مورن پیکار
ده سال پیش رییس جمهور کنونی ایران مسؤولیت مذاکرات اتمی با کشورهای غربی را برعهده داشت. در آن زمان، او با توقف برنامه اتمی که دو سال بعد از سر گرفته شد موافقت کرد.
تقریباً ده سال پیش بود. ۲۱ اکتبر ۲۰۰۳، سه وزیر خارجه اروپایی، دومینیک دو ویلپن، وزیر خارجه فرانسه، و همتایان بریتانیایی و آلمانی اش، جک استرا و یوشکا فیشر، به تهران آمدند تا مأموریت غیرممکنی را به انجام برسانند: توقف فعالیت های هسته ای ایران و ابلاغ تهدید حمله هوایی آمریکا علیه زیرساخت های این کشور. نیت پنهان سازی مسجل و خطر حمله بسیار بالا بود.
در برابر ویلپن و همتایانش، دبیرکل شورایعالی امنیت ملی، یک حجت الاسلام ۵۴ ساله به نام حسن روحانی قرار داشت. گفته می شد که او شخصیت پیچیده ای دارد: یک بازرگان که اکثر اوقات خود را در کشورهای خلیج فارس می گذراند و علی رغم ریش بلند و عمامه اش، با اخلاقیات غربی ها ناآشنا نیست. مذاکرات آغاز شد و کل شب به طول انجامید. صبح زود، سه نماینده اتحادیه اروپا با چهره هایی خسته توانستند توافقی را پس از تماس های پیاپی تلفنی میان روحانی که ظاهراً ناراحت بود و رهبر انقلاب علی خامنه ای به دست آورند. این یک پیروزی برای دیپلماسی نرم اروپایی بود که باعث آرامش کل جهان شد.
ازسرگیری غنی سازی
اکنون یک دهه گذشته.مقامات ایرانی فعالیت های غنی سازی را به بهترین شکل آن ازسر گرفته بودند و با ملغی کردن پروتکل الحاقی آژانس اتمی از “حقوق هسته ای” خود و دراختیار گرفتن چرخه اتم سخن می راندند. آنها تمامی پیشنهادات بازرگانی ارائه شده ازسوی دیپلماسی اروپا را رد کردند.
آیا روحانی در سال ۲۰۰۳ در برابر سه قدرت اروپایی صادقانه عمل کرده بود؟ کارشناسان نظرات متفاوتی دارند. احتمالاً بخاطر خریدن زمان بوده تا مشکلات به وجود آمده در راه اندازی نسل جدید سانتریفیوژها را از میان بردارند. شاید به این هدف بوده که خواست غربی ها را به امید لغو تحریم های اعمال شده از سال ۱۹۸۰ محک بزنند. به نظر می رسد که این امید همچنان بر قوت خود باقی است و دیپلماسی روحانی در سال ۲۰۰۳ به مانند سال ۲۰۱۳ همین هدف را دنبال کرده. او که اکنون به عنوان رییس جمهور ایران انتخاب شده، همچنان به مانند گذشته در سایه رهبر انقلاب قرار دارد و براساس رهنمودهای او حرکت می کند. یک دیپلمات فرانسوی که در مذاکرات آن زمان حضور داشته دراین خصوص می گوید: “آنها تنها رؤیای وارد شدن به جمع کشورهای بزرگ را در سر می پرورانند. حتی اگر این مسأله را در ظاهر مخفی نگاه می دارند، ولی کاملاً مشخص است. شاید همین نقطه ضعف شان باشد: یک غرور باورنکردنی.”
روابط دیپلماتیک عادی نمی شود
توهم شیرینی که خیلی زود منتفی شد: روابط دیپلماتیک عادی نخواهد شد. آمریکای جرج بوش هرگز این نیت را نداشت که از خطوط قرمز عبور کند: بوش در فوریه ۲۰۰۴ بین “کسانی که دارند” و “کسانی که ندارند” تفاوت قائل شد [کشورهای اتمی و دیگران]. این وضعیت به هیچ وجه مورد خوشایند ایران قرار نگرفت. برعکس حسن روحانی، صرفاً بر مسایل ضروری متمرکز شد: خرید زمان برای مهندسان هسته ای بدون توجه به قصد نهایی شان.
تأسیسات ایران از ۱۶۴ سانتریفیوژ قدیمی به چندین هزار مدل جدید ارتقا یافتند. سران جمهوری اسلامی به تدریج به سوی هدف شان، یعنی ۵۰ هزار سانتریفیوژ عملیاتی، گام برمی دارند تا بتوانند به حد کافی به مواد شکافت پذیر دست پیدا کنند و درنهایت از آنها چه به صورت صلح آمیز و چه نظامی بهره ببرند.
سخنان شیرین روحانی در میان کارشناسان اتمی و دیپلمات ها که از ریزه کاری های ایرانی خسته شده اند، گوش شنوایی ندارد. بازی فریبکاری همچنان ادامه دارد. و گشایش راه به سوی ایران درست به مانند نیات واقعی روحانی همچنان غیرقابل نفوذ باقی مانده است.
منبع: فیگارو، ۱۴ اکتبر