ثبات سیاسی

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

در دنیای امروز تبعیض نژادی با فرم های ارزشی و اخلاقی در تضاد است. از این رو جامعه جهانی تبعیض ‏نژادی را نمی پذیرد. این داوری جهانی که منجر به واکنش های بازدارنده در برابر آثار بازمانده از تبعیض نژادی ‏می شود، نمی تواند تبعیض جنسیتی را نادیده بگیرد. به خصوص که در جوامع با اکثریت مسلمان تبعیض جنسیتی ‏جدی است و حساسیت جهانی را مطالبه می کند. ایران کشوری است که نظارت جهانی بر روند تحولات و ‏مبارزات حقوق زن در آن ضروری است. برای این ضرورت دلایل مشخص وجود دارد.‏

ایران در مبادلات بین المللی جایگاه مهمی دارد. برای کشوری با یک چنین اهمیت مبادلاتی، منطقی است اگر ‏خواست جهان این باشد که در ایران ثبات وجود داشته باشد. اما ثبات در شرایط امروزی جهان به رفتار، مطالبات ‏و عملیاتی که دولت انجام می دهد ختم نمی شود. ثبات فقط با واکنش های جهانی نسبت به دولت ها ایجاد نمی شود. ‏بلکه ثبات کشوری با اهمیت ایران فقط از طریق توجه نسبت به درخواست ها و نیازهای جامعه و مردم ایران، آن ‏هم به صورت تداوم یافته قابل دسترسی است. به سخن دیگر رفتار واکنشی جامعه جهانی نسبت به دولت ایران که ‏بر پایه رفتار دولت ایران و مطالبات دولت ایران انتخاب می شود تنها عامل تعیین کننده ثبات نیست. ضروری ‏است جامعه جهانی با هدف ایجاد ثبات در ایران مطالبات و نیازهای ایرانیان را در مرکز توجه خود قرار دهد. ‏

دولت ایران در خلاء زندگی نمی کند. به طور کلی دولت در مبادلات بین المللی است که تعریف می شود، نه در ‏خلاء. در نتیجه همه آن ارتباطاتی که دولت را در سطح بین المللی (دولتی یا غیر دولتی) تعریف می کند باید مسأله ‏نقض حقوق بشر در ایران را متذکر شده و نسبت به آن حساسیت نشان داده و درخواست بهبود آن را مطرح کند. ‏جلب این حساسیت خواسته اساسی مردم ایران است، مردمی که البته حمله خارجی یا اقدام به براندازی توسط ‏نیروهای خارجی را به شدت رد می کنند و تحریمها پیاپی بر مشکلات روزمره آنها برای امرار معاش می افزاید. ‏در نتیجه، مردم زیر فشار این درجه از گرفتاری آمادگی ندارند تا به صورت همه جانبه و صلح آمیز به فعالیتهای ‏اعتراضی بپیوندند. ‏

یکی از ویژگی های مشخص نقض حقوق بشر که صورت سیستماتیک به خود گرفته نقض حقوق بشر در حوزه ‏جنسیت است. در ایران قوانین نسبت به زنان به صورت صریح و روشن تبعیض آمیز است. قوانین تبعیض آمیز ‏بر ضد زنان فراگیر است و همه زنان از همه لایه ها و طبقات اجتماعی زیر فشار این قوانین “سلامت روانی” از ‏دست می دهند. از آن بیش، تندروهای اسلامی به همین قوانین تبعیض آمیز هم رضایت نداده و با برخوردهای ‏کنترل کننده بر محدودیت ها و مشکلات زنان می افزایند. طرح امنیت اجتماعی که مراحلی از آن به اجرا گذاشته ‏شده و مراحل دیگری در آینده اجرایی خواهد شد متمرکز است بر اعمال فشار نسبت به زنان در خیابان ها و ‏محافل عمومی.‏

بهانه اجرای طرح امنیت اجتماعی توسط دولت حفظ اخلاق و سلامت جامعه است، حال آن که این طرح به روشنی ‏بر سلامت روانی جامعه صدمه زده و فضای رعب و وحشت را به خصوص برای زنان جوانی که از خانه خارج ‏می شوند به شدت ناامن ساخته است. چگونه می شود به طرحی که مبنای آن ایجاد ناامنی برای نیمه ای از جمعیت ‏است نام و عنوان “امنیت” بدهند و با این عنوان ساختگی بر آن مشروعیت ببخشند. آیا وقتی اهرم های سرکوبی به ‏اندازه ای بر ضد زنان زیاد می شود که یک کشور را از سایر کشورهای مسلمان و سختگیر مانند عربستان ‏سعودی هم متمایز می کند، جامعه جهانی حق دارد در برابر موضوع سکوت اختیار کند؟ این شیوه از شدت عمل ‏در دیگر جوامع با اکثریت مسلمان به اجرا گذاشته نمی شود و ایران از حیث برخورد با زنان چهره خاص خشونت ‏آمیزی به خود گرفته است. بی اعتنایی جامعه جهانی یا کم اعتنایی آن نسبت به موضوع، ثبات را در ایران در هم ‏می ریزد. هرچند جامعه جهانی مسائل خاصی مانند مسائل هسته ای را با دولت ایران حل کرده باشد. در این فرض ‏نظر به این که خواسته ها و مطالبات مردم ایران از سوی جامعه جهانی نادیده گرفته می شود، ثبات با مفهوم دقیق ‏و همه جانبه آن در ایران تحقق نمی یابد. ثبات به زبان رایج دیپلماتیک عبارت است از به رسمیت شناخته شدن ‏یک دولت از سوی جامعه بین الملل. اما ثبات سیاسی در صورتی برای یک دولت دست یافتنی می شود که توانسته ‏باشد نیازهای اساسی اتباع خود را تأمین کند. لذا جامعه جهانی هرگاه بخواهد برای یک دولت ثبات ایجاد کند نمی ‏تواند منحصرا نیازهای آن دولت را مورد توجه قرار دهد و نمی تواند نیازهای اتباع آن دولت را به فراموشی ‏بسپارد. توجه انحصاری جهان به خواسته های دولت ایران و غفلت از نیازهای مردم ایران هرگاه ثبات سیاسی را ‏تأمین کند، آن ثبات شکننده و آسیب پذیر است. مطالبات و نیازهای مردم چنانچه از سوی جامعه جهانی مورد اعتنا ‏قرار گیرد ثبات به صورت اطمینان بخش و پایدار ایجاد می شود. ‏

موضوع سرکوبی زنان ایرانی از دیدگاه های دیگر هم در جهان شاخص شده است. در ایران سطح اعتراض زنان ‏بسیار بالا رفته و کمپین برای برابری و الغاء قوانین تبعیض آمیز فعال شده است که سرکوبی گسترده زنان را به ‏دنبال داشته است. درجات سرکوبی برای کمپینی که فقط به زنان اطلاع رسانی می کند و امضا آن ها را با هدف ‏ارائه به نهادهای قانون گذاری کشور جمع آوری می کند، بسیار نگران کننده است. حتی قانون اساسی جمهوری ‏اسلامی ایران اجتماعات صلح آمیز را اجازه داده است (اصل 27). رفتار نیروهای پلیسی و قضایی با اجتماعات و ‏حرکتهای مسالمت آمیز زنان با قانون اساسی جمهوری اسلامی در تعارض آشکار قرار گرفته است. ‏

آمارها حاکی است طی یک سال و چند ماه گذشته نزدیک به پنجاه نفر در ارتباط با خواست برابری زنان را ‏بازداشت کرده اند و زنان بازداشت شده عموما اعضاء کمپین یک میلیون امضا بوده اند که در جاهای مختلف حتی ‏در خانه ها و محافل خصوصی به اتهام جمع آوری امضا بازداشت شده اند. بازداشت ها چهار ماه از آغاز به کار ‏کمپین شروع شده و نخستین بازداشت در محل مترو تهران انجام شده است. همچنین آن چه سرکوبی زنان عضو ‏کمپین را که با اعتراض مسالمت آمیز در صحنه فعالیت اجتماعی حق طلبانه ظاهر شده اند شاخص می کند این ‏است که مراجع قضایی کشور اغلب بر آنها اتهام اقدام علیه امنیت ملی و ارتباط با بیگانگان با هدف تحقق بخشیدن ‏به انقلاب نرم و مخملی وارد ساخته و برخی مقامات امنیتی و سیاسی حق طلبی مسالمت آمیز زنان را بخشی از ‏سیاست های سلطه جویانه امپریالیستی که توسط زنان ایرانی به اجرا گذاشته شده اعلام کرده اند.‏

این شکل از سرکوبی باید توسط جامعه جهانی به بحث گذاشته بشود و عوامل خارجی که مرتبط با سیاستهای ‏تحریم بر ضد ایران هستند با واقعیات امروز ایران رابطه برقرار کنند. همچنین قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان ‏ایرانی که اعتراض نسبت به آن به صورت وسیع داخل و خارج ایران شکل گرفته در خور آن است تا متناسب با ‏اصول حیاتی حقوق بشر مطرح بشود. قوانین تبعیض آمیز بر ضد زنان در ایران یکی دوتا نیست. قوانین ناظر بر ‏طلاق به نفع مردان تبعیض آمیز است. خشونت دولتی نسبت به زنان صورت قانونی به خود گرفته و مثلا حجاب ‏اجباری را در بر می گیرد که مجازات متخلفین حبس و جزای نقدی است. قتل زنان به بهانه حفظ شرافت موجبات ‏برائت جانی از مجازات های در خور قتل را فراهم می سازد. زنان از 9 سالگی وارد قلمرو مسئولیت جزایی می ‏شوند و مردان از 15 سالگی. خون بهای زنان نصف مردان است. همچنین دیه نقص عضو زنان نصف موارد ‏مشابه نسبت به مردان است. همین درجه از بی مبالاتی قانونگذار با هدف تخفیف ارزش و شئون انسانی زنان به ‏اندازه کافی نگران کننده است و به غرور و منزلت انسانی زنان در ایران صدمه زده و سلامت روانی آنها را به ‏شدت به مخاطره افکنده است. در 22 سالی که نویسنده این یادداشت در جمهوری اسلامی به کار وکالت دعاوی ‏اشتغال داشتم شاهد بر موارد متعددی از صدمات روانی بودم که زنان و دختران به لحاظ احساس ناامنی به آن ‏مبتلا می شدند. شاهد بر مواردی بودم که حتی در قتل های غیر شرافتی که ضمن آن مردان زنان خویشاوند یا غیر ‏خویشاوند را به قتل می رساندند، قاضی به موادی از قانون مجازات اسلامی استناد می جست که اصلا با قوانین ‏ناظر بر قتل های شرافتی مانند ماده 630 قانون مجازات اسلامی ارتباط نداشت. اما قاضی از آن قوانین ضد حقوق ‏بشری کمک می گرفت تا جانی را که مرد بود و زنی را به قتل رسانده بود از مجازات سخت برهاند. قاضی به ‏اندازه ای جانی را مورد حمایت قرار می داد که خون مقتوله هدر می رفت. در این پرونده ها قاضی استدلال می ‏کرد جانی تصور می کرده زن دارای فساد اخلاق است و لذا به تصور قاتل، زن مهدورالدم بوده است. سپس رأی ‏صادر می شد بر این که نمی توان جانی را قصاص کرد! ( نگاه کنید به ماده 226 و تبصره 2 ماده 295 قانون ‏مجازات اسلامی)‏

این نمونه ها فراوان است که مجموعه آن نشان از رنج و درد غیر قابل جبرانی دارد که زنان ایرانی حدود سه دهه ‏است بار آن را به تنهایی به دوش می کشند و هنوز جامعه جهانی آن گونه که سزاوار است با زنان ایرانی همدردی ‏نکرده است. نگاهی به پرونده “قتل های محفلی” در کرمان که آقای نعمت احمدی وکالت شاکیان پرونده را به عهده ‏داشت و پیاپی پیرامون آن اطلاع رسانی می کرد در مراحل طولانی رسیدگی به خوبی نشان داده که در برخی ‏موارد قضات ضمن رسیدگی به این پرونده با اغماض و محبت با جانیان برخورد کرده اند. این برخوردهای ‏غیرعادله که متأسفانه اغلب به استناد قوانین داخلی ایران صورت می پذیرد نمونه نگران کننده ای است از نادیده ‏گرفتن حق حیات مردم به خصوص زنان. ‏

مطالبات و اعتراض های زنان نسبت به وضعیت غیر منصفانه ای که در آن قرار گرفته اند خاص جوامع غربی ‏نیست. این یک مسأله شمالی یا غربی نیست. در تمام آسیا، آفریقا، امریکای جنوبی و خاورمیانه زنان کاملا درگیر ‏مبارزات با هدف رفع ظلم از خود شده اند. نمی توان یک مرزبندی اسلامی و غربی پیرامون موضوع قائل شد و ‏نمی توان حق مبارزه برای برابری را به بهانه مسلمان بودن از آحاد انسانی سلب کرد. همچنین نمی توان زنان ‏ایرانی را از ترس احتمال حمله نظامی غرب از حق طلبی منع کرد. اما ضروری است مردم ایران با تأکید بر این ‏که حمله و هجوم نظامی مضر به حال آنهاست و بر مشکلات ایرانیان می افزاید، جامعه جهانی (شرق و غرب، ‏شمال و جنوب) را از آن منع کنند و هم زمان جامعه جهانی را متوجه تنهایی زنان ایرانی در کارزار بزرگ برای ‏مطالبات انسانی شان نموده و از آنها حمایت مطالبه کنند.‏

مبارزاتی که انتظارش می رود خوشبختانه به صورت بسیار محدود هم اکنون آغاز شده و قطعنامه شورای دولتی ‏اتحادیه اروپا و برخی دیگر از اقدامات اخیر دول اروپایی بر پایه ضرورتی صادر شده که احساس می شود. به ‏خوبی روشن است که این واکنش های جهانی هنوز در حدی نیست که به مطالبات مردم ایران جواب بدهد. ‏قطعنامه اخیر ضمن اعلام اعتراض نسبت به اعدام های متعدد در ایران متقاضی پایان دادن به سنگسار و اعدام ‏زیر 18 ساله ها شده است. این هشدارها هر چند به هنگام است و گویای این واقعیت است که جامعه جهانی به ‏تدریج دارد وخامت وضعیت حقوق بشر در ایران را در مرکز توجه قرار می دهد، اما کافی نیست. به خصوص ‏وقتی واکنش های جهانی مقایسه می شود با شکل های گوناگون اعتراض که در ایران وجود دارد، یا مقایسه می ‏شود با این واقعیت که با وجود انواع سرکوبی و در فضایی به شدت خطرناک، ایرانیان صدای اعتراض خود را ‏همچنان به گوش جهانیان می رسانند. به خوبی روشن است که واکنش جهانی متناسب با این درجه از خطر کردن ‏مردم ایران برای اعلام مطالباتشان نیست. هدف از تداوم اعتراض مردم ایران در جنبش های گوناگون مدنی این ‏است که جامعه جهانی متوجه درجات آن شده و نسبت به مطالبات و نیازهای مردم ایران واکنش مناسب نشان بدهد. ‏تا زمانی که جامعه جهانی فقط متوجه و متمرکز بر عملکرد دولت ایران در زمینه هایی مانند انرژی هسته ای و ‏مانند آن است، در ایران ثبات ایجاد نخواهد شد. زیرا تحقق ثبات مستلزم آن است که دولت ایران زیر فشارهای ‏صلح جویانه بین المللی به این نتیجه برسد که ناگزیر است در رفتار خود نسبت به شهروندان تجدید نظر بر پایه ‏ضوابط جهانی حقوق بشر را بپذیرد. این اجبار و ناگزیری هنگامی احساس می شود که دول اروپایی و ژاپن با ‏حجم بالای مبادلات تجاری که با دولت ایران دارند بتوانند پافشاری بر بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران را ‏انتخاب کنند. یک چنین امیدواری با وجود تأکید اروپا بر تحریم ایران که اقدامی واکنشی و انتقام جویانه است به ‏نتیجه نمی رسد زیرا تحریم اقتصادی از امکانات بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران می کاهد. آمریکا به لحاظ آن ‏که با ایران رابطه عادی دیپلماتیک ندارد و از روابط تجاری هم بین دو کشور طبعاً خبری نیست به اندازه اروپا که ‏در تمام 30 سال اخیر در ایران سفارتخانه داشته و از روابط تجاری و فرهنگی با ایران بهره ها برده است نمی ‏تواند در بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران تأثیر گذار بشود. ‏

ایرانیان انتظار دارند که که نیازها و مطالبات آنها در زمینه حقوق بشر تبدیل به یک بحث رایج جهانی شده و ‏نهادهای مدنی و سیاسی در سطح جهان (نه فقط در غرب) هشدارها، توصیه ها و تأکیدهای خود را بر ضرورت ‏مراعات اصول حقوق بشری توسط دولت ایران پیاپی تکرار کنند و موضوع را مسکوت نگذارند. رسانه های ‏غرب در این باره مسئولیت بزرگی به عهده دارند که در حال حاضر از آن غفلت می کنند. رسانه های غرب به ‏مسئولیت خود برای اطلاع رسانی پیرامون وضعیت حقوق بشر در ایران کمتر می پردازند و آنرا فدای تبلیغات ‏سیاسی کرده اند که متمرکز می شود بر بحران هسته ای و منحصراً خبرهای مرتبط با آن را پوشش می دهند. ‏تداوم رویه دولتها و رسانه های غرب حتی اگر به رفع پاره ای منازعات دولت ایران با دول خارجی بیانجامد و ‏وانمود بشود که در ایران ثبات سیاسی دلخواه ایجاد شده است این ثبات شکننده و آسیب پذیر است. از آن رو که ‏تأکید بر نیازهای مردم ایران از سوی جامعه جهانی صورت نگرفته و به بحث و گفت و گو پیرامون مطالبات ‏دولت ایران اکتفا شده است. ‏