دیدار

محمد صفریان
محمد صفریان

شعر وشاعران سبز در گفت وگو باویدا فرهودی:

تفنگت را زمین بگذار…

در ادامه ی ویژه نامه ی “ یک نگاه ” به گفت و گویی با ویدا فرهودی رسیده ایم تا با او از شعر و ترانه هایی بگوییم که در سال گذشته و به پاس همراهی با مردم ایران سروده شده اند. او موضوعاتی از قبیل همبستگی و هم صدایی، شهامت، آزادی زندانیان را از جمله ی مفاهیم ثابت شعر سبز می داند و پرهیز از خشونت را… شرح این گفت و گو را در ادامه از پی بگیرید…

 

خانم فرهودی، ما بنا داریم درباره ی اشعاری صحبت کنیم که در سال گذشته و درباره ی جنبش سبز سروده شده اند، به عقیده ی شما ویژگی مشخصه ی این اشعار چه عامل و یا چه عواملی هستند؟

به باور من، جنبشی که پس از انتخابات 1388 شکل گرفت ریشه در سی سال مبارزه ی مردمی دارد که انقلابشان ربوده شد. مردمی که از آغاز به فکر رسیدن به حکومتی دموکراتیک بودند و گرفتار دیکتاتوری دینی شدند، که از بدترین اشکال استبداد است چراکه از باورهای دینی مردم برای تحکیم ستون های خوکامگی سوء استفاده می کند.وظیفه ی روشنفکران یعنی هنرمندان (نویسندگان شعر و نثر، نقاشان، موسیقیدانان) و همچنین فعالان سیاسی و روزنامه نگاران جملگی، در هربرهه ازتاریخ، مبارزه با دیکتاتوری و حرکت های ضد بشری بوده وهست. به این دلیل بود که دیدیم که قلم ها بر کاغذ های واقعی یا مجازی وبوم ها، و مضراب ها و انگشتان بر ساز ها، به سرعت به چرخش در آمدند. به ویژه دردر زمینه ی شعر، از همان آغاز رویدادهای  برآمده از جنبش سبز با واکنش جامع شاعران روبرو هستیم چرا که از حساس ترین بخش های جامعه اند.و چون آزادترین راه انعکاس این آثار اینترنت است، در صفحه های سایت ها می توانیم بیش از هر رسانهِ دیگری در جریان این شعرها، داستان ها، مقاله ها، کاریکاتور هر، نقاشی هاو…قرار گیریم.

شعر های جنبش سبز رویداد ها را با موضوعاتی گوناگون بر کلام جاری کردند. تـِم هایی چون :همبستگی و هم صدایی، شهامت، آزادی زندانیان، اندوه برای شکنجه شدگان و سوگ ناپدید شدگان و اعدام شدگان، خشم از حرکات ضد انسانی عوامل  حکومت….

مثال ها فراوانند: به عنوان نمونه

پیرایه یغمایی :
چندان شتک زده خون، بر شانه های دیوار
کز مهر آن نبوت، دیوار داغدار است…
هر خش خشی ز برگی، فریاد اعتراضی است
هر شاخه ی درختی، مضمون چوب دار است…

 

یا م.سحر در رباعی >“:

ای سبز، ندا دیده به راهت دارد
امید به گام دادخواهی دارد
راهی که تو می روی ز چاه آکنده ست
بادا که نگاه او نگاهت دارد ! 

بحث های “ آزادی خواهی ” و  ” نومیدی پس از سرکوب “ در تاریخ معاصر ایران همواره در اشعار شعرا تکرار شده اند، به عقیده ی شما این شور و شوق تا چه میزان امکان بدل شدن به یاس و نومیدی را دارد؟

شور و شوق در طول روند هر حرکت مردمی علیه استبداد می تواند مبدل به یاس یا خشم شود وعلتش هم روشن است چرا که خودکامه هیچگاه به راحتی جا خالی نمی کند. در نتیجه جامعه با واکنش های او روبرواست:از پاشیدن آب و استفاده از گاز اشک آور و فلفل تا زندان و شکنجه و اعدام. اما فکر می کنم ناامیدی گذرا است و شاعران که یکی از انگیزه هاشان در نگارش، دادن امید می تواند باشد، از گرداب یاس، پس از مکثی کوتاه خارج می شوند و ناامیدی را مبدل به امید وحرکت می کنند که گاه با خشم همراه می شود:

به عنوان نمونه من در شعری خشمگین زیر عنوان “رسیده صبرمان به سر” در اسفند ماه گذشته، خطاب به مدعیان رهبری جنبش سبز نوشتم:

رسیده داغ مادران به ژرفنای استخوان

چسان دوای زخمشان، به یک دو سه دعا کنید؟

نشسته اید در سکون، به رغم  جویبارخون

مسیر استحاله را، ز راه ما جدا کنید…

 

به خشم اشاره کردید، در مقابل خشم، خواه نا خواه مفاهیمی همچون مبارزه ی قهر آمیز و خشونت هم خواهند آمد، در سالهای انقلاب، پیکار و جنگ و تفنگ،  جزء مفاهیم ثابت و ستوده شده در شعرفارسی بودند، اما حالا غالب شعرا حرف از مبارزه ی بدون خشونت می زنند و جنگ و تفنگ به مفاهیمی نکوهش شده بدل شده اند، این تغییر را ناشی از چه عامل یا عواملی می دانید؟

فکر می کنم زمانه بسیار تغییر کرده و درس های تاریخ بر تمام روشنفکران از جمله شاعران تاثیر خود را گذاشته اند.

مثالی از شعر زیبای فریدون مشیری>بیاوریم که در این شرایط مصداق پیدا می کند به ویژه که استاد شجریان هم آن را با موسیقی زیور داده است:

تفنگت را زمین بگذار،
تفنگت را زمین بگذار

که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگت دست تو یعنی سلام آتش و آهن

 

بله و البته همین موسیقی مردمی، در سی سال پیش می گفت که : “ تفنگم را بده تا ره بجویم “…

درست است اما  تصنیف مورد اشاره ی شما که  سروده ی جواد آذر است و استاد شجریان آن را خوانده اند بر می گردد به زمانی دور یعنی اوایل انقلاب و جنگ ایران و عراق. اکنون اما جهان تغییر کرده، انقلاب های خونین نتایج نا خوشایندشان را نشان داده اند و به همین دلایل است که باید تفنگ را زمین گذاشت که البته اکنون مخاطب تفنگت را زمین بگذار صاحبان قدرتند که به سوی مردم صلح طلب و در جستجوی دموکراسی نشانه می گیرند.

 

البته بحث مخاطبین هم از جمله ی سوالهای ماست، فکر می کنید مخاطبین اشعار سبزی که در روی فضای اینترنت به چاپ می رسند چه افرادی هستند؟ و…، این اشعار چه تاثیری در سطوح مختلف جامعه داره؟

فکر می کنم شعر درجامعه ی فارسی زبان همواره تاثیر گذار بوده و هست.بی دلیل نیست که شعر های انقلابی عارف و عشقی و ایرج میرزا هنوز هم طرفداران بسیاری دارند و تا در ها بر روی پاشنه ی استبداد و کوته بینی می چرخند این تاثیر ادامه دارد. مخاطبین آن اشعارو دیگر شعر های اجتماعی معاصر از جمله اشعاری که شما سبز می نامید، تمام فارسی زبانان به ویژه جوانان شجاع ایران هستند. من خود ایمیل ها وپیام های بشماری در رابطه با اشعارم از جوانان ایران داشته و دارم.فکر می کنم در مورد شاعران دیگر نیز همین طور باشد.

 

اگر بخواهید از میان اشعار سبز یکی را انتخاب کنید، کدام شعر به خاطرتان می آید؟

شمار سروده های بعد از 22خرداد 1388 بالا است و شاعران با سبک ها و دیدگاه های گوناگون در این زمینه یا متأثر از رویدادهای مربوط با آن بسیار نوشته اند و گزینش یک شعر کار دشواری است. از جمله شاعران پر کار در یک سال اخیر که به مضمون های مربوط به جنبش اخیر مردم ایران پرداخته اند می توان از این سرایندگان نام برد البته امکان بسیار دارد که نام های زیادی از قلم افتاده باشند به سبب شمار فراوان شاعران وبدون منظوری خاص از جانب من:اسماعیل خویی، سیمین بهبهانی، نعمت آزرم، رضا مقصدی، شمس لنگرودی، جلال سر فراز، پیرایه یغمایی، م.پگاه، م.سحر، بتول عزیز پور، محمد معتقدی، شهلا آقاپور، شکوفه تقی، زیبا کرباسی، خسرو باقر پور، آبتین آیینه و….

گزینش یک شعر از میان آثار این سرایندگان بس دشوار است چرا که هر گلی بویی دارد، اما در پاسخ شما به  ناگزیر شعر سبز زیبایی از رضا مقصدی را در این جا به عنوان نمونه می آورم:

درسینه ی صبور ِ ما، سی سال غم نشست

 

این بار، عاشقانه به پا خیز و سبز باش
آتش به جان ِ تازه، برانگیز و سبز باش
بگذار این بهار به نام ِ تو گل کند
بگذر زرنج ِ اینهمه پائیز و سبز باش
آن آینه، سلام ِ سپید ِ ترا شنید
با آب ها دوباره در آمیز و سبز باش
نور  تو از میان  دل  ما عبور کرد
ای شور  نوشکفته! دل انگیز و سبز باش
درامتداد  اینهمه شمشادهای شاد
با عطر  آب وعاطفه، لبریز و سبز باش
دست  کدام پست، ترا زخم می زند؟
بیداد  این زمانه، فروریز و سبز باش
جنگل، ترا در آینه ها سبز دیده است
باهرتبر - هر آینه – بستیز و سبز باش
آواز  تو زمین و زمان را زلال کرد
بازردی ِ زمانه، در آویز و سبز باش
گیلان ِ من ترانه سرای ِ سپید ِتوست
خندان بخوان! چکامه ی تبریز و سبز باش
دریاد  این درخت، صدایت معطرست
این عطر را به شاخه، بیاویز و سبز باش
بگذار! - با طراوت ِ یک عشق ِ سر بلند-
گلدان لاله را به سر ِ میز و سبز باش
در سینه ی صبور ِ ما، سی سال غم نشست
با شادی  شکفته، به پا خیز و سبز باش

 

و سرآخر یک شعر از خودتان، برای خواننده های ما

از من تا کنون بیست و سه شعر در رابطه با جنبش اخیر در سایت ها منتشر شده که شاید نیمی از سروده هایم در این رابطه باشد، سروده هایی با مضمون های گوناگون و متاثر از رویدادهای ایران.نخستین آن ها با عنوان “جادوی همصدایی”در 24 خرداد 1388 نخست در گویا نیوز و سپس در “روز” منتشر شد.می بینید که در این زمینه پرکار بوده ام.

شعر وصیت (1) را  که از زبان” ندا” نوشته بودم به عنوان نمونه می آورم:

 

وصیت

تنم به خاک سپار و ترانه ای بنویس

به رسم ژاله مرا بر جوانه ای بنویس

شقایـقانـه نسیم بهاره ای برخوان

وماجرای مرا بی بهانه ای بنویس

مترس از خس و خاشاک ِ سرزده زفریب

برای رویش سبزم، نشانه ای بنویس

تمام خاک وطن را  نشانه-باران  کن

به ذره ذره ی آن عاشقانه ای بنویس

ببین پرنده ی زخمی هنوز می خوانـَد

صدای سرکش او را به لانه ای بنویس

پیام لاله تباران اهل توفان را

به بال موج نشان، بر کرانه ای بنویس

به رغم غلظت شب، مشعلی بیفروزان

و برق چشم مرا با زبانه ای بنویس

چهل طلوع  مرا بی قرار پرسیدی

کنون ندای مرا در فسانه ای بنویس

فسانه ای که گشاید نقاب موهن  وهـم،

به واژه ها بسپار و ترانه ای بنویس…