نگاهی به سیر ترانه سرای در ایران
ترانه ی ما، ترانه ی بیهودگی نیست
مبحث ترانه و سرایش گونه ای متفاوت از آن، این روزها و در چند سال اخیر توانسته است تاثیرات به سزایی بر زبان و انتخاب دایره ی واژگانی نسل نوجوان و جوان بگذارد.
ضرورت توجه به ادبیات شفاهی و منقول که از دیر باز در میان ایرانیان از جلوه های شکوهمند هنر بوده است، این روزها جایگاهی کاملا متفاوت یافته است.
روی آوری اقبال عمومی به سوی موسیقی داخلی، فضای نامتعادلی را رقم زده است که به موجب آن هر گروه غیر هنرمند و نامرتبت این وسوسه را در سر می پروراند که می تواند و باید برای کشف لذت شهرتی هرچند مقطعی، به ارکانی دست یازد که او را به این رسانه ی همه گیر نزدیک گرداند.
پیامد این امر، فضای ملتهب و آلوده ای ست که این روزها شاهد آن هستیم و به اعتقاد نگارنده اگر زودتر فکری به حال آن نشود چه بسا ادبیات شفاهی و میراث کهن نه تنها در آستانه ی آسیب است بلکه با روندی بسیار فزاینده در خطر نابودی قرار می گیرد.
کلان شهرها رزمگاه تقابل سنت و مدرنیسم است.
هجوم بی امان بافت محلی و روستایی به آنجا در ایران فرهنگی متناقض را رقم زده است.
آنچه را که امروزه در بحث واژه گزینی اشعاردر ترانه با آن روبرو هستیم چیزی نیست که در مجال نوشته ای کوتاه بگنجد. اما چه اتفاقاتی باعث شده است ترانه های عوام پسند ما آنگونه به هرز رفته باشند که حتی صدای بسیاری از شعرا و آهنگسازان اصیل و دلسوز را در آورده است.
این شعر ها از کجا می آیند ؟
اوایل سال های-75 70 موسیقی با ظهور خوانندگانی چون سپهر، گودرزی و بعد ها اعتمادی فضای تکراری و کسل کننده و بعضا فراموش شده ی موسیقی پاپ را رنگ و جلایی نویافت.
به طور مثال همان سال ها بود که اجرای بسیار موفقیت آمیز اعتمادی از شعر شاملو دهان به دهان نقل شد و مردم عادی کوچه و بازار نیز از آن استقبال کردند. این اتفاق با همه گیر شدن خرید آلبوم های موسیقی پاپ داخلی بسیاری از ترانه سراها را از پستوی خلوت خانه هاشان به ویترین مغازه ها کشاند.
این روند در سال های اخیر و با رشد و معرفی رسانه های خارجی و تجربه ی فراگیردسترسی به فضای مجازی و تکنولوژیکی مرز میان کشورها، پیش رفت.
جوانان اسم هایی را شنیدند که تا قبل از آن از این جنس تنها مایکل جکسون و در مواردی مدونا را می شناختند.
فراگیر شده موسیقی رپ در رسانه های کشورهای دیگر که رسیدن از یک جنبش اجتماعی وبعد ها نمود در موسیقی را شاهد بودند، تنها برای جوانان ایرانی تیپیکال و ظاهری شناخته شد.
این چالش ومشکل جهان سومی بودن است.
مشکل مصرف کنندگی و دور بودن از شناخت مفهومی یک پدیده ی صنعتی و یا اجتماعی .
این امر منجر به تقلید صرف از فضای ظاهری آن نوع موسیقی شد. موازی با این امر فقر اقتصادی روز افزون فضایی گل آلود را برای عده ای رقم زد که نبض نآگاهی عوام را به خوبی درک کرده بودند.
فرو ریختن اعتقادات ارزشی و در گیری ذهنی مردم با مسائل آزار دهنده، فضای شعری را رقم زد که سرشار از یاس و دلواپسی ست.
اگرچه این فضا در میان گروه دیگر جلوه ای دیگر داشت. جلوه ای که باز هم متاثر از فضای سکسی و جنسیتی غرب بود وبا به کار بردن الفاظ بسیار عامیانه جای خود را به اشعار ارزشی و ساختاری سرشار از تصاویر و کشف زیبایی های رمز گونه ی شعری داد. دست یافتنی ترین مضامین برای راحت بودن و همه گیری طیف شنوندگان استفاده شد.
در این میان ترانه سراهای خوب هم درگیر قهر خود بودند و تنها گاهی اعتراض خود را از این مطلب بیان می کردند.
ترانه سراهایی که عمر گرانقدر خود را برسر این راه گذاشته بودند در یک بهت جمعی فرو رفته بودند ونقش دستگاه های دولتی نیز تنها نگاه کردن مصلحت جویانه ی عملکرد خویش بود. آنها به صورت منفعل تنها نظاره گر بودند. اگر قرار بود عملکردی صورت گیرد، می بایست جایگزین های معقول را ارائه کنند در حالی که این آلترناتیوها( شاعران برجسته ی عرصه ی ترانه ) بیش از آنکه با این فضای متشدد درگیر باشند، با سیاست گذاری های اشتباهی که کار را به اینجا رسانده بود درگیر بودند.
در سال های اخیرعرصه آنچنان برهراهل هنری تنگ آمده است که فریاد وا اسفا نه تنها برای موسیقی ایران بلکه برای آنچه زبان جاری مردم کوچه و بازار که متاثر از این فضای آلوده ی ترانه سرایی ست، در آمده است.
اما در این میان یک اتفاق نیکو نیز شکل گرفت. انجمن های ترانه سرایی در محافل خود افرادی را کشف کرد که توانستند سلیقه ی قشر متوسط شهری را به جایگته بالنده ی خود بر گردانند.
معرفی این افراد به آهنگ سازهای شناخته شده و استقبال از این جوانگرایی موج بالنده ای را ایجاد کرد.
حتا این افراد پا را از این نیز فراتر گذاشته و به همکاری با آاهنگسازان و خوانندگان فرا مرزی پرداختند که این امر به شناخت استعدادهای داخلی بسیار کمک کرد و توانست ترانه سرایی را به عنوان یک شغل که می تواند در آمد خوبی هم داشته باشد و تنها در دست چند نفر شاعر خبره و قدیمی نباشد، مطرح کرد.
فعال شدن این کانون ها منجر به انتشار ترانه ی این افراد به صورت مکتوب و جدای از موسیقی شد.
انتشارتی که صرفا کارهای جوانان اهل ترانه را منتشر کرد و به عنوان بانک ترانه برای اهالی موسیقی شناخته شد.
فضای سانسور و مشکل ساختاری قوانین حکومتی برای خوانندگان زن، از ابتدا باعث شد تا تفکیک جنسیتی در این میان به شناخت برتری مردها در این عرصه بینجامد.
حتی شاعران زنی که می خواستند برای یک خواننده ی مرد هم شعر بگویند می بایست خود را در جایگاه جنس نامتجانس بگذارند و از زبان او، معشوقه ی زن خود رابسرایند.
فضایی که جولان دادن در آن کشف فضاهای ناشناخته را می طلبد در حالی که قرار گرفتن در ذات جنس مقابل اجازه ی کشف این فضاها را از سرایندگان زن می گرفت و ناخواسته منجر به عقب نشینی آنان شد.
اما در عرصه ی نشرمکتوب، این طور نبود و این ترانه سراهای زن بودند که جلسات انجمن ها را قرق کرده بودند و کارهای جدای از موسیقیشان در میان اهالی این هنر شناخته شده است.
به طور کلی اتفاقات اشعارمکتوب ترانه، جدای از موسیقی، اتفاق خجسته ای بود. در حالی که کفه ترازوی اشعار مکتوب بالا می رود، ترانه ی همراهبا موسیقی در نزد بسیاری از مردم تنزل چشمگیری ا داشته است که حتا رشد توازن میان موزیسین های برجسته و ترانه سرا ها نیز نمی تواند این شکاف وسلیقه ی رو به نزول عوام را از میان بردارد.