از همان روزهای آغازین جنبش سبز، حتی از روزهای قبل از انتخابات حرف همه یکی بود: جنبش سبز یک جنبش مدنی است؛ راهکار ها مسالمت آمیز هستند و اقدام ها آهسته و پیوسته. در طول این مدت مردم در مناسبت ها به خیابان آمدند، شعار سردادند و از خشونت پرهیز کردند؛ شمع افروختند و شال بستند. جواب گلوله را با گل دادند و سکوت را همراه کردند. بارها تاکید شد و گوشزد: عمل ها باید متحد و یکپارچه باشد. یک کلام همه با هم بگویند: نه به وضع موجود.
یازده ماه از حضور میلیونی مردم ایران در خیابانها می گذرد؛ شبی اما نیامد همه امیدوار باشیم و مصمم برای اعتصاب و عمل فراگیر مدنی؛ روزی نرسید به جای شنیدن خبر بازداشت، احضار، شکنجه و اعدام شاهد عملی متحد و سراسری باشیم. اعتصاب را همه پسندیده بودند؛ اعلام می شد اما اجرا هرگز. باز حرف همه یکی بود: فشارها زیاد هستند و هزینه ها بالا. نان ها بریده می شوند و شکم ها گرسنه.
از همان روزها نکته دیگری هم ورد زبان بود: جنبش سبز سراسری و فراگیر نیست. کردها نیستند؛ آذری ها غایبند؛ عرب ها در حاشیه اند و لرها و ترکمن ها هم در متن نیستند. از سوی دیگر برخی ازعرب ها، آذری ها، کردها می گفتند: گفتمان سراسری نیست؛ مال ما و از جنس ما نیست. دعوای خودشان است. شکاف درون جناحی است. کسی چرا این همه سال با ما همصدا نشد.
اگر از این نکته که حق با کدام یک از گروه های بالاست بگذریم(که خود یک بحث جداگانه مفصل می طلبد)، باید بگوییم جنبش سبز از همان آغاز نتوانست به جنبشی فراگیر و معطوف به یک کنش سراسری تبدیل شود. این جنبش تاکنون به جز در شبکه های اجتماعی، در عمل گامی از تهران به این طرف فراتر نرفته است.
در یازدهمین ماه از جنبش سبز اما فارغ از تئوری و نظریه، خارج از اینکه کسی با ما هست یا خیر،هزینه خواهیم داد یا نه، مردم کردستان خیلی ساده، اما برنامه ریزی شده و دقیق در اعتراض به اعدام پنج زندانی سیاسی ـ عقیدتی که چهار نفر از آنها کرد بودند دست به اعتصاب زدند و در خانه ها ماندند. بازارها تعطیل شدند. دانش آموزان به مدرسه نرفتند و در برخی موارد هم کارمندان دولتی از رفتن به ادارات سر باز زدند.
حرکت مدنی کردها را که در اعتصاب عمومی روز پنج شنبه نمود پیدا کرد نمی توان به تنهایی واکنشی درون ملیتی قلمداد و آن را تنها در رابطه با مسایل کردستان و حول آن محور ارزیابی کرد. این اعتصاب تا حدودی نیز در راستای همان جنبشی است که طی یازده ماه گذشته سراسر ایران را فراگرفته است. کردها از همان اوایل به طریقی از وجود، تداوم و رشد جنبش سبز حمایت کردند؛ اما مساله ای که همواره کردها و دیگر ملتهای ایرانی را در طول این مدت وادار می کرد در پیوستن به جنبش دست به عصا حرکت کنند؛ سکوت نسبی سران نمادین جنبش و فعالان بدنه ی آن، در قبال حقوق و خواسته های ملت ها واقوام ایرانی بوده است.
اما اعدام پنج زندانی سیاسی گویا بار دیگر زمینه را برای همگرایی کردها با سایر مرد ایران فراهم کرد. از همان روز یکشنبه 10 اردیبهشت تمام مردم ایران اعم از کرد، فارس، عرب، لر و آذری و..برای اولین بار در طول جنبش سبز، یکصدا به اتخاذ سیاست اعدام در ایران و به ویژه کردستان واکنش نشان دادند و آنرا محکوم کردند. واکنشی که نه تنها تمام بدنه جنبش سبز را از تمام طیف ها در برگرفت بلکه دامنه ی آن تا جایی رسید که آقایان موسوی، کروبی و خانم رهنورد هر کدام به نوعی اعتراض خود را به اعدام های سیاسی اعلام کردند.
حرکت مدنی کردها در روز پنجشنبه در هر دو طرف موضوع یعنی هم جنبش سبز و هم کردها(که در این مقطع زمانی عموما ازهم تفکیک ناپذیر هستند) پیامدهای مثبتی بدنبال داشت:
پتانسیل مبارزه مدنی و اتخاذ روش های مسالمت آمیز برای تحقق اهداف جنبش کردستان موضوع تازه ای نیست. تاکید بر مبارزه مدنی در سرمقاله های اولین نشریات کردی در قریب به یک قرن پیش، کوچ تاریخی مردم مریوان از شهر به روستاها در سال 1358 و اعتصاب مردم کردستان از سنندج و ارومیه تا ایلام و کرمانشاه در اعتراض و به بهانهی کشته شدن (شوانه سید قادری) در 16 مرداد 1384 از نمونه های تاریخی مبارزه مدنی کردها هستند. اما این پتانسیل در سالهای گذشته به علت فشار مضاعف دستگاه های امنیتی و سرویس های اطلاعاتی بر فعالان، ضعف نسبی جامعه مدنی در کردستان و حضور سنتی احزاب کرد در بطن این جامعه، بالقوه باقی مانده بود. احزاب کرد به دلیل خودداری از تشکیل یک ائتلاف کردستانی و عدم اتحاد و یکپارچگی، طی سالهای گذشته ناخواسته حتی مانع از حرکت های خود جوش مدنی درکردستان شده بودند. از سوی دیگرخود جامعه نیز به دلیل بالا بودن هزینه اعتراض ها در کردستان، عدم وجود یکصدایی و اتحاد و از همه مهمتر عدم همراهی جریان های سیاسی کرد با طرح و ایده های آنها، نتوانسته بودند به صورت سراسری، اقدام به اجرا و نمایش کنش های دسته جمعی مدنی نمایند.اما اعتصاب روز پنجشنبه که در پی فراخوان تقریبا تمام جریان های سیاسی و مدنی کردستان صورت گرفت و با استقبال کامل مردم روبرو شد، نویدی بود از نزدیکی دوباره گروهای سیاسی کردستان با جامعه ای که داعیه ی نمایندگی آن را دارند. همچنین نشانی از وجود پتانسیل بالقوه شیوه های مبارزه مدنی مردم کردستان بود که از سالهای اولیه انقلاب، به دلایلی که ذکر شد، تاحدودی از به اجرا گذاشتن آن به طور مداوم، دوری جسته بودند. در روزهای پس از اعتصاب تاکید شده است که “اعتصاب کردستان، نمونهی موفق همکاری ها” بود. همکاری مردم، نهاد های مدنی و جریان های سیاسی. اما مهمتر از همکاری ها و اتحاد نیروهای سیاسی و مدنی که در ایجاد اعتصاب تاثیر بسزایی داشت، حساسیت افکار عمومی کردستان نسبت به افراد اعدام شده به ویژه فرزاد کمانگر - که در طول این سالها ارتباطی عمیقا عاطفی با جامعه کردستان و از آن هم فراتر جامعه ایرانی گرفته بود- اصلی ترین دلیل اعتصاب روز پنج شنبه بود.
اما در طرف دیگر همراهی مردم خارج از مرزهای کردستان نیز در اجرای موفق این اعتصاب تاثیرگذار بود. بیانیهی حداقلی آقای موسوی و موضع گیری شفاف خانم رهنورد و اعتراض تلویحی آقای کروبی و از همه مهمتر همراهی افکار عمومی ایران و به ویژه فعالان بدنه جنبش سبز انگیزه اجرای این اعتصاب را تقویت کرد. از همان ساعات اولیه انتشار اخبار اعدام زندانیان کرد بر خروجی پایانه های خبری و شبکه های اجتماعی، موج گسترده ای از مقالات و یادداشتها در اعتراض به اجرای این احکام و دفاع از حقوق پایمال شده کردها تحت حاکمیت جمهوری اسلامی که (کمانگر و یارانش به نوعی نمایندگی آن را می کردند) باعث شد این بار مردم کردستان خود را در پیگیری خواسته هایشان در ایران تنها نبینند.
در مجموع نتیجه منطقی تلاشهای هر دو گروه یعنی فعالان کرد و فعالان جنبش سبز در موضوع
اعدام های اخیر، اعتصاب مدنی و بی نظیر مردم کردستان را در پی داشت. اعتصابی که با در نظرگرفتن ویژگی های جنبش سبز، بدون شک از آن می توان به عنوان نقطه عطفی در مسیر این جنبش و خود جنبش کردستان یاد کرد.
به نظر می رسد بعد از اعتصاب کردستان، امید به شکل گیری حرکت های مدنی فراگیر در ایران دو چندان شود. اعتصابی که یکی از محرک های اصلی آن اتحاد و هماهنگی گروه های سیاسی و نهاد های مدنی با بدنه اجتماعی بود.
فارغ از نتایج و پیامهای امیدوار کننده ای که این اعتصاب برای مردم و جنبش کردستان به بار آورد، پیامی نیز برای همه ایرانیان اعم از فارس، عرب، لر، ترکمن و آذری ها به همراه داشت: امید به عبور جنبش سبز از مرزهای مرکز و حرکت به سوی غلبه بر آسیب عدم فراگیری.
اما آیا همگرایی و اتحاد احزاب کرد و تشکل های مدنی در بسیج کردن نیروهای اجتماعی، تنها یک تاکتیک موقت بوده است، یا اینکه با توجه به شرایط موجود در آینده نیزبه طور استراتژیک شاهد اتحاد و یکصدایی در اتخاذ سیاستهای مشترک آنها در رابطه با جامعه کردستان خواهیم بود؟ آیا همگرایی و همدلی فعالان جنبش سبز محصول فضای عاطفی حاکم بر ایران در این روزهای خاص بوده، یا اینکه نشان از تغییر بنیادین نگرش آنها نسبت به مساله ملت ها و اقوام ایرانی است؟ آیا موضع گیری سران نمادین جنبش سبز در مورد اعدام زندانیان سیاسی کرد، آذری ترکمن، بلوچ، لر، عرب ها و گیلک ها از حد مواضع کلی و ضمنی، گامی آنسوتر یعنی اتخاذ مواضع شفاف و صریح نسبت به کردها و دیگر خلق های غیر فارس در ایران فراتر خواهد رفت؟
اینها سئوالاتی است که در ادامه راه جنبش سبز، در هر صورت باید به آنها پاسخ داده شود.