سریال‌اسلامی با افزودنی‌های غیرمجاز

حامد احمدی
حامد احمدی

» نگاه

داستان‌های فصلی و خط قرمزهای فصلی. چیزی در صدا و سیمای جمهوری‌اسلامی ثابت نیست. گذر فصل‌ها، ایده‌ها و مضامین تازه را با خود می‌آورد. چیزی که تا دیروز تابو بوده و حساسیت‌زا، امروز خیلی راحت به نمایش درمی‌آید و تم‌های قدیمی از مد می‌افتند و جای‌شان را به پیام‌های جدید می‌دهند. پیام‌هایی که مستقیم و غیرمستقیم از مراکز دیگر حکومت، که ایدئولوژی می‌سازند، می‌آیند. برای همین دیدن و پی‌گیری سریال‌های این روزها، چیزی جز داستان‌ها و مضامین تکراری برای مخاطب بر جا نمی‌گذارد. فصلی است که سبک زنده‌گی اسلامی باید تبلیغ بشود. خانواده‌های پر از بچه، خانه‌های بزرگ و مشاغلی که معرف تولید ملی باشند در یک سو قرار می‌گیرند و در روبه‌رو، قطب منفی داستان را نشانه‌های زنده‌گی غربی تشکیل می‌دهد؛ با ماهواره، روابط خارج از خانواده و شغل‌هایی که پهلو به واسطه‌گری می‌زنند. “جاده چالوس” و “همه‌چیز آن‌جاست” نمونه‌های مثالی این روزها هستند. شخصیت‌هایی که با پیام‌های ارسال شده از دیگر جا، ساخته شده‌اند و دیالوگ‌های‌شان بلندگو نظام هستند!

 

مشاغل ملی

در سریال “جاده چالوس” مهندس زرین در کار صادرات گل و گیاه است و شریک‌ش به دنبال دلالی و واسطه‌گری برای یک شبه پول‌دار شدن. مهندس زرین که سابقه‌ی حضور در جبهه را دارد، ورشکست می‌شود اما به جای فرار کردن، می‌ایستد و با فروش خانه و شرکت‌ش بخشی از فرض‌هایش را می‌پردازد و برای تامین کسری به جا مانده، کسب و کار جدیدی راه می‌اندازد. افتتاح یک رستوران خانواده‌گی در جاده‌ی چالوس با غذاهای سنتی که خیلی زود، به شکل معجزه‌ای که تحفه‌ی فیلمفارسی است، رونق می‌گیرد و باعث می‌شود مهندس زرین، دست شریک سابقش را که در تاجیکستان به خاطر کار غیرقانونی به زندان افتاده را هم بگیرد.

در “همه‌چیز آن‌جاست” هم حاج محسن که به هم‌راه خانواده‌اش در کار تولید کفش است، ورشکست می‌شود و کارگاهش را برای فروش می‌گذارد. پسر خوب خانواده تصمیم دارد بعد از دادن قرض‌ها، دوباره کار خانواده‌گی را ادامه بدهد و در برابر پیش‌نهاد برادرش، پسر بد، برای وارد کردن جنس چینی و پول‌دار شدن مقاومت می‌کند. در این‌جا هم تم تولید ملی حتی به قیمت ورشکسته‌گی و تن زدن از واردات و واسطه‌گری حتی اگر نتیجه‌اش رسیدن به ثروت باشد، تبلیغ و نفی می‌شود. شخصیت فرعی داستان، فرهاد مافی، که مجموعه‌ای از ناهنجاری‌های اخلاقی است، مثلا دو زن دارد، دقیقا از همین راه به ثروت رسیده و در روند سریال به شوربختی می‌رسد.

 

خانه‌های قدیمی و زنده‌گی خانواده‌گی

همه چیز آنجاست؛ تولید ملی و سبک زنده‌گی اسلامی را تبلیغ می‌کند

خانواده‌ی مهندس زرین در “جاده‌ی چالوس” بعد از فروختن آپارتمان امروزی و مدرن‌شان، برای کار و زنده‌گی به طبیعت پناه می‌روند و با دم‌دستی‌ترین ابزار، گیاه‌های جنگلی، به آرامش و سلامتی می‌رسند. بچه‌های خانواده، دختر دانش‌جو و پسر نابغه که ایده‌ی طراحی خودرو ملی را در سر دارد، برای بودن در کنار خانواده، موهبت زنده‌گی در پایتخت را از دست می‌دهند و در کنار پدر و مادرشان، نمایی از تربیت سنتی، در رستوران خانواده‌گی تبدیل به گارسون می‌شوند. در “همین چیز آن‌جاست” هم حاج محسن که کاسب معتبر بازار است، دو فرزند ناخلف دارد. مهران که درس‌ش را رها کرده و برخلاف آموزه‌های پدر برای کسب حلال، دنبال رشوه دادن و وام گرفتن و قاچاق کالاست و دختر خانواده، مهرنوش، که مخالف شوهر کردن است و می‌خواهد با ادامه‌ی تحصیل و کار کردن آپارتمانی مستقل اجاره کند. طبق قاعده‌ی ازلی سریال‌های صدا و سیما، این‌جاها هم نام‌های مذهبی نقش مثبت را دارند و نام‌های ایرانی، مهران و فرهاد و مهرنوش، نفش منفی را. در مقابل ایده‌ها و افکار مدرن دختر و پسر خانواده، به جز سبک سنتی زنده‌گی پدر و پسر بزرگ خانواده، خانه‌ی قدیمی پدر بزرگ هم وجود دارد. خانه‌ای که به خاطر یک دعوا و قهر کهنه، خالی و نیمه‌متروکه شده و در طی این داستان پر از سختی و مشکلات، قرار است راه‌گشای آخرین باشد. جایی که اسم سریال هم به آن اشاره دارد- “همه چیز آن‌جاست”- و قرار است عاقبت همه‌ی خانواده را زیر پر و بال بگیرد. مثل خواهر حاج محسن که همسر شهید است و در این خانه زنده‌گی می‌کند و برای حل مشکلات مالی خانواده‌ی برادرش حاضر می‌شود طلا و جواهرات‌ش را بفروشد و پول طلب‌کارها را بدهد.

 

عبور از خطوط قرمز به قصد تقبیح

اما هر دو سریال با این همه تبلیغ هنجارهای حکومتی، برای جذب مخاطب و دادن تصویر منفی از سبک دیگر زنده‌گی موجود در جامعه، از خط قرمزها و تابوهای سابق صدا و سیما عبور می‌کنند. “سحر” که زن صیغه‌ای “فرهاد مافی” است و طبق کلیشه لاابالی و هوس‌باز، در خانه‌اش ماهواره دارد و برای این‌که سریال روزانه‌اش را- که لابد از فارسی وان یا جم پخش می‌شود- از دست ندهد، پسر هم‌سایه را به خانه‌ی مجردی‌اش دعوت می‌کند. در بخش دیگر همین سریال- “همه‌چیز آنجاست”- که به طور کلی ربطی به داستان و شخصیت‌های اصلی ندارد، دو دختر دانش‌جو درباره‌ی جراحی زیبایی حرف می‌زند. یکی در نقش مخالف و دیگری موافق. انگار که یکی از میزدگردهای باسمه‌ای به عنوان میان پرده به سریال سنجاق شده. در این بین و برای زیر سوال بردن جراحی زیبایی و پلاستیک، نام “مایکل جکسون” به میان آورده می‌شود که چند سال پیش باعث قطع یک برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی شد. دیگر شخصیت ناهنجار سریال، مهران، برخلاف چیزی که تا به روز در سریال‌های صدا و سیما به نمایش در آمده، با دوست دخترش، بدون اطلاع خانواده رابطه دارد. با هم تلفنی حرف می‌زنند، بیرون می‌روند و سوار یک اتوموبیل می‌شوند. فرجام تمام این کاراکترها که پای‌بند به راه درست و هنجارهای زنده‌گی در جامعه‌ی اسلامی نیستند، از پیش روشن است؛ رسیدن به بن‌بست و بازگشت به راه رستگاری! سازنده‌گان سریال طبق این ایدئولوژی و پیغام از پیش طراحی شده بین شخصیت‌هایی که ساخته‌اند، بدون هیچ دلیلی، فرق می‌گذارند. پدر دوست دختر مهران که با ازدواج دخترش مخالف است، در یک دیالوگ تحمیلی، می‌گوید “اگر خواستگار دخترش پسر بزرگ خانواده- مهدی- بود، چشم بسته دخترش را به او می‌داد!” در حالی که شناخت‌ش از هر دو شخصیت، به یک اندازه است! در “جاده‌ی چالوس” شخصیت فرعی‌ای که پدرش بازیگر نمایش‌های لاله‌زاری بوده و طبق نگاه موجود “مطرب”، بعد از ناامیدی از شغل خارج از قاعده‌اش- شرخری- به مهندس زرین پناه می‌برد و به شغل شریف کارگری در رستوران‌ش مشغول می‌شود. شریک مهندس که با ظاهرسازی و دروغ قصد ازدواج با یک دختر پول‌دار را دارد، بعد از شکست خوردن، با یک معلم روستایی ازدواج می‌کند. در هر دو سریال، به یک اندازه، زنده‌گی شیک و مرفه تقبیح می‌شود و ساده‌زیستی بدوی تبلیغ.

و این در حقیقت، کلیشه‌های فیلمفارسی است که بازتولید می‌شود در متن یک اثر اسلامی. جای رقاصه‌ی کاباره و فاحشه‌ی شهرنو را زن صیغه‌ای و دختر سر به هوایی گرفته‌ که می‌خواهد مستقل باشد. علی بی‌غم هم رقص و آوازش را واگذاشته و به جایش سر سجاده می‌نشیند و درباره‌ی زنده‌گی ساده و فقیرانه و در عوض سرشار از آرامشش حرف می‌زند. جاهل و باج‌گیر تبدیل به دلال مدرن صاحب شرکت شده که در زنده‌گی اجتماعی و شخصی در لجن دست و پا می‌زند و به قهقهرا می‌رود. و در پایان، طبق همان کلیشه، نیک پیروز می‌شود و پلیدی از بین می‌روند. فیلمفارسی دهه‌ی چهلی با مظاهر مجاز آن روزها، بی‌خیالی و وا دادن را ترویج می‌کرد و فیلمفارسی‌های سریالی با ظاهر اسلامی، همان رویه را دنبال می‌کنند. اما این میان، یک بخش غایب، پروژه‌ی اثربخشی و جهت دادن به ذهن مخاطب را عقیم می‌کند. جذابیت‌های مورد علاقه‌ی تماشاگر عام غایب هستند و برای همین سریال‌های اسلامی که به منبری با حضور چهره‌های آشنا شباهت دارند، بدون مخاطب روی آنتن می‌روند و به پایان می‌رسند. چون “همه‌چیز آنجاست”؛ نه در “جاده‌ی چالوس” که در سریال‌های کشور همسایه ترکیه که از شبکه‌های ایرانی پخش می‌شوند.