سانتیاگو در برابر سرنوشت

نویسنده
کسری رحیمی

» حکایت

نگاهی به پیرمرد و دریا نوشته‌ی ارنست همینگوی

 «انسان ممکن است از پا در بیاید، اما هرگز شکست نمی‌‌خورد.»

نجف دریابندری را با ترجمه‌های گوناگونی می‌شناسیم. حتی با تالیف‌های متفاوت. اما از میان
آثار او، «پیرمرد و دریا» همیشه از اهمیتی ویژه برخوردار بوده است. پیرمرد و دریا برای همینگوی نیز در همین درجه‌ی اهمیت قرار داشته است. تا آن‌جا که نوشتن این رمان نه چندان بلند را « از اختراع پیل مهم‌تر» دانسته‌اند. پیرمرد و دریا ماجرای یک ماهیگیر کوبایی است که هشتاد و چهار روز است ماهی نگرفته و در فقر و مسکنت روزگار می‌گذراند. گفته‌اند که همینگوی تصویر این ماهیگیر را از شخصیت واقعی پیرمرد کوبایی ماهیگیری به نام گرگوریو فوئنتس که در سال های ۱۹۳۰ او را برای نگهداری و محافظت از قایق خود، «پیلار»، استخدام کرده بود برداشته است. پیرمرد رمان همینگوی همنشین پسر نوجوانی است که در کارهایش او را همراهی می‌کند. ماهیگیر پیر که از گرسنگی و نداری به تنگ آمده روز تصمیم می‌گیرد که به دورترها برود و ماهی بزرگی شکار کند. دورترها به ژرفا و عمق نیز اشاره دارد و پیرمرد رهسپار این ژرفا می‌شود و نیزه‌ماهی غول‌پیکری به دامش می‌افتد. نیزه‌ماهی آن‌قدر بزرگ است که پیرمرد برای مهارش ساعات بسیاری را با او می‌جنگد. در نهایت پیرمرد موفق می‌شود بر ماهی غلبه کند. آن را می‌کشد و به بدنه‌ی قایق‌اش می‌بندد و به سمت ساحل سکان می‌کشد، بی‌خبر از این‌که تا به خانه برسد، کوسه‌ها نیزه‌ماهی را به تمامی خورده‌اند.

پس از انتشار پیرمرد و دریا، بسیاری به تاویل این اثر پرداختند و هرکس از ظن خود آن را تحلیل و نقد کرد. با این‌که اکثر قریب به اتفاق نقدها، مثبت بود، اما در تحلیل نمادپردازانه‌ی عناصر و شخصیت‌های داستان، هرکس نظری متفاوت داشت. برخی از منتقدان دریا را نماد زندگی و نیزه‌ماهی را نماد سرنوشت دانستند. برخی – از جمله دریابندری- نیزه‌ماهی را نماد آزادی و سانتیاگو را چهره‌ای از یک انقلابی و دریا را مظهر جامعه قلمداد کردند. کسانی نیز چون کورت ونه‌گات، کوسه‌هایی که نیزه‌ماهی را تکه‌تکه می‌خورند، نماد منتقدانی می‌دانند که رمان پیشین همینگوی به نام «از میان رودخانه و به سوی جنگل» به صلابه‌ی نقد کشیدند و بی‌ارزش خواندند. با این حال تمام کسانی که رمان را چه در مقام یک خواننده‌‌ی عادی و عاشق ادبیات، چه در مقام یک روشنفکر عامی و چه در مقام یک منتقد حرفه‌ای خواندند، در یک برداشت به طور مساوی هم‌داستان بودند و آن این پیام سترگ و مهم بود که:

«انسان ممکن است از پا در بیاید، اما هرگز شکست نمی‌‌خورد.»

پیرمرد و دریا دو سال پس از پایان جنگ خانمانسوز جهانی نوشته شده است. درست در سالیانی که بشر به تازگی از بند حادثه‌ای هولناک به در آمده و پس از کشتاری ۵۵ میلیون نفری نیازمند امیدی است تا با آن به زندگی موهوم و بی‌معنای خود معنا و هدف بدهد. پیرمرد و دریا دست کم این امید را به همراه دارد. همینگوی در این رمان شگفت‌انگیز پیامی ازلی ابدی به بشر می‌دهد و از او می‌خواهد که به هیچ رو دست از کوشش و تلاش برای نیل به اهدافش برندارد، اگرچه پایان راه آن چیزی که گمان می‌کند نباشد.

در دورانی که موج نوی سینمای فرانسه به رهبری گدار و تروفو آغاز شده بود، فدریکو فلینی فیلمساز برجسته‌ی ایتالیایی از سوی نشریه‌ی کایه‌دو سینما به پاریس دعوت شد تا در یک دوره اکران فیلم‌هایش شاهد نقد و تحلیل آن‌ها از سوی منتقدان نگره‌ی مولف باشد. او پس از پایان این دوره از نمایش آثارش در پاسخ خبرنگاری که از او پرسید نظرتان درباره‌ی تحلیل آثارتان از جانب منتقدان چیست، گفت؛ فرانسوی‌ها موجودات بامزه‌ای هستند! من نمی‌دانم آن‌ها این چیزها را از کجای فیلم‌های من درآورده‌اند!

در رویکرد انتقادی به اثری چون پیرمرد و دریا، چنان که دیدم، تحلیل‌های گوناگونی از این اثر به دست آمده است. بسیاریاز منتقدان جنبه‌های نمادگرایانه‌ی فیلم را بسیار قوی‌تر از سایر جنبه‌ها دانسته‌اند و رمان را اثری تمثیلی دیده‌اند. با این وجود خود همینگوی در پاسخی تامل‌برانگیز اظهار می‌کند؛

«شما هیچ کتاب خوبی پیدا نمی‌کنید که نویسنده‌اش پیشاپیش و با تصمیم قبلی نماد یا نمادهایی در آن وارد کرده باشد… من کوشش کردم در داستانم یک پیرمرد واقعی، یک پسربچه‌ی واقعی، یک دریای واقعی، یک ماهی واقعی و یک کوسه‌ماهی واقعی خلق کنم و تمام این‌ها آن قدر خوب و حقیقی از کار درآمدند که حالا هریک می‌توانند به معنی چیزهای مختلفی باشند.»

همینگوی در ترسیم چهره‌ی کاراکترهای داستانش آن‌قدر ظرافت به خرج داده است که می‌توان هر یک از آن‌ها را به عنوان شخصیت‌هایی واقعی پذیرفت و وقتییک اثر ادبی تا به این پایه به زندگی واقعی نزدیک می‌شود و به محاکاتی دست اول از جهان پیرامون ما بدل می‌شود بی‌شک راه را بر تاویل‌های گوناگون باز می‌گذارد. همینگوی در این رمان چون دیگر آثارش تاش‌هایی از زندگی واقعی خود و تجربیات گوناگون‌اش زده است و کم‌تر کسی است که آثار او را بخواند و میان آن‌ها و زندگی تفاوتی احساس کند.

پیرمرد و دریا همیشه منبع الهام بوده و درون‌مایه‌ی جدال با سرنوشت و طبیعت که موضوع محوری آن است، در بسیاری از آثار ادبی و هنری بعد از آن منعکس شده است. این رمان به سینما نیز راه کشیده و بر ااس آن فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی نیز ساخته شده است.

کورت ونه گات، نویسنده‌ی بذله‌گو و سرشناس امریکایی در مقدمه‌ی رمان «زمان‌لرزه»اش می‌نویسد:

«ارنست همینگوی در سال ۱۹۵۴ داستان کوتاه بلندی را به نام پیرمرد و دریا در مجله‌ی لایف به چاپ رساند. داستان درباره‌ی یک ماهیگیر کوبایی است که هشتاد و چهار روز چیزی صید نکرده است. ماهیگیر کوبایی نیزه‌ماهی بزرگی صید می‌کند، آن را می‌کُشد و محکم به قایق کوچکش می‌بندد. اما پیش از رساندن‌اش به ساحل، کوسه‌ها از ماهی چیزی جز یک مشت استخوان باقی نمی‌گذارند. هنگام چاپ این داستان من در دهکده‌ی استابل کیپ کاد زندگی می‌کردم و از یک ماهیگیر حرفه‌ای در آن حوالی پرسیدم که نظرش چیست. او گفت که قهرمان داستان آدم احمقی بوده است چون می‌بایست قسمت‌های به دردبخور ماهی ا جدا می‌کرد و کف قایق می‌گذاشت و لاشه‌اش را به کوسه‌های می‌داد.

شاید منظور همینگوی از کوسه‌ها منتقدان باشند. چون دو سال قبلش، منتقدان به از میان رودخانه و به سوی جنگل، رمانی که پس از ده سال نوشته بود روی خوشی نشان ندادند. تا آن‌جایی که می‌دانم او هیچ‌وقت حرفی در این مورد نزد. اما شاید نیزه‌ماهی همان رمان باشد.»