به شرافت شریف
محمد شریف، وکیل نامدار آزاده و استاد دانشگاه دلسوز و وقتگذار با نامهای ساده که امضای یکی از دانشجویان ردی سابقش را داشت از کار برکنار شد.اما؛ شریف محروم نشد بلکه دانشگاه ما از شریف محروم شد. او هم به خیل روز افزون استادان برکنارشده و یا به تمهید و اجبار بازنشسته شده پیوست.
در گذشته به گوش ما میخواندند و ما نیز به گوش دیگران که در صدر اسلام و در زمان خلفای بزرگی چون ابوبکر و عمر و علی ـ– و به ویژه علی –ـ سهم هر کس از بیتالمال همیشه محفوظ بود و این حق و سهم هیچ ربطی به عقاید و سلایق و فعالیتهای فرد به ویژه در حوزه سیاست نداشت. اما مدعیان حکومت علی که همیشه با تمثیل زمان و زمانه او دیگران را به خوارجی و جملی و… متهم میکنند، بویی از خصایص حکومت مولا نبردهاند و نام اورا هزینه سیطرهجویی خود و اوجب واجبات دانستن حفظ قدرت و حاکمیت خویش میکنند. هر چند دیگر چندان به نظر نمیرسد که داعیه دینی و علوی بودن این مدعیان را کسی جدی بگیرد.و همینطور است داعیه ایرانیت و دلسوزی برای ملت و وطن و سرنوشت مردم و جوانان و آینده آنان را. وگرنه چگونه میشود استادان برجسته و دلسوز را روز بروز از دانشگاه راند و جا را برای برخی فرصتطلبها گشود.
من به عینه چه در صندلی دانشجویی و چه در حشرو نشرم با دانشجویان دیده و شنیدهام که فضای متصلب و امنیتی که روز به روز بیشتر بر دانشگاه حاکم میشود چه میوههایی به بار میآورد. متأسفانه خیلی از استادان تازهکار را دیدهام که نحوه پوشش و قیافههای خاصی برای خود میسازند اما وقتی کلاس و محیط را خالی از اغیار میبینند چهها که در باره دین و قدرت و حکومت نمیگویند. حکومتیان و گزینشگران هم دل به جملات ریاکارانه آنها در مرحله گزینش و یا در محیطهای جمعی دفاتر اساتید خوش کردهاند که دانشگاه را از سکولارها! (که گمان نمیکنم تصور درستی از آن داشته باشند) و عناصر معاند و غیرمعتقد به نظام خالی کردهاند. آنها هم در گزینشها و.. چیزهایی میگویند و وقتی بیرون میآیند خود کار دیگر میکنند! این همه اما به معنای خالی شدن دانشگاه از اساتید صادق و دلسوز میهن و مردم نیست که با هزار خون دل خوردن همچنان علم به دانشجویان به ودیعت میسپارند و مأمن و پناه نجواها و درددلها و داغ و دردهای آنهایند. و این حکایت دردآور و گاه زجرآور همچنان باقی است…
… شریف را بسیاری میشناسند. بسیاری اما با او از نزدیک سر و کار داشتهاند، چون موکلش بودهاند! بسیاری از فعالان سیاسی، دانشجویی، قومی، زنان، مدنی و…
در باره شریف نیز دوستانی چند تاکنون نوشتهاند و دین و وامشان به او را کنار جام گذاشتهاند. من؛ اما، میخواهم به دو خصیصه شریف بیشتر تکیه کنم.
شریف دنبال نان و نام نبود. چه بسیار پروندهها ـ– به ویژه از پروندههای متهمان قومی از فقیرترین اقشار در به طور مثال کردستان ـ– را میپذیرفت که جز زحمت از یک سو و بدبینی و فشار از سوی حاکمان از سوی دیگر برای او نداشت. در او یک حس انساندوستانه و غریبنوازانه عجیب وجود دارد. آنچه که در فرهنگ سنتی ما خطاب به مشهد امام رضا با ذکر یا ضامن آهو یاد میشود. شریف ـ– به سهم خود –ـ ضامن آهوهای غریب و رمیده و بیپناهی بود که کسی سراغشان را نمیگرفت و کسی دنبال کارشان نبود. و او آرام و بیسرو صدا –ـ سرو صدایی که میتوانست برای او نام و به دنبالش نان زیادی بیاورد ـ– و با این قصد و دید به پیگیری کار آنها میپرداخت که کاری بکند و کسی را از اعدام نجات دهد و یا متهم بیدست و پا و بیاطلاع از حقوق را با گشتن دنبال مادهها و تبصرهها از سختی برهاند. و البته این بر اساس عهدی است که از دوران جوانی و آرمانخواهیاش -ـ که هزینههایی نیز هم خود او و هم همسر و همراه دلسوز و صبور مهربانش و هم بالطبع فرزندانش برای آن دادهاند –ـ با خدایش و وجدان درونیاش بسته است. او شاید در ادامه زندگیاش تغییر نظرها و تجدیدنظرهایی کرده باشد اما هیچگاه تغییری در دغدغههای انساندوستانه و مظلومنوازانهاش پدیدار نشده است. و اگر نبود ملاحظاتی آزاردهنده مثالهایی از انسانیت ناب شریف در پیگیری این نوع پروندههایش میزدم.
تلاشهای بیصدا و بیوقفه وقتگذار شریف در رابطه با زینب جلالیان- که خدایش نجاتش دهد را دیگر همه میدانند.
نکته دیگر اما وطندوستی و ملی بودن موکد و پر رنگ شریف است. او در این حوزه نیز هیچ کم نمیگذارد و کوتاه نمیآید. گاه شده بود کارداران فرهنگی برخی کشورها در ایران (بماند کاری که مشابه ایرانی این نوع کارداران او مشابههای ژنریکشان، در دیگر کشورها میکنند) از اهل ادب و فرهنگ و گاه حقوق و سیاست به میهمانی دعوت میکردند و چه بسا انسانهایی شریف و مستقل از همان صنوفی که یاد کردم با نیت تبادل فرهنگ و فکر به این میهمانیها میرفتند. اما شریف همیشه با سختگیری و وسواس خاص خود از رفتن پرهیز میکرد. موارد دیگری را نیز سراغ دارم که جدا از صحت و سقم قضاوتهای شریف که در اینجا نمیخواهم واردش شوم او با وسواس یک عنصر ملی حتی تا حدی تند و سختگیر قدم از هر راهی که شبههناکش میدانست پس میکشید.
من در اینجا نمیخواهم در باره مصادیق و قضاوتهای شریف قضاوتی بکنم؛ ممکن است او در مواردی نیز بر خطا رفته باشد، تنها میخواهم شهادتی بدهم بر پایداری و دغدغهداری ملی شریف که اصلا از آن کوتاه نمیآمد و نمیآید.
شریف یک فرد مذهبی معتقد اما بر سبیل نواندیشانه خویش است. شریف یک فرد ملی و وطندوست و پایدار بر پرنسیبهای آن است. او اینک نمونه جدیدی است از محک داعیهداران دین و شریعت، و ملیت و ایرانیت. شریف در این باره امتحان پس داده است و موکلان او به عنوان بخشی از هیات منصفه افکار عمومی مردم، شهادت به پاکی و پارسایی او میدهند. در این صورت چه قضاوتی در باره دیانت و ملیت برکنارکنندگان او باید کرد؟ شریفها از هر کجا که کنار گذاشته شوند جا برای چه جدیدالورودهایی باز خواهد شد؟ شریف و شریفها - که در بین جامعه حقوقدانهای ما هم کم نیستند- صدای وجدان جامعه ما در دستگاه قضاییاند. به جز انسانهای تبهکار چه کسی سعی میکند صدای وجدانش را خاموش کند؟