امیررضا عارفی دیگر ملاقاتی ندارد

لیلا طیری
لیلا طیری

» جان باختن مادر و همسر زندانی سیاسی در تبعید

مادر و همسر امیررضا (پیمان) عارفی، روز گذشته در راه بازگشت از ملاقات با این زندانی سیاسی در یک تصادف رانندگی جان باختند.

امیررضا عارفی از زندانیان گمنامی است که از سال ۸۸ تاکنون در زندان به سر می برد و در تمام این مدت از مرخصی محروم بوده. او از جمله زندانیان تبعید شده ای است که خانواده اش تنها برای ۲۰ دقیقه ملاقات کابینی ناچار بودند کیلومتر ها از تهران تا مسجد سلیمان بروند؛همان راهی که روز گذشته در بازگشت از ملاقات، در آن ـ جاده اهوازـ تهران، جان باختند.

امیررضا عارفی فروردین ۸۸ و در ۲۱ سالگی به همراه همسر و خواهرش بازداشت شد. اتهام او ارتباط با انجمن پادشاهی عنوان شده بود.پس از مدتی همسر و خواهرش آزاد و در دادگاه تبرئه شدند اما او به اتفاق آرش رحمانی پور، محمدرضا علیزمانی و حامد روحی نژاد در دادگاه های نمایشی پس از انتخابات به “محاربه، جاسوسی و ایفای نقش در آشوب های خیابانی” متهم شد. این ۴ زندانی سیاسی که هنگام برگزاری انتخابات در زندان به سر می بردند به اعدام محکوم شدند و حکم اعدام آرش رحمانی پور و محمدرضا علیزمانی به اجرا درآمد. حکم اعدام حامد روحی نژاد به حبس در تبعید و حکم اعدام امیررضا عارفی به ۱۵ سال حبس تعزیری در تبعید تبدیل شد. در حکم صادره برای او تبعید به زندان ایذه نوشته شده بود اما از آنجا که شهرستان ایذه فاقد زندان بود، این زندانی سیاسی را آذرسال ۸۹ به زندان مسجد سلیمان تبعید کردند.

آقای عارفی و وکلای او اتهامات منتسب را همواره رد کرده اند؛ اتهاماتی که ابتدا از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب برای او حکم اعدام و در نهایت ۱۵ سال تبعید را به دنبال داشت.

زینب (زیبا) صادق زاده، همسر امیررضا عارفی که به اتفاق او در فروردین ۸۸ بازداشت شده بود پس از ۳ ماه آزاد شد. خانم صادق زاده در مصاحبه ای با وب سایت تحول سبز گفته بود: درخواستم این است که با توجه به اینکه پیمان را به مسجد سلیمان تبعید کرده اند و ما هر بار باید بیست ساعت راه را برویم و بیست ساعت هم برگردیم حداقل اجازه بدهند ما بتوانیم ملاقات حضوری داشته باشیم. فکر نمی کنم این درخواست زیادی باشد.

او در توصیف شرایط زندان مسجد سلیمان و پی گیری های خود و خانواده اش درخصوص وضعیت امیررضا عارفی هم گفته بود: زندان مسجد سلیمان شرایط نامناسب وامکانات بسیار محدودی دارد و واقعا غیر قابل تحمل است، در این زندان اصلا بند سیاسی وجود ندارد و همسرم در بند عمومی و پیش زندانیان خطرناک نگهداری می شود و این موضوع شرایط را برایش سخت تر کرده است. تقریبا هر روز پی گیر پرونده اش بوده ایم. دادستان که به هیچ وجه اجازه ملاقات نمی دهد. ما بارها مراجعه کرده ایم که یا بی پاسخ بوده یا می گویند شماره تلفن بگذارید، بررسی می کنیم و با شما تماس می گیریم که هیچ تماسی هم تا کنون نگرفته اند. بعد از مدتی هم گفتند به دادستانی مربوط نیست بروید اجرای احکام زندان اوین. اجرای احکام اوین هم می گوید پرونده دست ما نیست و ما نمی توانیم کاری انجام دهیم. مسئولان زندان مسجد سلیمان هم می گویند به دادگستری خوزستان مراجعه کنید و باید دادگستری دستور ملاقات بدهد. مسئولان دادگستری خوزستان هم می گویند دستور از تهران بوده آنها باید تغییرش بدهند و با یک نامه اجازه ملاقات را صادر کنند.یعنی برای ملاقات با همسرم در تبعید آن هم کیلومترها دورتر از محل زندگی مان در تهران سه ماه از این اداره به آن اداره و از این زندان به آن زندان می روم که تا حالا هم بی نتیجه بوده است.

خانم صادق زاده در این مصاحبه که فروردین سال ۹۰ منتشر شد افزوده بود: واقعا دوست داشتم می توانستم از دادستان درخواست کنم که بگذارند لحظه تحویل سال پیش همسرم باشم. اما اگر بخواهم به او جمله ای بگویم این است که دوستش دارم و اگر همه پانزده سال دوره زندانش هم در زندان بماند باز هم من منتظرش خواهم ماند و می خواهم دوباره با او زندگی کنم و روزهای کوتاه خوب زندگی مشترک مان را دوباره تکرار کنم و همان آرامش به زندگی ما برگردد.

خانم عارفی، مادر امیررضا عارفی هم شهریور امسال در مصاحبه ای با خبرگزاری هرانا، گفته بود که تبعید فرزندش به مسجد سلیمان، آنها را عملا از ملاقات محروم کرده است. خانم عارفی توضیح داده بود: مرخصی حق قانونی، شرعی و عرفی هر زندانی است. من فکر می‌کنم پسر من کاملا فراموش شده و کسی به فکر حق و حقوق وی نیست. پسرم از مشکلات دندان رنج می‌برد و بدلیل کمبود امکانات پزشکی در زندان باید به مرخصی پزشکی اعزام شود تا مورد درمان قرار گیرد. مشکل ما با مسئولین تهران است. مسئولین زندان مسجد سلیمان در برای مرخصی وی مانعی ایجاد نمی‌کنند ولی مسئولین در تهران با مرخصی درمانی وی موافقت نمی‌کنند. اکنون ۵۳ ماه است پیمان در زندان است و حتی ۱ ساعت هم مرخصی نداشته است. پسرم زن جوان دارد و شرعا هم مسئولین باید با مرخصی وی موافقت نمایند.

او افزوده بود: ما این هفته موفق شدیم بعد از ۵ ماه به ملاقات پیمان برویم. دوری راه و مشکلات مالی مانع می‌شود که از تهران به مسجدسلیمان برویم و ملاقات کنیم. تبعید پیمان به مسجدسلیمان عملا ما را از ملاقات با وی محروم کرده است.

مادر و همسر امیررضا (پیمان) عارفی دیروز در حالی هنگام بازگشت از ملاقات با او در تصادف جان باختند که به هیچ یک از خواسته های آنها مبنی بر انتقال آقای عارفی به زندان اوین یا امکان ملاقات حضوری با او بعد از طی مسافتی بالغ بر ۲۰ ساعت تا زندان مسجد سلیمان، وقعی نهاده نشد.

خانواده های زندانیان سیاسی که فرزندانشان به حبس در تبعید محکوم شده اند، این مجازات را به نوعی مجازات خانواده ها و ظلمی مضاعف به زندانیان سیاسی میدانند.پیش از این محمد سیف زاده، حقوقدان و عضو کانون وکلای حقوق بشر که اکنون خود نیز زندانی است در مصاحبه با “روز” در این زمینه گفته بود: در آیین نامه زندان ها، هر فردی که محکوم به زندان می شود باید محکومیت اش را در زندانی بگذراند که نزدیک خانواده اش باشد و بتواند با او ملاقات داشته باشد.

این حقوقدان در خصوص حبس در تبعید برای زندانیان سیاسی و مطبوعاتی توضیح داده بود: حبس در تیعید را مجازات تکمیلی می گویند که برای زندانیان سیاسی و مطبوعاتی نمی توان علاوه بر مجازات هایی که دارند، مجازات های تکمیلی اعمال کرد اما در جرایم عادی، وقتی حداکثر مجازات برای متهم کافی نباشد و تغییری در رویه و اخلاق رفتارش ندهد می توان غیر از مجازات خودش، مجازات تکمیلی هم در نظر گرفت.

به گفته این عضو کانون مدافعان حقوق بشر: در جرایم سیاسی و مطبوعاتی امتیازی هست که در جرایم عادی نیست و حقوقدانان و علمای حقوق می گویند که داعی و انگیزه این نوع جرایم شرافتمندانه است و همین نوعی امتیاز محسوب می شود، لذا در قانون تاکید شده که جرایم سیاسی و مطبوعاتی باید در محاکم دادگستری، با حضور هیات منصفه و علنی باشد و غیر ازین یعنی محاکمه در دادگاههای انقلاب و ویژه روحانیت و غیر علنی و بدون هیات منصفه، غیر قانونی است.

این حقوقدان درباره حبس در تبعید زندانیانی که اتهام محاربه دارند نیز گفته بود: برای محاربه، تبعید در زندان نداریم. یعنی تبعید به شهری دیگر داریم اما حبس در تبعید نداریم وآقایان از خود در آورده اند و گویا فتوایی گرفته اند و براساس آن فتوا به این افراد حبس در تبعید می دهند که این امر کاملا خلاف قانون است.

 

نوشته ای از همسر امیررضا عارفی

زیبا صادق زاده در پستی در فیس بوک شخصی اش در بازگویی خاطره ای از سال ۸۸ که همسرش در زندان اوین زندانی بود نوشته:

“هوای ابری، چشمانی بارونی، خاطرات فراموش نشدنی سال ۸۸”
بعد از ملاقات با پیمان، من و مادر پیمان از سالن ملاقات اوین برمیگشتیم، بدلیل استرس و نگرانی هایی که داشتیم، نه تنها حال و روز خوبی نداشتیم، بلکه نفس کشیدن هم برایمان مشکل بود، هرروز فضا متشنج تر از روزقبل، ذهن ما هم درگیرتر از روز قبل.
به هنگام برگشت بقدری دلمون گرفته بود که از روی پل عابر پیاده که نزدیک به زندان اوین بود می تونستیم لحظه ای اوین رو تماشا کنیم تا کمی آروم بگیریم حداقل نگاه کردن به اوین باعث میشد که احساس نزدیکتری به پیمان داشته باشیم…با دیدن این صحنه به اندازه سرعت ماشین هایی که از زیر پل رد میشدن فکرها هم همینطور از ذهنم رد میشد، توان ایستادن نداشتم و روی همان پل نشستم.
متوجه زمان نشدم هنگام بلند شدن و تکاندن خاک از روی لباسم باعث شد حلقه از دستم بیرون بیاد وصدای ضربه حلقه به پل رو شنیدم و حلقه افتاد به همون جاده ای که ماشین ها به سرعت افکارم رد میشدن و ناگفته نماند که بدلیل ناتوانی ام خیلی خرافاتی شده بودم.
(بعد از سه ماهی که بازداشت بودم، چهارده کیلو وزن کم کرده بودم، همین باعث شد حلقه ازدواجمون براحتی از دستم بیرون بیاد، ولی حاضر نبودم حلقه رو از خودم جدا کنم)
در آن لحظه به هیچ چیز جز حلقه توجه نکردم و تمام فکرم این بود که اون حلقه رو هر جور شده پیدا کنم، به سمت پایین دویدم و همینطور ناخودآگاه اشک میریختم وچشمانم تار شده بود حتی نمیگذاشت بتونم رد حلقه رو پیدا کنم، ساعت ها میگذشت وهوا هم تاریک میشد….ومن فقط میتونستم با کف دستام و انگشتانم زمین را لمس کنم تا…بالاخره به کمک چند نفر تونستم اون حلقه رو پیدا کنم
بالاخره حلقه پیدا شد، حلقه ای که شبیه حلقه نبود، چرخ ماشین از روی حلقه رد شده واز وسط نصف و له شده بود.