اوباما و شفافیت

علیرضا واعظ زاده
علیرضا واعظ زاده

تردیدی درشکوه و دل انگیزی تاریخ پرفراز و نشیب ایران نیست، اما سهم ما مردمان در آن به چه میزان بوده است؟ گمان ندارم که داریوش برای حمله به یونان از ایرانیان نظرخواهی کرده بود یا لشکریان نادر به اذن رعایا ره هند کرده بودند. حتی ما در شکست هایمان نیز جز هزینه دادن نقشی نداشته ایم، وگرنه چگونه بی گدار به جنگ چالدران می رفتیم یا بر قرارداد ترکمانچای و گلستان امضا می گذاشتیم؟ پس از سده ها، این فرهنگ ملکه ذهنمان شد و حتی وقتی خود برای به دست گرفتن سرنوشتمان قیام کردیم، ناتمام رها کردیم، نقش خود نفی کردیم و به گردن اجنبی انداختیم چون آنچه می خواستیم، نشد. به همین جهت است که قانون اساسی مان با “ما مردم” شروع نمی شود و هر روزمان با تئوری توطئه می گذرد. نه آنکه دیگر کشورها چندان با ما متفاوت بودند ولی لااقل دویست سالی است که در کشورهای راقیه مردم بر سرنوشت خویش حاکم شده اند و پیشرفت و رفاهشان نیز ریشه در همین دارد. مردم برای اینکه بدانند که خدمتگزاران شان چگونه عمل کرده اند، نیاز به آگاهی و شفافیت دارند و از همین روست که شفافیت رکن و پایه مردم سالاری است.

دولت اوباما یک روز پس از تحلیف، در21 ژانویه 2009،  در یکی از اولین بخشنامه هایش به وزارت خانه ها و سازمان های دولتی چنین ابلاغ کرد: “شفافیت دولت را در برابر شهروندان پاسخگو می کند. اطلاعات و داده های دولت فدرال جز دارایی های ملی هستند. دولت ایالات متحده باید اطلاعات را به طور واضح و شفاف و قابل دسترسی در اختیار عموم قرار دهد.”

 به دنبال این بخشنامه، آقای هولدر دادستان کل کشور، جزئیات و دستورکار جدید برای اجرای بهینه قانون آزادی دسترسی به اطلاعات را منتشر کرد. دولت اوباما پیمان بست که با بهره گیری از فن آوری نو و رسانه های همه گیر، شفاف ترین دولت تاریخ آمریکا باشد.

حال پرسش اینجاست که آیا اطلاعات مربوط به بزرگترین چالش خارجی دولت آمریکا نیز شامل این شفافیت می شود یا نه؟ ما را که از دولت کودتایی خودمان انتظاری نیست که به قول حافظ راز درون پرده ز رندان مست پرس، که این حال نیست زاهد عالی مقام را. شوربختانه باید گفت تا جایی که مربوط به ما ایرانیان و وعده شفافیت اوباما می شود، این دولت عهد را بشکست و پیمان نیز هم. نمونه های این نقض پیمان فراوان است. مثلاً اینکه چرا هنوز نمی دانیم نتیجه بازبینی سیاست آمریکا در قبال ایران چه شد؟ چرا نمی دانیم که اکتبر گذشته اسفندیار رحیم مشایی یک ماه در نیویورک چه می کرد، هر چند می دانیم فقط برای دیداربا نمایندگان آژانس های گردشگری درطبقه بیست و دوم هتل UN Millennium نیامده بود؟ چرا نمی دانیم سرنوشت مدیر بنیاد علوی که در حال از بین بردن مدارک در نیویورک دستگیر شد، به کجا رسید؟ چرا نمی دانیم اوباما در دو نامه به رهبر جمهوری اسلامی چه نوشت و چه پاسخ شنید؟ مگر نامه های کم ملات و بی پاسخ رئیس دولت خودمان به صورت دفترچه به چهار زبان منتشر نمی شوند و حتی واژه دیپلماسی نامه را برایشان اختراع نمی کنند؟ چرا نمی دانیم منوچهر متکی چگونه یک روزه اجازه سفر به واشنگتن گرفت تا پس از شصت و چهارمین اجلاس سازمان ملل متحد در نیویورک، راهی پایتخت ایالات متحده شود؟ چرا نمی دانیم جلیلی و برنز در اولین دیدار دو مقام بلندپایه ایرانی و آمریکایی پس از سی سال در ژنو، چه گفتند؟ آیا انتشار این اطلاعات ضرر و بی آبرویی اش برای منافع ملی ایالات متحده از انتشار فرامین شکنجه زندانیان در دوران بوش بیشتر بود؟  راستی سهم مردم ایران که اینگونه با شهامت برای آنچه آمریکا آرمان خود می نامد مبارزه می کنند، خاموشی است؟ آیا ما باید از برون در مغرور صد فریب شویم، تا خود درون  پرده چه تدبیر ‌کنند؟ ما که دستمان به جایی نمی رسد ولی چرا اهل رسانه در آمریکا و انجمن های ایرانی آمریکایی چون پایا  و نایک این پرده را کنار نمی زنند و بار این آگاهی رسانی به دوش نمی گیرند؟

ممکن است بگویند چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس و ما نا اهل هستیم و دیپلماسی نه امری است در سطح درک عوام. اما اگر چنین که می گویند گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش، پس چرا آن زمان که تصمیم به دیپلماسی مگافون می گیرند و پیام هایشان را از طریق سخنرانی در جلسات عمومی، تبریک نوروزی و سفرهای استانی در بوق و کرنا می کنند، ما نا محرم نیستیم؟ آنجا که به جای واژه دولت، دائماً از ملت مایه می گذارند، که ما خودی هستیم. اصلاً همین تصمیم های پشت پرده و گفتگو های در خلوت هستند که منافع مردم در آنها در نظر گرفته نمی شود. اگر شفافیت وجود داشته باشد که دیگر نمی شود حقوق بشر را فدای مسئله هسته ای کرد. دیگر نمی توان لاف قدرتمندی زد ولی پشت پرده تضمین امنیتی خواست. مگر این پنهانکاری ایران و آمریکا را در این سی سال به جایی رسانده که حالا احمدی نژاد و اوباما را برساند که لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ، عشقبازان چنین مستحق هجرانند. مردم ایران ثابت کرده اند که رابطه ای که بی اذن آنها باشد را چه  دوستی به فرمان شاه و چه دشمنی به دستور آیت الله نمی پسندند. باید مشق تاریخ کرد و آموخت که مهم این است که مردم آگاهانه راضی باشند ورنه چو شاهین قضا را تیز شد چنگ، نه از صلحت رسد سودی نه از جنگ.