حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئــة
این حدیث پیغمبر اسلام ظاهری اندرزگونه ی اخلاقی مکتبی دارد امّا ژرفای آن گستره ی تاریخ و جامعه شناسی را چه در حاکمّیت در یک سرزمین، چه در بعد جهانی در بر دارد که: دنیا پرستی پایه ی همه ی کجرویهاست. امّا در بعد گسترده اش گوشزد می کند که انگیزه ی دیکتاتوری ، استبداد و سلب آزادی ، تا کشتن ملّتها ، حبّ جاه و مال و حرص قدرت و سلطه جویی است که البتّه ، همه ی این نکبات در کالبد پلید نظام سرمایه داری جهانی است. پیغمبر ژنده پوش ساده زیست جهان اندیش اسلام در چهارده قرن پیش، وجدان بشریّت را از این بلیّه ی بزرگ و آفت خانمانسوز بر حذر داشته است. نگاهی به تاریخ، و در گوشه و کنار آن، دیده می شود، که درادیان به ویژه اسلام، ونیزاندیشمندان وحکّام بزرگ، شناختن عدل وحقوق انسان و کرامت و آزادی انسان را پیام داده اند، نه ستایش استبداد و حکومت استبدادی، در میانگین همه ی این پیام و یادآوریها، انسان مرکزدایره ی جهان است، و آزادی و کرامت انسان، بالاترین ارزش است. همچنین ارزش هر فرد انسان و راز ماندگاری و پایداری حاکمیّت در آنجاست ، که خود را با مقوله ی بسیار ژرف “دگرگونی” که بستر تکامل، و از اصول دیالکتیک تاریخ ست، وفق دهد. خواستها و نیاز های بشر، لا محالة مقتضیّات زمان و مکان، پایگاه حکومت و پایه ی ساختمان جامعه است، تنها کلید حلّ مسایل، و تنها رمز گشودن مشکلات دانستن آنست. گریز از این واقعیّت، که خود، همه ی اندیشه ها و دید گاههای واپس گرایانه را درنوردیده، و جهان امروز را یکباره دگرگون کرده است، خود فریبی و تلاش برای فریفتن مردم است، امّا امروز را دیگر، اوهام و اباطیل و شعار بافی و پند واندرز و نمایشهای شبیه سازی؛ با ژستهای حکیمانه نمی فریبد، اینها همه نشانه های نابخردی و واماندگی است!؟ شگفتا کوری و کری با چشم و گوش سالم! وانگهی بانگ تکان دهنده ی اسلام درسخن پیام آورش، هماهنگی با مقتضیّات زمان ومکان، و پذیرفتن واقعیّت است. که: کونوا ابناء زمانکم – فرزندان زمانتان باشید – و بویژه در جهان امروز که نسل به شبکه ی اطلاعاتی دست یافته ویک طبقه ی متوسط نیرومند شکل گرفته، مصرّانه خواهان تجدّد و دگرگونی، سر بر آورده اند، ایستایی و رو گردانی از تغییر و نوسازی، جامعه و حکومت را فرو خواهد پاشید، امروز دیگر، موضوع “استانداردها” و از همه مهمتر، استاندارد انتخابات و نیز”تغییر وضع موجود” در میان است. و آنها که هنوز، و برای حفظ قدرت، اندیشه ی خام “تثبیت وضع موجود” در سر دارند، آب در هاون می کوبند و باد غربال میکنند!؟
مردم دنیای امروز و ایران، حکومت دموکراتیک، و به تبع آن، انتخابات آزاد و دموکراتیک می خواهند، نمایشها و ژست های ریاکارانه و انتصابات فرمایشی بجای انتخابات مردمی و آزاد، با صندوقهای از پیش پر شده، دیگر حنای رنگ باخته است، امروز همه چیز یعنی : مردم و آزادی و حقوق مردم!؟
آقای منتظری، فقیه نبیه، دانشمند آزاداندیش فقید ( رحمة الله علیه ) که اندیشه وعاطفه ی انسانیش، تاریخیش کرده است، در کتابی بنام “عبرت و وصیت” در پاسخ چند پرسش فرزندش سعید منتظری، صادقانه و شجاعانه اعتراف کرده که درباره ی حقوق ذاتی و طبیعی انسان مطالعه نداشتند، و این غفلتی از وی بوده است، و امروز دریافته است که “انسان و حقوق انسان” در دید و نگاه جهانیان در راس مقولات است، و نادیده گرفتن آن ممکن نیست. این اعترافات بزرگوارانه ی کسی است که از همان آغاز خواستار صلح و آزادی، پایان دادن به جنگ با عراق و نیز آزاد کردن زندانیان سیاسی بوده است، و شگفتا که آن مرد فرهیخته در قید حصر، در فضای اختناق و هتک حرمت، و بی دسترسی بجایی و کسی، چون هنوز روی دلش سوی مردم بود چنان اعترافی کرده، و چنان دغدغه یی داشته است. هنوز هم با استمرار اختناق، و در بند نگاه داشتن آزادیخواهان و دگر اندیشان، آزادی و کرامت انسان در قفس خودکامگی است؛ و تا امروز ، به دلیل همان اندیشه های بسته و بینش ارتجاعی ضدّ بشری حاکم بر ایران است، و استبداد و کینه ورزی با آن شخصیت بزرگ مردمی، تا بجایی است که اخیراً تعرّضی بسیار زشت، به خانواده ی ایشان کرده اند! امّا لمیدگان بر سریر قدرت هنوز از اندیشه ی آزادی و نام آن مرد ترسانند. و امّا امروز تاریخ بار دیگر به فریاد آمده است، که: جایگاه و مقام، اگر نه متّکی بر خواست خلق، بلکه برای زورگویی و قلدری و در بند کشیدن خلق باشد، همچون زندگی حشرات موذی فصلی، با گذشت فصل فرو میریزد.
رنگ و نیرنگ، شعار و تبلیغ، بگیر و ببند، کاربردی کوتاه دارد. در گذر از نهر تاریخ،
همیشه دگرگونی است؛ خاشاک میرود و سنگ می ماند. دیکتاتوری و ستمگری آغازش هاری و پایانش خواری است !؟
و این کوچ ننگ آلود، فرمان تاریخ است، که فردوسی حکیم با این ابیات بهت آمیز و عبرت آموز آن را تصویر کرده است.
جهان خواستی خون مردم مریز / مکن با جهاندار یزدان ستیز
مکن خویشتن را زمردم کشان / کزین پس نیابی تو از من نشان
بزرگی که فرجام آن تیرگی است / بر آن برتری بر بباید گریست
در پیام فردوسی در این سه بیت بر حذر داشتن قدرتمندان از پشت بستن به قدرت و پشت کردن به مردم، که سر انجامش همه خواری و شرمساری است با نامی به ننگ ماندن در تاریخ !؟
به درازای تاریخ، رهبران بشردوست و بشر دوستان اندیشمند، همواره نگران آزادی و صلح بوده اند؛ که آسایش بشر تنها در سایه ی آنست، بویژه انسان امروز، با این همه ابزارها و امکانات آگاهی، دیگر زیر بار استبداد داخلی و قدرت خارجی نمی رود و از خشونت و جنگ، نفرت دارد و خواستار همزیستی مسالمت آمیز در صلح و آزادی است. امروز در دهکده ی کوچکی بنام “زمین”که در آن تنها یک نژاد بنام “انسان” میزید، دست اندازی بر سرزمینهای دیگران مانند جنایت تصرّف فلسطین و جنایات هر روزه در آنجا، و اشغال عراق و افغانستان، و افروختن آتش جنگ در آسیا و آفریقا، محاصره و تحریم اقتصادی داغی است بر زندگی بشر، و لکّه ی ننگی بر پیشانی قدرتهای جهانی، همچنین اختناق سیاسی و سلب آزادی و زندانی کردن انسان، کشتن انسانیّت و خیانت به فرهنگ و حقوق بشر است و میراثی ننگین از روزگار توحّش، که مستبدان و جهانخواران با ارتکاب آن، بشریّت را در ننگ قهقرای آن، آلوده کرده اند.
هم امروز از قلب قدرتهای اهریمنی بانگ آزادی و صلح برخاسته است، فرهیختگان و بشر دوستان از ایالات متّحده، انگلستان، فرانسه، آلمان، حتی اسرائیل، پرچم مبارزه با جنگ و زورگویی افراشته از محاصره و تحریم اقتصادی که جنگی خاموش و جنایتی ضد ّ بشری است، زیانش تنها دامنگیر ملّتها خواهد شد، نه دولتهای جابر و دیکتاتور. ترفند های غرب و آمریکا و توصیه های نتانیاهو ودیگر خون آشامان، برای آنست که ملّتهای آزادیخواه، و مردم بجان آمده ی ایران را در فشاری برای پذیرفتن پرده ی دوم توطئه ها ذلیل کنند و به قبول نقشه های شوم ضدّ انسانیشان وا دارند. امّا وجدان بیدار گشته ی بشریّت، دیگر فریب نخواهد خورد و آزادی زندانیان سیاسی، صلح و همزیستی مسالمت آمیز در جهان و ایران، و زنده شدن مردم فلسطین و احقاق حقّشان، خواست بشریّت آگاه امروز است.
خودکامگی و استبداد در حکومت، غدّه ی چرکین در پیکر جامعه است که آن را بتدریج تباه می کند. انواع تباهی و عقب ماندگی و قحطی و بیماری واعتیاد، سقوط فرهنگ با همه ی مظاهرش، نتیجه شوم آنست. وبرگهای تاریخ، گواه این مصیبت خانمانسوز است.
در عصر جدید همان استبداد کانال داخلی ورود استعمار است، نمونه اش در جلوی چشم ما، دو کشور نگون بخت عراق و افغانستان است، سیاستمداران غرب خود نیز در محافل رسمی اعتراف می کنند در عراق و افغانستان و خلیج فارس «منافع ملّی» دارند! و امّا این سوی دیگر پرده چیست؟ توّهم و خود فریبی است، جهل و یا تجاهل است که بی مردم، و با استبداد و کشتن و بستن دست و دهان مردم، می توان در برابر غرب سیری ناپذیر، ایستاد و مبارزه کرد. این ساده لوحی، چشم بستن بر واقعیّت است. از پایگاه فاشیسم، آب دهان انداختن بر چهره ی لیبرالیسم و امپریالیسم است، معادله یی منطقی است که در تاریخ و جامعه شناسی نیز مصداقی آشکار دارد و آن اینکه: اوّلاً مبارزه با استبداد و دیکتاتوری دانش و اندیشه و آگاهی می خواهد، ثانیاً ایستادن در برابر غرب مجهز به همه ی امکانات نظامی و سیاسی ،مادّی، علمی و فرهنگی نخستین شرطش در داخل، احترام به آزادی و دموکراسی و عدالت و حقوق مردم است و در خارج و سطح جهانی، احترام به حقوق بشر و سیاست همزیستی و صلح است.