اقلیم شناسی حزب الله

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

باز هوا گرم شد و خواهران از حجم لباس های شان کم شد و برادران حزب الله قاط زدند و شروع کردند به جویدن درودیوار و پایه میز و دسته صندلی. در همین رابطه احمد خاتمی که وسط زمستان هم حالش خراب بود و چشمش داشت از کاسه می افتاد وسط خیابان در نماز جمعه دیروز گفت: “مردم جانشان به لب رسیده از این بدحجابی ها” در همین رابطه نیروی انتظامی هم که گرمای هوا باعث شده قبلا راست بود، حالا راست افراطی شود خبر داد که “هشتاد دختر و پسر در یک کنسرت زیرزمینی بازداشت شدند.” یک جوری خبر داد که انگار اگر این هشتاد نفر در جلسه دعای کمیل حزب مشارکت بودند، که پارسال 75 نفر را همین جوری گرفتند، بازداشت نمی شدند. از طرفی پلیس استفاده از موسیقی های غیرمجاز در تاکسی ها را ممنوع کرد. البته ممکن است فکر کنید که اتفاق خاصی افتاده و قرار است تغییر خاصی رخ بدهد، ولی اینجوری نیست، کلا تابستان که نزدیک می شود هار می شوند.

ابن خلدون، مقدمه ای دارد بر کتاب تاریخ اش، که این مقدمه از خود کتاب مهم تر است، چون همه مقدمه دو جلدی را خوانده اند، اما تاریخ هشت جلدی را نخوانده اند. در همین مقدمه تفسیری است از آقای ابن خلدون که رابطه آب و هوا را با روانشناسی انسان می گوید. البته احتمالا منظور از روانشناسی همین است که ما امروز می گوئیم، ولی ربطی به دیازپام و لورازپام و زاناکس و قرص های دیگری که فاطمه رجبی مصرف می کند ندارد. به نظرم اگر ابن خلدون زنده بود و رفتارهای دولت حزب الله، یعنی همین دولت احمدی نژاد را می دید، چنین تفسیری از این رفتارها می کرد.

بهار حزب الله: همزمان با آغاز بهار و گرمای هوا، خانمها لباس نازکتر و کمتری می پوشند، برادران حزب الله هم که معمولا زمستان ها چپ می شوند، شروع می کنند به راست شدن، در جریان این راستگرایی، برادران فکر می کنند که علت افزایش بدحجابی، مخالفت خانمها با حکومت است، به همین دلیل داغ می کنند و جوش می آورند و می ریزند به خیابان و زرت و زرت خواهران را دستگیر می کنند.

تابستان حزب الله: حزب الله تابستان ها کاملا به جریان راست افراطی تبدیل می شود. اتاق فکرشان داغ می کند و نیروهای مافوق گیر می دهند به جریانهای ماتحت، مشکل بزرگ این است که این برادران نمی توانند بفهمند که وقتی هوا گرم بشود، آدم مجبور است لباس نازک بپوشد، حالا مردم لخت نمی شوند، بخاطر مشکلات قانونی است. معمولا اکثر دستگیری های سیاسی، بحران های اجتماعی و درگیری های شدید، در تابستان رخ می دهد. نیروی حزب الله قدرت تشخیص اینکه کاهش حجاب به دلیل گرماست، یا تمایل به براندازی را ندارند، به همین دلیل در ابعاد وسیع شروع می کنند به دستگیری و درگیری و پاچه گیری و گیرهای دیگر.

پائیز حزب الله: با خنک شدن هوا و ریزش برگ درختان، اولا از سبزی طبیعت کاسته می شود، ثانیا مردم و طبیعتا زنان لباس های کت و کلفت تری می پوشند. برادران حزب الله هم در تحلیل های شان به این نتیجه می رسند که پیروز شده اند و موفق شده اند که زنان را بکنند توی قوطی و دیگر همه غصه های شان تمام می شود. معمولا احساس پیروزی حزب الله در پائیز به اوج خودش می رسد.

زمستان حزب الله: با فرارسیدن زمستان، هم مردم کمتر برای تفریح به خیابان می روند، هم برادران حزب الله به آشیانه بازمی گردند و خیابان را ترک می کنند. به همین دلیل احساس می کنند که جریان فتنه از بین رفته و مردم نه تنها دیگر با نظام مخالفتی ندارند، بلکه جمعیت بطور کلی کم شده است. به همین دلیل از یک طرف احمدی نژاد یادش می افتد که باید جمعیت کشور زیاد بشود، جریان حزب الله هم فکر می کند تهاجم فرهنگی غرب( که با گرمای هوا رابطه مستقیم دارد) نابود شده است.

 

خواب دیدی، خیر باشه!

روزنامه رسالت، که سابقا بسیار زبر بود، ولی اخیرا نرم تر شده و قابل مصرف شده است، در یک اظهارنظر حیرت انگیز اعلام کرد “به راه اندازی چند روزنامه پرمحتوا، پرتیراژ و آزادمنش از سوی افراد خوشنام نیاز داریم.” در همین رابطه آگاهان موارد زیر را توضیح دادند:

اول، روزنامه اگر پرمحتوا باشد، طبیعتا در همان هفته اول توقیف می شود، بنا براین بهتر است قبل از راه اندازی روزنامه پرمحتوا فکری به حال کارکنان آن که یک هفته بعد بیکار خواهند شد، بشود.

دوم، روزنامه اگر پرتیراژ باشد، طبیعتا باید عده ای آن را بخوانند، وقتی آن را بخوانند، آن وقت خیابان شلوغ می شود، وقتی خیابان شلوغ شد، روزنامه ها را می بندند، وقتی روزنامه ها را بستند، طبیعتا باید یک فکری برای کارکنان بیکار شده روزنامه پرتیراژ بکنند.

سوم، روزنامه دو حالت دارد، یا آزادمنش است که هفته اول روزنامه رسالت پدرش را درمی آورد، اگر هم آزادمنش نباشد که می شود همین روزنامه رسالت که بیست سال است دارد منتشر می شود و تنها چیزی که از آن به یاد مردم است، زبر بودن آن است. البته در سالهای اخیر و با بحران کاغذ کمی نرم تر شده است. این توضیح هم لازم است که فقط کاغذ خوب دلیل استفاده نکردن رسالت نبوده، گاهی اوقات لوله کشی بد هم تاثیر دارد.

چهارم، خیلی خوب است که روزنامه رسالت به فکر استفاده از افراد خوشنام برای انتشار روزنامه افتاده است. هوووووم، حالا افراد خوشنام را از کجا بیاوریم؟ راهش ساده است. یک زنگ به قاضی مرتضوی (راستی کجاست؟) بزنید، به او بگوئید فهرست زندانیان مطبوعاتی ده سال گذشته را برایتان بفرستد.

 

مرکز جریان فتنه

گاهی اوقات آدم چون از یک چیزی خوشش نمی آید، روی آن یک اسم بد می گذارد که مجبور نباشد زیاد به آن فکر کند یا آن را تکرار کند. مثلا به نامزد سابقش می گوید “اون مرتیکه” یا به گوجه فرنگی که از آن خوشش نمی آید می گوید “اون کوفتی” یا مثلا از روز 25 خرداد که مردم به خیابان رفتند تا به دولت اعتراض کنند، چون خوشش نمی آید می گوید “ آن روز کذایی” حالا حکایت کلمه “ فتنه ” است.

مرتضی نبوی گفت: “مرکز جریان فتنه دانشگاه است.” حسن عباسی هم گفت: “ جریان فتنه با اشاعه علوم انسانی انگلوساکسون به ما لطمه می زند” یا وزیر علوم گفت “ تعدادی از سران فتنه از دانشگاه اخراج شدند” یا مثلا احتمالا علیرضا قزوه، کاشف رابطه شیشه و کراک و اوباما و سیاهپوستان، در زندگینامه اش می نویسد “در مرکز فتنه سمنان شعر خواندم” یا برادر ایرج حسابی، که واقعا خودش یک پا ذبیح الله منصوری است گفته است “پدرم و انشتین از سران فتنه بودند و با هم آبگوشت بزباش می خوردند.”

باباجان! عزیزان من! چرا خجالت می کشید؟ مثل بچه های خوب بگوئید ما از علم و ریاضیات و شیمی و زمین شناسی متنفریم، هی فتنه فتنه فتنه، بقول شادی صدر “ بچه را به اسم خودش صدا کنید.” برای امتحان هم که شده، در این جمله ها کلمه فتنه را بردارید، و به جای آن کلمه علم، یا دانشمند یا نخبه علمی را بگذارید، همه چیز درست می شود.

 

جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را

واقعا معلم و علم خیلی اهمیت دارد. از همین گسترش فتنه هم می توانیم به ارزش معلم پی ببریم. البته این موضوع ربطی ندارد به حرفی که جواد لاریجانی زده است. به نظرم جواد لاریجانی اصولا بین زبانش و عقلش رابطه مستقیم وجود ندارد. خیلی هم از او انتظار نداریم. همین جواد لاریجانی گفت: “ حیف است احمدی نژاد فقط دو دوره رئیس جمهور باشد.” البته من هم از یک نظر همین احساس لاریجانی را دارم. چون واقعا از تصور اینکه اگر احمدی نژاد نبود و به جایش خاتمی یا موسوی یا کروبی رئیس جمهور شده بود، حالم بد می شود، سه روز سوژه داشتم، بعد باید جمع می کردم و طنزنویسی را می گذاشتم کنار و یک کار آبرومندانه انتخاب می کردم. واقعا حیف است که احمدی نژاد فقط دو دوره رئیس جمهور باشد. بخصوص وقتی به رفتارش و قیافه اش دقت کنیم، این موضوع را بهتر می فهمیم.

حالا اینها به کنار، حرف رحیم مشائی را محکم بچسبید که از گفته های شیرین قبلی اش بسیار جالب تر است. وی گفته است: “احمدی نژاد معلم روسای جمهور دنیاست.” در همین رابطه آگاهان دلایل زیادی برای اینکه احمدی نژاد معلم روسای جمهور دنیاست کشف کرده و آن را به ما اعلام کردند.

دلیل اول: معمولا هر وقت معلم وارد کلاس می شود، شاگردان یواشکی از کلاس می روند جیم می شوند و می روند بیرون، به همین دلیل است که هر وقت احمدی نژاد در هر جایی که روسای جمهور دنیا هستند، سخنرانی می کند، همه آنها جلسه را ترک می کنند و بیرون می روند.

دلیل دوم: معمولا شاگردان به حرف های معلم گوش می کنند، ولی به آن عمل نمی کنند، چون اگر عمل کنند، خودشان هم مثل او بیچاره می شوند و همیشه هشت شان گروی نه شان است.

دلیل سوم: معمولا شاگردان به دلیل اینکه شاگرد هستند، معلم را جدی می گیرند، ولی همیشه کسانی که معلم را می شناسند هیچ وقت او را جدی نمی گیرند.

 

جنبش سبز مخالف ولایت فقیه است

من نمی دانم واقعا این آقای مهاجرانی این حرف را زده، یا یک حرفی را گذاشته اند توی دهانش. بالاخره آدم است دیگر، یک چیزی می گذارند توی دهان آدم و حالا باید هی بجوی تا هضم شود. عزیزم! تف کن بیرون! چیه هر چی می ذارن جلوت می خوری؟ داستان این است که مقادیر معتنابهی از نشریات مخالف جنبش سبز به نقل از مصاحبه مهاجرانی با روزنامه الوطن العربی نقل کردند که مهاجرانی گفته است “جنبش سبز ولایت فقیه را قبول دارد.” من که نمی دانم این احساس چطوری به آقای مهاجرانی دست داده، ولی جنبش سبز که قطعا بنده و امثال من بیشتر از آقای مهاجرانی در آن نقش داریم و خودمان را صاحب جنبش می دانیم، اظهارات ایشان را تکذیب می کنیم و اگر چنین حرفی را گفته باشد، برای خودش گفته. جنبش سبز نه ولایت فقیه را قبول دارد و نه اصولا با رابطه دین و دولت موافق است. آقای مهاجرانی هم ده بار دیگر از این حرف ها بزند، آن وقت ممکن است آدم حرف هایی بزند که اصلا خوب نیست و اصولا چرا آدم باید حرف بد بزند؟