رشد معامله اعضای بدن

گاردین
گاردین

» گزارش گاردین از عمل های پیوند در ایران

باد تند و سوزانی از بیابان می‌وزد و شعله‌های پالایشگاه نفت اهواز را به سمت خلیج فارس خم می‌کند. در مسیر، گروهی از مردم از میان گرد و غبار با صدای طبل مشغول اجرای مراسم عاشورا هستند. غفار به سمت پنجره می‌رود تا نگاه کند: دلش می‌خواهد با آن‌ها باشد اما در بیمارستان است و منتظر پیوند کلیه.

در بخش پیوند زنان، تندیس و چمن زخم‌های روی سینه‌شان را به نارین نشان می‌دهند. آن‌ها کلیه دریافت کرده‌اند و در دوره نقاهت بسر می‌برند. نارین هم بزودی چنین زخمی خواهد داشت: او یکی از کلیه‌هایش را به غفار فروخته است.

ایران تنها کشور جهان است که فروش کلیه در آن قانونی است. این قانون در سال ۱۹۹۷ تصویب و دو سال بعد فهرست افراد منتظر برای پیوند کلیه خالی شد. دولت ضمانت داده که به هر اهداکننده معادل ۳۰۰ دلار پاداش و یکسال بیمه درمانی بدهد. اما بیشتر این اهدای عضو‌ها در بخش خصوصی انجام می‌شود.

روی دیوار بیرون بیمارستان پر است از آگهی‌های فروش کلیه که با خودکار نوشته شده‌اند. سن، گروه‌خونی و شماره تماس. هرچه سن افراد به مرز ۳۵ سال که حداکثر سن برای اهدای کلیه در ایران است نزدیک شود، قیمت پایین می‌آید.

غفار می‌گوید: “من می‌خواستم معلم شوم، اما بخاطر بیماری مجبور بودم ترک تحصیل کنم. در این سال‌ها فقط یک هدف داشتم و آن هم یافتن یک اهداکننده بود.” با صد‌ها نفر تماس گرفت و ۷۲ اهداکننده را با گروه‌خونی خود یافت، اما دکتر‌ها همه‌شان را بخاطر عدم تطابق یا سلامت پایین رد کردند. “یک سال پیش یک اهداکننده به نام اشکان را پیدا کردم که از تمام آزمایش‌های تطابق عبور کرد، اما سه روز پیش از عمل پول را گرفت و ناپدید شد. بیچاره شدم. چند ماه بعد آگهی نارین را دیدم. با او تماس گرفتم، ۲۰ میلیون تومان پول می‌خواست و من فقط می‌توانستم ۱۳ میلیون بدهم. آخر سر روی ۱۵ میلیون توافق کردیم.”

تجربه غفار در ایران غیرعادی است. معمولا فقط ثروتمندان می‌توانند از پس خرید کلیه بر بیایند و قیمت مورد تقاضای نارین تقریبا معادل دو سال حقوق یک کارمند دولت است. غلامرضا پدر غفار می‌گوید: “ما تمام زمین‌هایمان را فروختیم تا پول پیوند را تامین کنیم. باید بین معاش خانواده یا نجات پسرمان یکی را انتخاب می‌کردیم و ما غفار را ترجیح دادیم. اما حالا چطور باید زندگی کنیم؟”

نارین هم خانواده فقیری دارد. تازه ازدواج کرده است. او و شوهرش بیکار هستند و در خانه پدرمادرشان زندگی می‌کنند. آن‌ها یکی از بسیار جوانان ایرانی هستند که بخاطر سقوط قیمت نفت و بحران اقتصادی نتوانسته‌اند شغلی پیدا کنند. نارین نمی‌خواهد در مورد علت فروش کلیه حرف بزند و تنها می‌گوید: “یک عمل انسان‌دوستانه‌ است.”

اما غفار چیزهای بیشتری می‌داند. می‌گوید: “چند روز قبل از عمل میزبان نارین و شوهرش بودم. فرصت این را داشتیم که بیشتر با هم آشنا شویم. در ایران برای یک زوج شرم‌آور است که هنوز با پدر مادرشان زندگی کنند. با فروش کلیه آن‌ها می‌توانند یک خانه اجاره کنند. آن‌ها امیدوارند قیمت نفت بالا برود و بتوانند کار پیدا کنند.”

سازمان بهداشت جهانی معتقد است فروش کلیه باید ممنوع شود. به عقیده این سازمان، تجارت کلیه فقرا را هدف قرار می‌دهد و موجب نابرابری و ناعدالتی می‌شود. آنا مانزانو، محقق مرکز بهداشت دانشگاه لیدز می‌گوید: “این استثمار فقراست. هیچ مطالعه بلندمدتی در مورد سلامت اهداکنندگان ایرانی صورت نمی‌گیرد. هرچه اهداکننده فقیرتر باشد، احتمال این‌که کارکرد کلیه باقی مانده به خطر بیفتد بیشتر است. لاری‌زاده، رئیس سازمان پیوند کلیه اهواز با این نظر مخالف است” و می‌گوید: “یک کلیه می‌تواند کافی باشد. کلیه از اعضایی است که می‌تواند خود را با کار زیاد وفق دهد و حجم و گنجایش خود را افزایش دهد.”

غفار در روز پیوند مضطرب است. اول نارین به اتاق عمل می‌رود و بعد غفار. پس از چهار ساعت، عمل با موفقیت به پایان می‌رسد. غفار سه هفته تحت مراقبت باقی می‌ماند و نارین سه روز بعد به خانه بازمی‌گردد. غفار پس از به هوش آمدن به آینده فکر می‌کند و می‌گوید: “به لطف نارین بالاخره می‌توانم معلم شوم.”

یک ماه بعد بدن غفار کلیه را پس می‌زند و از این بحران جان سالم بدر نمی‌برد و کلیه نارین به همراه او دفن می‌شود.

نارین بیمار است و کلیه باقی‌مانده‌اش درد می‌کند. می‌گوید: “دکتر می‌گوید باید رژیم بگیرم و مایعات زیاد بنوشم. اما دیگر قرص نمی‌خورم و بیمارستان نمی‌روم. فکر می‌کردم غفار پس از پیوند زندگی خوبی خواهد داشت، اما اهدای من بی‌فایده بود. فکر می‌کنم خدا هدیه من به غفار را قبول نکرده است. خدا از من راضی نیست.”

او می‌گوید پدر غفار به بیمارستان رفته و شکایت کرده است. “گفته‌اند کلیه برای غفار بزرگ بوده و نسبت به این هشدار داده بودند. اما دروغ می‌گویند. قبل از عمل آزمایش‌های زیادی کردند. دکترها بخاطر بی‌توجهی غفار را به کشتن دادند.”

منبع: گاردین - 10 مه 2015