخرین پادشاه اسکاتلند The Last King of Scotland

کارگردان: کوین مکدانلد. فیلمنامه: جرمی بروک، پیتر مورگان بر اساس داستانی از گیلز فادن. موسیقی: الکس هفس. مدیر فیلمبرداری: آنتونی داد منتل. تدوین: جاستین رایت. طراح صحنه: مایکل کارلین. بازیگران: فارست ویتاکر[ایدی امین]، جیمز م کاوی[نیکلاس گارگین]، کری واشنگتن[کی امین]، جیلیان اندرسون[سارا مریت]، سایمون مک برنی[نایجل استون]، دیوید اویه لوو[دکتر جونجی]. ۱۲۳ و ۱۲۱ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ انگلستان. نامزد اسکار بهترین بازیگر مرد/ویتاکر، نامزد ۵ جایزه بافتا، نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن/کری واشنگتن و بهترین بازیگر مرد/ویتاکر از مراسم بلک ریل، برنده جایزه بهترین بازیگر/ویتاکر از انجمن منتقدان بوستون، برنده جایزه بهترین کارگردانی و فیلمبرداری و نامزد ۴ جایزه دیگر از مراسم فیلم های مستقل بریتانیایی، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد/ویتاکر از انجمن منتقدان رسانه ها، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد/ویتاکر از انجمن منتقدان شیکاگو، برنده جایزه بهترین بازیگر مرد/ویتاکر از انجمن منتقدان دالاس فورت-ورث و…

در اوایل دهه ۱۹۷۰ نیکلاس گریگان دکتر اسکاتلندی جوانی برای کار در بیمارستانی روستایی به اوگاندا می رود. در آنجا با رئیس جمهور جدید ایدی امین آشنا می شود که عصر طلایی تازه ای به آفریقایی ها نوید می دهد. کریگان جذب حرف های او شده و به زوید تبدیل نزدیک ترین مشاوران ایدی امین می شود. اما به زودی با شروع کشتارهای دیوانه وار در اوگاندا که کشور را به سوی شورشی خونین می برد، سرشت واقعی امین بر کریگان آشکار شده و لحظه ای فرا می رسد که او باید تصمیمی سرنوشت ساز بگیرد…

چرا باید دید؟

کوین مکدانلد را با مستند تکان دهنده یک روز در ماه سپتامبر [درباره کشتار ورزشکاران اسرائیلی در مونیخ] شناختیم. فیلمی که به حق اسکار بهترین فیلم مستند را نصیب او ساخت. مکدانلد متولد ۱۹۶۷ گلاسکو و نوه امریک پرسبرگر کارگردان انگلیسی است که به همراه مایکل پاول فیلم هایی چون نرگس سیاه، کفش های قرمز و پلکانی به بهشت را ساخته اند. مکدانلد در ۱۹۹۵ از تلویزیون آغاز کرد و سپس به سینما روی آورد. مستند زیبایی که درباره هوارد هاکز، چارلی چاپلین، ارول موریس و همفری جنینگز ساخت او را دارای استعدادی سرشار در استفاده از دوربین به مثابه وسیله ای تحقیقاتی و پرسش گر نشان داد. آخرین پادشاه اسکاتلند به عنوان اولین فیلم های داستانی وی نیز از این خصلت دور نیست. ایدی امین دیکتاتور اوگاندا که در دهه ۱۹۷۰ باعث کشتار بیش از ۳۰۰ هزار اوگاندایی شد، یکی از بدنام ترین شخصیت های قرن بیستم است. زندگی او که این بار از دید دکتر نیمچه آرمان گرای اسکاتلندی روایت می شود، مطالعه ای موردی دربارخه جذابیت فاشیسم برای کسانی است که از سکون دموکراسی های غربی خسته شده اند. نقطه قوت فیلم در کنار پرداخت نیمه مستند مکدانلد بازی خیره کننده ویتاکر است که این فیلم کم خرج[۶ میلیون دلار بودجه] را تبدیل به یکی از مشهورترین فیلم های امسال کرده و بعید است که دیگر نامزدهای اسکار بهترین بازیگر مرد در برابر او شانس چندانی داشته باشند. البته برنده شده برای او به اندازه میرن راحت نخواهد بود، ولی بدون شک تا سال ها بعد نقطه اوجی مانند این نقش را نخواهد توانست در کارنامه اش به ثبت برساند. اگر به درام های سیاسی علاقمند هستید، مخصوصاً اگر حوادث تصویر شده در آنها ریشه در واقعیت داشته باشد، اخرین پادشاه اسکاتلند با پای خود به دیدار شما آمده است!

ژانر: درام، تاریخی، تریلر.