دفاع از تمامیت ارضی تمامیت خواهی است؟

سعید قاسمی نژاد
سعید قاسمی نژاد

برای من به عنوان کسی که خود را لیبرال و ناسیونالیست می داند و برای اکثریت کسانی که خود را ملی گرا می دانند تفاوتی نمی کند رئیس جمهور  ایران یا دیگرمقامات کشور عرب باشند، کرد باشند، مازنی باشند، گیلک باشند، خراسانی باشند، بلوچ باشند، لر باشند یا…….. از بد حادثه اما دل نگرانی ابتدایی من و ما این است که این مقامات ابتدا خود را ایرانی و دوستدار ایران بدانند. کار به جایی رسیده است که عالیرتبه ترین فرمانده نظامی کشور که قاعدتا می باید وظیفه حراست از مرزهای کشور را برعهده داشته باشد اعلام می کند نیروی نظامی تحت فرمانش “هر چه دارد از انقلاب دارد و نه از ایران… نگرانی بعدی اما این است که این مقامات منتخب اکثریت مردم باشند و در نهایت برای تامین منافع ملی ایران بکوشند.

در بحث تمرکززدایی نیز کسانی چون من  که خود را لیبرال می دانند عموما معتقدند که یک دولت بزرگ و متمرکز مانع توسعه است و تصمیمات مرتبط به سطوح خرد باید در سطوح خردگرفته شود. بدین معنا ما خواهان حداکثر مشارکت مردم در تصمیم گیری و تصمیم سازی در امور خودشان هستیم. آنچه حد فاصل ما با تجزیه طلبان است همین مفهوم است، یعنی مشارکت همه ایرانیان در تعیین سرنوشتشان. من از واژه تجزیه طلب استفاده می کنم چرا که امروز دیگر بوضوح مشخص است که بعضی جریانها خواهان تجزیه ایرانند، این جریانها در شرایطی که خود را مورد حمایت جامعه بین المللی می دانند و ضعف نیروهای ملی را شاهد هستند بوضوح از  تجزیه سخن می گویند و آن را جز حقوق بنیادین خود جا می زنند.

ایران متعلق به همه ایرانیان است، یک بلوچ همانقدر به مازندران حق دارد که یک اصفهانی به تهران و یک کرد به آذربایجان. هر تصمیمی درباره ایران محتاج نظر و تصمیم مثبت اکثریت مردم ایران است؛ این هم دمکراتیک است، هم منطقی و هم مبتنی بر حقوق بشر. نمی توان تصمیم گیری درباره تجزیه بخشی از یک کشور  را منوط به نظر و رای اقلیتی در کشور کرد. اتفاقا این خواست است که در تقابل آشکار با حقوق بشر است. چطور می توان حق بنیادین اکثریت مردم  یک کشور بر سرزمینشان  در یک واحد سرزمینی و فرهنگی و تمدنی به نام ایران که  سابقه تاریخی سه هزار ساله دارد و به لحاظ حقوقی نیز توسط تمامی مجامع بین المللی به رسمیت شناخته شده را نادیده گرفت و فروپاشاندن آن را منوط کرد به رای و نظر یک اقلیت. کجای چنین ایده ای دموکراتیک، منطقی یا مبتنی بر حقوق بشر است؟ اگر اکثریت مردم ایران به تجزیه ایران رای بدهند من علیرغم اینکه با آن مخالفم رای اکثریت مردم را می پذیرم اما بنا بر کدام منطق، جز منطق زور، اکثریت مردم باید حق خودشان را به یک اقلیت زورگوی اسلحه بدست که تهدید به خونریزی می کند تفویض کنند؟  ایا این تمامیت خواهی  نیست که اقلیتی بخواهد با زور خواست خود را بر اکثریتی تحمیل کند؟

ما وقتی از ایرانی متعلق به همه ایرانیان سخن می گوییم منظورمان روشن است، سخنی از پاک نژادی آریایی در میان نیست. (نگارنده مازندرانی است و ملتفت نیست که در تقسیم بندی نژادی مورد نظر فعالان حقوق نژادی به کدام نژاد و قوم منتسب می شود اما چنانکه در روزهای اخیر ملتفت شده است در عرصه  نژاد شناسی سیاسی جزء روشنفکران قوم کثیف فارس طبقه بندی می شود. نگارنده اگر چه نژاد خودش به قاسم می رسداما  مشکلات قومی ـ نژادی بیشتری هم دارد که خواهشمنداست دپارتمان های “پاک نژاد شناسی فعالان فوق الذکر مشکل او را حل کنند. سه تن از خاله های نگارنده در مازندران متولد شده، در تهران بزرگ شده و با آذری ها(تورکها یا ترکها)ی ساکن تهران ازدواج کرده اند، فرزندان حاصل این ازدواجهای ننگین که گویا اصالت نژادی دو سو را آلوده کرده اند سهمیه کدام قوم محسوب می شوند و بالاخره پاسپورت کدام یکی از ملتهای تحت استعمار انشالله در اینده آزاد شونده می بایست به آنها اعطا شود؟

  ایران مورد نظر ما همین سرزمینی است که همه می شناسیم و ایرانی هر آن کسی است که شناسنامه ایرانی دارد و  خود را  ایرانی می داند. کسانی که معتقدند مثلا حق جدایی اذربایجان برای مردم آذری یا ترک محفوظ است باید پاسخ بدهند اذربایجان کجاست و آذری کیست؟ کرد کیست و کردستان کجاست؟ اتفاقا اینجاست که دم خروس نژادپرستی بیرون می زند. ایران سرزمینی است با تنوع قومی گوناگون که اقوام مختلف در آن با هم در آمیخته اند.نمی شود بسان افسران نازی دستگاه نژاد سنج در دست گرفت و درصد خلوص و پاکی نژاد و قومیت  افراد را مشخص کرد و برمبنای آن به آنان حق رای داد که تصمیم بگیرند بخشی از یک کشور جدا بشود یا نشود. حتی اگر چنین عملیات نژادپرستانه محیرالعقولی ممکن باشد، که نیست، چطور می توان سرزمینی را به آن نژاد متعلق دانست.مرزهای کردستان کجاست؟ مرزهای آذربایجان کجاست؟ در هر گوشه ایران مردمانی با زبانهای محلی متفاوت از قومهای مختلف با درجات خلوص متفاوت مورد نظر فعالین قومگرا زندگی می کنند. در  اینجاست که نکته هوشمندانه دوست عزیزم نجات بهرامی در توصیه به فعالان حقوق بشری اهمیت بیشتری می یابد. فی المثل از خواسته های معترضان در ماجرای اهواز بنابرروایت کارمندان دستگاه تبلیغاتی سعودی(العربیه) متوقف شدن تغییر بافت جمعیتی خوزستان است. توقف تغییر بافت جمعیتی خوزستان به زبان ساده یعنی مانع گذاشتن بر سر مهاجرت در درون مرزهای کشور بر اساس خط کشیهای نژادی. آیا از این خواسته ای عقب مانده  تر و نژادپرستانه تر می توان سراغ کرد؟  اگر مثلا از فردا تصمیم گرفته شود که از این پس کردها یا عربها حق مهاجرت به تهران یا رشت یا تبریز را ندارند همه موظف نیستند به این تصمیم مخالف با مبانی حقوق بشر اعتراض کنند؟ خواسته هایی از این دست یا عدم آموزش زبان فارسی در استانهای مرزی  بیش از اینکه منافع مردم این مناطق را دنبال کند، در پی ایزوله کردن این مردم و ناتوان سازی آنها در ارتباط گیری و در هم آمیختن با دیگر بخشهای کشور است تا از پی آن پروژه تجزیه کشور با حمایت قدرتهای خارجی به اجرا در آید.

خاتمه کلام آنکه براستی در ایران کدامین تبعیض ویژه و خاص علیه اعراب به مثابه عرب وجود دارد؟ سی و دو سال است که دو تن از  قریش بر این سرزمین حاکمند. هر دو به عربی درس آموختند. آن یکی عربی می نوشت و عربی سخن می گفت و این یکی گاه و بیگاه خطبه به عربی می خواند. عربی به اجبار در مدارس آموزانده می شود و جز مواد اصلی کنکور است که بی متبحر شدن در آن گذشتن از سد کنکور میسر نیست. بسیاری از مقامات عالیه مملکت یا از نسل قریش اند یا متولد عراق و لبنان و یا هردو. اینان البته همه ایرانی اند چرا که شناسنامه ایرانی دارند و از ماست که برماست اما این واقعیات را که در نظر بگیریم داستانسرایی ها درباره تبعیض علیه اعراب در ایران بیشتر به افسانه شبیه می شود. در ایران آنچه هست تبعیض مذهبی، ایدئولوژیک و جنسی است. در ایران تبعیض قومی وجود ندارد چرا که اساسا قوم حاکم وجود ندارد.اگر شیعه باشید و با حکومت بسازید همه درها به رویتان باز است. به لحاظ جغرافیایی صد البته تبعیض علیه پیرامون  وجود دارد و علیه همه پیرامونیان وجود دارد. چنانکه در همان خوزستان همه ساکنان آن در معرض این تبعیضها هستند. این نیست که غیرعربها بر خلاف اعراب آب بهتری می نوشند یا از گرد و غبار در امانند یا مرفهند.جمع کثیری از ساکنان خوزستان غیرعربند که البته گویا می بایست پاکسازی نژادی و قومی شوند تا حقوق بشر رعایت شود.  دلیل این تبعیض علیه پیرامون حکومت متمرکز است که ریشه در ساختار اقتصادی سیاسی کشور دارد ونه مسائل قومی چنانکه تهران پذیرنده شهروندانی با ریشه های مختلف قومی و زبانی است. راه حل مقابله با این تبعیضها و نابسامانیها، سامان دادن یک ایران دموکراتیک، وآزاد، کاهش حجم دولت و تمرکززدایی از دولت است. تاکید بر خواسته تجزیه به پشتوانه زور و تفنگ و با حمایت دولتهای خارجی  چنانکه تجربه نشان داده  زیانش بیش از همه متوجه مردمان ساکن مناطق مرزی خواهد بود. در این روزها بسیار شنیده ام که ایران تان را مثل یوگسلاوی تجزیه می کنیم، پاسخ من به گویندگان این سخن آن است که ایران من و شما یوگسلاوی نیست، ایران ما یکپارچه می ماند.