هفته گذشته را با شنیدن خبر مرگ کسانی شروع کردیم، که بدقت آنها را نمی شناسیم؛هفته ای که چهار شهروند عرب خوزستانی به اتاق مرگ رفته اند و حتی جنازه های آنها نیز به خانواده هایشان تحویل داده نشده است. خانواده های پریشان حال آنها در پی جستجوی اجساد بی جان فرزندانشان روانه بازداشتگاه شده اند و خبری هم از آنها نیست، تا شاید یکی از آنان به اقدام علیه امنیت ملی اعتراف کند و بشود خوراک اتاق مرگ. و در روزی دیگر، آنها پس اندازی باشند برای روز مبادای قدرتمندان برای گرفتن چشم زهری دیگر.
ما هیچ نمی دانیم که این چهار شهروند عرب شادگانی به چه جرمی بازداشت شده اند. آیا اتهامات آنها در دادگاههای غیر علنی و بدون هیات منصفه، به اثبات رسیده است؟ آیا آنها دردادگاه وکیلی در کنار خود داشتند؟ آیا توانستند از خود دفاع کنند؟
با شنیدن این اخبار، بسان انسانی هستیم که گرفتار گردبادی شده و این گردباد اورا همچون برگی از جا می کند و به هر سو می کشاند. انسان هایی که اسیر تند باد شده ایم و به سختی تلاش می کنیم خود را به سرپناهی برسانیم، قد راست کنیم و چشمانمان را بگشاییم، تا بفهمیم از کدام معبر باید عبور کنیم. اما هنوز قد راست نکرده، خبر به قرنطینه رفتن دو شهروند عرب دیگر برصفحات سایت ها می نشیند.
با خود می گویم، پروژه ای جدید در راه است؛ پروژه ای چند منظوره. پروژه ای که می خواهد از این فرصت مغتنم بر پایی مجدد اتاقهای مرگ، برای از بین بردن امیدهای بسته شده به دولت جدید جلوگیری کند و ابزار آن هم جان انسانهای گمنامی است که قرار است به کمک گرفتن جانشان، پروژه عدم موفقیت دولت جدید اجرا شود. و همان اتفاقی که برای دولت خاتمی افتاد، برای دولت روحانی نیز بیفتد.
پروژه ناامید سازی مردم، پروژه نا امید سازی گروههای قومی که در برخی مناطق رای قابل توجهی به دولت حسن روحانی داده اند و به این امید که شرایط اسفبار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنها قدری تغییر کند.
و می بینیم که خبر اعدام ۴ شهروند عرب بر گوشه گوشه ی فضاهای مجازی نشسته و نیز اظهار تاسف مردمی که از این قساوتها در بهت و حیرت فرو رفته و مانده اند در عجب از این همه لطف کریمانه حاکمان خود.
اما عده ای از این گرد باد زدگان، در هفته های اخیر، خبر تشکیل کمپین لغو گام به گام اعدام را در فضای مجازی منتشر کرده اند. این خبر از این منظر که تشکیل این کمپین تلاشی است برای نه گفتن به مجازات اعدام، کاری است با ارزش، اما آنچه که مدیران و برنامه ریزان این کمپین بهتر است به آن توجه داشته باشند این است که تشکیل هر کمپینی اگر پایه های آن در داخل ایران و در بین مردم زده نشود، به مانند خانه ای است که برروی شن ساخته شده و با وزیدن بادی فرو خواهد ریخت.
اگر به درستی دقت کنیم و کمپین های تشکیل شده از دهه ۸۰ تا به امروز را در ایران مورد بررسی اجمالی قرار دهیم، متوجه می شویم کمپین هایی توانسته اند اهداف خود را به گوش مردم برسانند و موضوع و دلایل تلاش و چرایی تشکیل خود را به یک مسئله ی اجتماعی تبدیل کنند که با تکیه بر نیروی اجتماعی جامعه ساخته شدند و نسل جوان و اقشار تحصیل کرده، مخاطبان و مدافعان آنها بودند.از این طریق است که توانستند سطح آگاهی مردم را در خصوص آن موضوع خاص تغییر دهند و نگرش مردم را دچار تغییر و تحول کنند. کمپین های متعددی که در مورد مسایل زنان تشکیل شد و کمپین مبارزه با مجازات سنگسار و دیگر کمپین ها شاهد این ادعاست.
حال برای مبارزه با مجازات اعدام، این کمپین بهتر است باب گفتگوی مستمر با هر مسئولی که امکان گفتگو با او میسر است را باز کند. این کمپین بهتر است از همه نهادهای بین المللی برای لغو مجازات اعدام در ایران کمک بگیرد. مهترین نکته این اعدامها، عدم دسترسی این متهمین به اولیه ترین امکان دادرسی عادلانه است، که می توان بر اساس آن ازهر نهاد حقوق بشری و بین المللی کمک طلبید.
همینطور اطلاع رسانی و بالا بردن سطح آگاهی و کمکهایی که شهروندان می توانند برای ممانعت از تکرار این اعدامهای کور بکنند و دادن آموزشهای لازم برای مداخله انسان دوستانه در این مورد خاص به آنها.
کلام آخر اینکه بر پایی کمپین لغو اعدام باید سیر صعودی و نزولی کمپین های قبل از خودرا به خوبی مطالعه کند و درسهای لازم را از وضعیت دیروز و امروز آنها بگیرد و نیز با تکیه بر قدرت و همراهی شهروندان بنایی محکم برای اجرای عدالت بر پا سازد.