حکومت نگران رسیدن صدای موسوی به مردم

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» ۵۵ روز بی خبری و تشدید فشارهای امنیتی

با گذشت 8 ماه از بازداشت خانگی میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، فرزندان آنها اعلام کردند که ماموران نگران رسیدن صدای رهبران جنبش سبز به مردم هستند.

میرحسین موسوی و زهرا رهنورد از 25 بهمن سال گذشته در بازداشت خانگی قرار گرفتند و دختران آنها که ماه رمضان موفق به دیدار با پدر و مادرشان شده بودند دیروزاعلام کردندبیش از ۵۰ روزست که ارتباطی با آنها نداشته اند.

 آنها گفته اند که این قطع ارتباط به دلیل برخورد قاطع پدر و مادرشان با یکی از مقامات قضایی و هم چنین خبری شدن بخشی از صحبت های ایشان در گزارشی به رسانه ها از سوی فرزندان شان بوده است.

میرحسین موسوی در آخرین دیدار با فرزندانش اعلام کرده بود “با توجه به ادامه وضعیت فعلی، نمی‌توان امیدی به انتخابات و شرکت در آن داشت”. او در عین حال گفته بود که “آینده روشن است”.

نخست وزیر زمان جنگ همچنین به فرزندانش توصیه کرده بود کتاب “گزارش یک آدم ربایی” اثر گابریل گارسیا مارکز را بخوانند؛ توصیه ای که باعث نایابی این کتاب در کتابفروشی های ایران به دلیل استقبال مردم از آن شد.

میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی در حالی از 8 ماه پیش در بازداشت خانگی به سر می برند که تاکنون هیچ یک از مقامات رسمی جمهوری اسلامی حاضر به پذیرش مسئولیت رسمی این بازداشت خانگی نشده و آن را رسما تایید نکرده اند. محسنی اژه ای، دادستان کل کشور نیز بازداشت خانگی رهبران جنبش سبز را رد کرده و گفته است: تعبیر بازداشت در اینجا صحیح نیست. بازداشت نیستند که بحث آئین دادرسی مطرح شود. به نفع برخی از اشخاص است که محدودیتهایی برای آنها ایجاد شود.

دختران موسوی در این زمینه می گویند: “آنها (زندانبانان و ماموران) که مدام می گویند جای پدر و مادر شما خیلی عالی و خوب است. ما مواظبشان هستیم و صد در صد جانشان را حفظ می کنیم! از آن طرف هم البته در ملاقات ها مادرم هر دفعه این موضوع را به روی مامورها می آورند. می گویند“این فضایی که ما را در آن حبس کرده اید چیست؟ آقای … زندان است نه؟” و آنها غالبا اعتراض می کند که خانم رهنورد قرار شد نگویید زندان. اما مادرم از هر فرصتی برای اینکه تذکر دهد در زندان محصورند استفاده می کنند. مثلا می گویند “این زندانی که ما در آن هستیم اینجوری است و ما از وقتی که در زندانیم فلان و چنان”.

به گفته فرزندان موسوی و رهنورد “ماموران اصلا سعی می کنند درباره اش حرف نزنند. ولی بار آخر یعنی همان ۵۰ روز پیش گفتند حفظ نظام برای ما از هر چیز مهم تر است و الان هم نظام تشخیص داده که شرایط به این شکل باشد. و باز هم اسم “شرایط” را نگفتند. ولی مادر و پدر ما تاکید دارند که این زندان است چون تمام درها و پنجره ها آهن دارد و ماموران هم هر موقع دلشان بخواهد توی خانه هستند”.

 

55 روز بی خبری از موسوی و رهنورد

وب سایت کلمه روز گذشته و 55 روز پس از آخرین ملاقات فرزندان میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با آنها، خبر از قطع ارتباط و بی خبری از وضعیت این دو چهره سیاسی که از رهبران جنبش سبز محسوب می شوند داد.

براساس این گزارش دختران آخرین نخست وزیر ایران 5 روز پیش در مصاحبه با وب سایت کلمه گفته اند “ماموران بیشتر از اینکه نمی خواهند اخبار به ایشان برسد نگران هستند که صدای پدر و مادرشان به مردم برسد”.

آنها در همین زمینه خبری شدن بخشی از اظهارات آقای موسوی در آخرین دیدارشان را از دلایل این قطع ارتباط دانسته و گفته اند برخورد قاطع پدرشان با یک مقام قضایی که در این ملاقات حضور داشت دیگر دلیل این قطع ارتباط بوده است.

در ملاقات مذکور که 55 روز پیش و در منزل یکی از دختران آقای موسوی انجام شده بود، یک مقام قضایی که نامی از او برده نشده حضور داشت که باعث اعتراض شدید میرحسین موسوی شد که این شخص چرا و با دستور چه کسی در خانه فرزندش حضور یافته است.

 اکنون دختران او می گویند حضور این مقام قضایی به این خاطر بوده است تا شاید با گفت و گو به توافقی برسند، که میر حسین موسوی، با آن برخورد، راه هر گونه صحبت از آن جنس که آن ها می خواستند را از همان ابتدا بست.

دختران موسوی و رهنورد با این حال روحیه والدین خود را عالی توصیف کرده اند: پدرمان تاکید داشت که با همه ی این فشارها هم اذیت نمی شوند و از اینکه در راه هدف و آرمان والای خود گام بر داشته اند خدا را شاکرند. چند بار جلوی ما وقتی گفته می شد که انشاالله زودتر آزاد می شوید و همه چیز تمام می شود، مادرمان می گفت نه، ما آزادیمان را در کنار باقی زندانیان سیاسی می خواهیم. این را هم خیلی محکم و با استقامت می گفت. چیزی که ما دیدیم و درک کردیم این بود که خیلی شوق زندگی و ادامه راه داشتند.

به گفته فرزندان آقای موسوی “(ماموران) این امید را دارند که وقتی ما و ایشان تحت فشار هستیم امکان دارد که کم بیاوریم و جایی پایمان بلغزد. این دفعه بابا به مامورها گفتند “می خواهند ذهن من را سفید کنند اما ذهن من و ذهن خانم رهنورد هرگز در برابر شما سفید نخواهد شد”.

 

انتقال اخبار فیلتر شده به یک پیر سیاست

آنها گفته اند که اخبار کاملا فیلتر شده به پدر و مادرشان منتقل می شود اما “اطلاعات ایشان از هوش خودشان و به قول خودش از چیدن اخبار کنار یکدیگر است که مثل پازلی آنها را کنارهم می گذارد”.

دختران موسوی و رهنورد توضیح داده اند: اینکه با چه فیلتری خبرها را به ایشان می دهند را ما نمی دانیم اما همانطور که قبلا هم گفته شد پدرمان گفت که “با شنیدن یک جمله می شود فهمید که در کشور و دنیا چه می گذرد؟ من یک سیاستمدارم و پیر این راهم. وقتی شما خبری را نصفه نیمه به من می دهید من می فهمم که چه وقت هایی راست می گویید و چه زمان هایی عکس خبر را به من می دهید”. یکبار هم تاکید کردند که “من از سه نقطه های خبرهای شما و جاهای خالی آن خبرهای واقعی را می فهمم. به همین دلیل هم درباره وقایع منطقه و خیزش های آن، با همان نگاه خودشان تحلیل هایی داشتند که شبیه همان تحلیل های پیش از بازداشتشان بود”.

آنها افزوده اند: در ملاقات های اندکی که داده بودند هر بار به ما هشدار تند داده اند که اصلا صحبت سیاسی نکنید و فقط درباره ی مسائل خانوادگی حرف بزنید. آنها همیشه به ما می گفتند که حرف سیاسی شما باعث قطع همه ارتباطات می شود آنها در این مورد واقعا راست گفته و وفای به عهد کرده اند فعلا! اما خب بالاخره الان همه چیز به جامعه و سیاست بر می گردد. مثلا یک بار داشتیم در مورد یارانه ها صحبت می کردیم که زندان بانان کلافه شده بودند و می خواستند این بحث قطع شود و مدام وسط حرف های ما می پریدند و جملاتی از یکی از مسئولین را نقل می کردند که یک دفعه پدرمان خطاب به او گفتند “به مقام کسی کاری ندارم. مساله ای که مهم است این است که وضعیت یارانه ها دارد مردم را له می کند و وضعیت اقتصادی اسفناک است. این ظلم است و یادتان نرود که سنت الهی در مورد نتیجه ظلم تغییر ناپذیر است”.

آنها گفته اند که پدر و مادرشان درباره ی اخبار منطقه، بحرین را کاملا شنیده بودند اما مثلا درباره ی اخبار سوریه هیچ چیزی به ایشان گفته نشده بود.

 

تشدید فشارهای امنیتی بر خانواده نخست وزیر سابق

فرزندان آقای موسوی و خانم رهنورد خبر داده اند که آنها برای انکار خبرهای رسانه های سبز تحت فشار قرار گرفته اند.

آنها گفته اند “مدام می گویند شما حق حرف زدن ندارید و تهدیدهای همیشگی این است که می اندازیمتان زندان و می بریمتان پیش قاضی. پرونده قضایی دارید و هی برگ به برگه هایش اضافه می کنید. کارهای شما تبعات شغلی دارد. اخراج می شوید…”

“این گردن من رو می بینید تبر نمی تواند آن را بزند. مثل کوه می ماند.” و “من از موضع قدرت دارم با شما صحبت می کنم ما از راس حکومتیم”! جملاتی است که آنها به نقل از یکی از ماموران امنیتی نقل کرده و گفته اند این مامور مدام خطاب به انها این جملات را تکرار میکند.

آنها با شدید خواندن فشارهای امنیتی بر خود و خانواده شان گفته اند: مرتب تهدید به اخراج از کار و تهدیدهای دیگر می شویم، وقتی در خیابان می رویم می بینیم که پشت سرمان هستند. حتی زمانی که جایی می رویم می آیند دنبالمان. نامه های ممنوع الخروجی ما هم که از دادگاه انقلاب آمده است. ما همه ممنوع الخروجیم از دادگاه انقلاب و با امضای یکی از مسئولین اوین که اخیرا ممنوع الخروجی سه تایمان که باز تمدید شده و بقیه هم احتمالا همین چند روزه به دستمان می رسد. نمی دانم چرا فکر می کنند ممکن است با این اوضاع ما خانواده خود را تنها بگذاریم و برویم. اصلا کجا برویم مگر جای امنی هم وجود دارد؟ غیر از این از وزارت اطلاعات نامه بر پرونده کاری ما قرار داده شده که هرگونه تغییر و تبدیل وضعیت پرونده شغلی فرزندان موسوی فعلا غیر ممکن است. نشست ها و گفتگوها (بازجویی ها) تلفنی و غیر تلفنی هم که بوده است.

دختران موسوی و رهنورد همچنین از آزار و اذیت بقیه اعضای فامیل و دوستان خود خبر داده و گفته اند: هر کاری که ما انجام می دهیم بلافاصله شروع می کنند بقیه اعضای فامیل و خانواده را اذیت می کنند. وقتی اعتراض می کنند که مگر ما چه کرده ایم می گویند که ما می دانیم کاری نکردید اما این برخوردها به خاطر این است که دختران خانم رهنورد خبری داده اند یا با کسی دیدار داشته اند. بقیه ی اعضای خانواده هم مرتب دچار مشکل می شوند تقریبا کسی نمانده که اذیتش نکرده باشند. بدتر از همه اینکه به سراغ دوستانمان هم رفته اند. یکی را در کنکور رد می کنند. یکی را بازداشت، یکی را اخراج، یکی را دادگاهی و … به همه ما می گویند که با منافقین در ارتباطیم!

دختران این دو زندانی سیاسی در پاسخ به این سوال وب سایت کلمه که آیا آقای موسوی و خانم رهنورد در منزل خودشان هستند یا جای دیگر؟ گفته اند که آنها نیز دقیق نمیدانند.

آنها درباره نوع ملاقات هایشان با پدر و مادر خود گفته اند: چند بار در ابتدا ما را داخل یک ساختمان دیگر بردند. داخل اتاق همین شخصی که ظاهرا مسئول زندان بان هاست. یک اتاق کوچک هم هست که خودش می نشیند آنجا و یک مامور زن هم همیشه چسبیده به مادرم و حتی موقع وضو گرفتن هم لباس او را رها نمی کند و مامورهای دیگر هم که هستند. بعد هم ما را بردند داخل حیاط. دفعه سومش وقتی بود که برای هدی صابر زندانی ها اعتصاب کرده بودند و برای این قضیه هم ما ۲ خط نوشته بودیم. وقتی رفتیم آن آقا گفت دیگر حیاط تمام شد. دیگر حیاط بی حیاط.

براساس گفته آنها “در یکی از ملاقات ها پدر با تاکید پرسیدند که کتاب گزارش یک آدم ربایی را خواندید؟ ما گفتیم نه. گفتند این کتاب خیلی سیاسی است و شبیه اتفاقی است که بر ما گذشته است. آن جلسه گذشت و ما اسم کتاب را فراموش کردیم. دفعه ی بعد وقت خداحافظی یک دفعه یادمان آمد که دوباره نام کتاب را بپرسیم. اسم کتاب را در گوش یکی از ما تکرار کردند. رفتارشان خیلی هشدار آمیز و محتاطانه بود و ما حس کردیم پیامی دارد. مخفی گفتنشان به نظر ما پیام داشت”.