این تتلو ِ نو بیشتر از هر وقت دیگر، باید بازنشر و عمومی بشود. شرح و تاسفی هم لازم نیست. کلیپ جدیدی که نه در زیرزمین که روی آب و ناو ساخته شده، تصویری است از راه و رسم به دست آوردن حقوق شهروندی در مرز و خاک جمهوریاسلامی.
تتلو زمانی نمایی از زندهگی مخفی و طرد شدهی ایرانی بود. قاب او، تتلو سابق، اینطور آرایش و بسته میشد: دخترکان نیمهبرهنه، شیشههای مشروب، بازوهای تتو شده و صدایی که از زیر ِ زمین “پیشی پیشی” و “جیگیلی” و “قر کمر” میخواند. هوای وطن و استفاده از حق طبیعی “کنسرت در برج میلاد” و چیزهای دیگر، این قاب را در هم شکست. تتلو به ایران آمد، به نقل و لحن خودش با “برادران اطلاعاتی دیدارهای دوستانه داشت” و ناگهان؛ صحنهای نو چیده شد. ریشی که روز به روز بلندتر میشد و به رویاش از نامه به رهبری و بیعت با سردار پاسدار سلیمانی به چشم میخورد؛ ریشی بیریشه که حالا شفاف و با کیفیت اچدی خودش را در کلیپی به نام “انرژی هستهای” به نمایش گذاشته. حالا تتلو غیرمجاز و زیرزمینی به حیات رسیده. حیاتی چنان پردامنه که سایت رجانیوز و هم صنفهایاش هم آن را به رسمیت میشناسند و تبلیغ میکنند.
در دوگانهبازی محبوب ما ایرانیان، در داستانهایی که باید قطب منفی و مثبت داشته باشند، انتخاب نفر دوم معمولا کاری ساده است. کسی که مسیر عکس ِ قطب منفی را رفته. برای همین، روبهرو حیات تتلگون، لازم نیست به سراغ چند صد آوازخوان نبوده و ممنوع در این سالها برویم. حساب ِ آن دیگران، از داریوش تا مرضیه و از مرجان تا ابی، روشن روشن است. از ابتدای حکومت اسلامی نبودهاند و تا انتهایاش هم نخواهند بود. اما میشود از محمدرضا شجریان حرف زد. آوازخوانی که صدای رسمی دههی شصت و هفتاد بود. در غیبت سازهای غربی و موسیقی پاپ و آوازخوانهای سنتی طاغوتی، گلپا و ایرج و دیگران، شجریان آن آوایی بود که حتی مسئولان حکومتی هم از علاقه به تصنیفهایاش حرف میزدند. فخر موسیقایی نظام در صدا و سیما و باقی دستگاههای فرهنگی، اما ناگهان؛ ناگهانی دیگر نه از جنس ِ ناگهان تتلو، از بهشت ِ جمهوریاسلامی، رانده شد. شجریان را مضر و عنصر نامطلوب تشخیص دادند تا حتی آوای مذهبیاش، ربنا، هم از پخشها بیرون کشیده بشود. شجریان آینهی دومیست که نظام را نشانمان میدهد. جایی که اگر بخش کوچکی از حریمات برخلاف ایدئولوژی باشد، کلمهای سبز در دهان یا ایستادن کنار گوگوش و گلشیفته یا گره کراواتی حتی، سریع و بدون فوت وقت، از هستی ساقط و به سمت در ِ خروجی ِ بهشت راهنمایی میشوی.
پیام روشن است: یا با ما، یا بی حق حضور و حیات. تتلو برای رسیدن به بودن در این مرز، ضد خودش، خودی والا یا پست که قضاوتاش با هیچکس نیست، عمل میکند تا ناخواسته و با همکاری نظام، تصویری باشد از زیست امروزی. انعکاسی بیرتوش از حالا که برای داشتن اولین حق اجتماعی، حق ِ کار، باید مثل غلامی حلقه به گوش، آن بکنی و آن بخوانی و آن بپوشی که دیگران تشخیص میدهند؛ تا موسیقی رپ که همهجا صدای اعتراض ضد سیستم است، در ایران اسلامی امتداد بردهداری باشد!
هنوز از نقطهی دید کودتای ۸۸ میتوان مختصات عریان شدهی حکومت ایران را تماشا کرد. زمانی که پیش از انتخابات، تتلو برای میرحسین و ساسی مانکن برای کروبی میخواند. و پس از آن روزها، که شجریان “تفنگت را زمین بگذار” را اجرا کرد و گفت”من صدای خس و خاشاکم “. حالا، که به شکل میاننویسهای معمول، “شش سال گذشت”، ساسی در آلمان آواز میخواند، شجریان برای برگزاری کنسرت به ترکیه میرود و تتلو که پیام ِ روشن را گرفته و پذیرفته، روی ناو ارتش ایستاده و ترانهی تازهاش را با همکاری موسسهی برادر سعید جلیلی-دلصدا- اجرا میکند. دیگر جایی برای بررسی کیفیت و ارزش هنری نیست. صحبت از ارزش زیست و حیات در زیر سایهی حکومت جمهوریاسلامی است. جایی که برای شهروند ساده بودن، یا باید سرود “خلیج مسلح فارس” را با همکاری ارتش و سپاه و اطلاعات ساز کنی و با لباس شبهنظامی تتوهایات را بپوشانی یا صفی رنگارنگ بشوی از کیمیایی، عطاران، بهزاد فراهانی و دیگران، پشت سر حسن روحانی تا نماز به سمت قبلهی نظام اقامه بشود.
حیات ِ امروزین تتلو، تصویری قاطع است از آنچه حکومت میخواهد. حکومت معرفی میکند: تتلو؛ شهروند رسمی و محبوب ِ جمهوریاسلامی. و آنها که این را نمیپذیرند چیزی نخواهند داشت جز “هیاط”شان- به معنای بانگ و فریاد کردن-؛ هیاطی که با این همه سرباز و ناو و هلیکوپتر و کلیپ و موسسه و ارتش و سپاه، هنوز و همچنان از دور، بیشتر از هر آوای رسمیای به گوش میرسد.