غروب ستاره

فرهمند علیپور
فرهمند علیپور

غروب ستاره، طلوع خورشید است. این جمله ای بود که فرزاد کمانگیر چند باری به همبندانش گفته بود. آنگاه که در برابر چشمهای رمیده همبندان، دوباری ماموران اوین او را برای اعدام های ساختگی با خود برده بودند تا مگر در پای چوبه دار بشکند. توهمی که شکست و فرزاد همچنان ایستاد و عاقبت هم، چونان درختان ایستاده مرد.

اعدام های سحرگاه یکشنبه، پیامی روشنی برای روزهای سبزی داشت که از راه می رسند، پیامی در روزهای میانی اردیبهشت برای روزهای پایانی خرداد. ماهی که برای اصلاح طلبان و جنبش اعتراضی سبز ایران، به ماه پر از حادثه مشهور شده است.

پس از آنکه جنبش سبز در راهپیمایی روز 22 بهمن نتوانست محبوبیت و قدرت اجتماعی خود را یکبار دیگر به رخ حریف صاحب قدرت بکشاند و به اعتقاد بسیاری ها، از تاکتیک رهبران میانی خود در این روز شکست خورد، رهبران اصلی تر به میدان آمدند و از چندی پیش به صراحت اعلام کردند که در سالروز انتخابات مسئله ساز ریاست جمهوری 88 راهپیمایی را برگزار خواهند کرد.

تندروهای حامی دولت محمود احمدی نژاد مستقر در سپاه پاسداران، بیت رهبری، دولت و دیگر ارکان قدرت تمام تلاش خود را در سه ـ چهار ماه اخیر به کار بستند تا اعلام کنند که آتش «جریان فتنه» را خاموش و چشم آن را کور کرده اند؛ در خبرهایشان هم گفتند که آفتاب عمر مهدی کروبی به سر آمده و میرحسین موسوی هم از تنهایی و عزلت خود به افسردگی دچار آمده است.

اما اینها، تنها  آرزوهایی بود که تندروها در سر داشتند و بیان می کردند، چنانچه تا کار رقابت بر سر انتخاب چهره اول و تاثیرگذار سال 2010 دنیا را مجله نامدار “تایم” آغاز کرد، موسوی گوی رقابت را از دویست چهره شاخص دیگر دنیا ربود و نشان داد که در زیر خاکستر سانسور و اختناق های اعمال شده توسط حاکمان ایران، آتش سبز همچنان گرم و سوزان است و این همان دغدغه بزرگ این روزهای حاکمان است.

جنبش سبز و رهبران آن در توافقی نانوشته عزم خود را جزم کردند و تصمیم گرفتند تا سالروز انتخابات ریاست جمهوری را به روزی متفاوت تبدیل کنند، روزی همچون 25 خرداد 88 که به گفته شهردار اصولگرای تهران بیش از سه میلیون تن از شهروندان تهرانی در آن حضور داشتند.

مهندسان امنیتی تهران می خواهند از هم اکنون هر حرکت اعتراضی را در نطفه خفه کنند و به جای آن تخم ترس و رعب را در دلها بکارند، تا “زور آزمایی خیابانی” از هم اکنون به نفع آیت الله خامنه ای به پایان برسد پیش از آنکه خیابانهای تهران شاهد مچ اندازی دیگری بین مردم و نیروهای مسلح باشد. زیرا که نظامیان در عاشورای خونین تهران قدرت خشم ملت معترض را چشیدند و به خوبی به این نکته پی بردند که اگر قرار بر زور آزمایی باشد، تا چه اندازه شکننده و فتح شدنی هستند.

اعدام های سحرگاه یکشنبه نامه ای بود سرگشاده خطاب به یک به یک ایرانیان، تا هواداران حکومت از اقتدار و قاطعیت حکومت به وجد آیند و به استمرار و استحکام حکومت امیدوار تر شوند. به رهبران سبز و هواداران میلیونی آنها هم گفته شد که خود را برای خرداد آماده کرده ایم و در خانه بمانید.

این البته بازی تازه ای نیست، لااقل در تمام 11 ماهه اخیر شیوه جناح حاکم همین بوده است و مهمترین آن شکنجه هایی بود که در بازداشتگاه کهریزک صورت گرفت؛ در کهریزک کاری کردند تا دیگرانی که بیرون هستند به خانه بخزند یا به جای آنکه نیروهای نظامی و شبه نظامی خیابانها را از معترضین خالی کنند این وظیفه را مادران و پدرانی انجام دهند که وحشت زده افشاگری های کروبی و شهادت شکنجه دیدگان را شنیده و خوانده اند. بی شک برخی از بزرگان محافل قدرت نیز از شیوع این خبرها در جامعه راضی بودند و چه بسا در نشر آن کوشیدند. برای آنها هدف و مهم ترساندن مردم و خاموش کردن اعتراض ها بود، چه باک اگر کارنامه پلید باشد و نام جمهوری اسلامی و رهبرانش در کنار چنگیز و تیمور و.. در تاریخ بنشیند.

روز 26 دیماه 56، زمانی که شاه مغرورانه با خود می اندیشید که سرویس های قدرتمند اطلاعاتی اش توانسته اند مخالفین را مچاله و حکومتش را بیمه کنند، روزنامه اطلاعات یادداشتی را با عنوان “ارتجاع سرخ و سیاه” منتشر کرد که به تعبیر بسیاری ها - و گرچه به اغراق -  همین چند پاراگراف نوشته، دودمان پهلوی را بر باد داد. شاه و هواداران او می خواستند جشن بیمه کردن ماشین سلطنت را بگیرند اما شاید نمی دانستند که ترمز می برند و نظامشان را به دره سقوط نزدیکترمی کنند. این روزها چقدر نظام اسلامی به نظام سلطنتی شبیه شده است، این شباهت را حتی رهبران جنبش سبز هم به صراحت بارها گفته اند. کسانی که سالها برای ساقط کردن نظام سلطنتی کوشیدند و در نزدیکی به نظام جمهوری اسلامی و بنیانگذارش از رگ گردن نزدیک تر بودند.

غروب ستاره های یکشنبه اوین، نوید طلوع خورشیدی است گرم و شادی بخش در پس فردایی نزدیک.