بارها از زبان خیلیها شنیدهایم که چرا چپها به کشورهای سرمایهداری میروند و چرا از دستاوردهای بازار آزاد استفاده میکنند؛ جالب ترین این نمونهها، در پی مرگ استیو جابز مطرح شد. خبر ظلمی که به بسیاری از کارگران چینی در شرکت اپل که تحت مدیریت استیو جابز، میشود، با گوشیهای آیفون ساخت همین کمپانی لینک شد، و این نمونه آشکار تضادیست که بارها در محافل مختلف از آن شنیده و گاهی تاسف خورده و گاهی به شوخی گذراندهایم.
اما به راستی چرا کسانی که منتقد سیاستهای کشورهای سرمایهداری هستند علاقه دارند در آنجا درس بخوانند و زندگی کنند؟ به راستی چطور میشود کسی از ظلم نظام سرمایهداری شکایت و به شرکت اپل به عنوان نمونه اشاره کند و همزمان که در حال به اشتراکگذاری این خبرست، از همان تکنولوژی استفاده کند؟ این تناقضات در کدام تفسیر قابل درک میشود؟
من از دید خویش این تناقض را میتوانم از راه حل لذت خواهی غریزی انسانها حل کنم؛ انسانها تفاوتی نمیکند مارکیست باشند یا لیبرال، آنها به دنبال لذتاند و تولید سرانه لذت در کشورهایی که بازار آزاد در آن نفس میکشد به واسطه رقابت، روزانه بیشتر و بیشتر میشود. هر روز راهی برای کسب لذتی جدید کشف میشود، تکنولوژی تازه میشود، زندگی سادهتر میشود، موقعیتهای شکوفایی فردی به واسطه فضای رقابتی گسترش مییابد و همه اینها موجب تولید لذتی میشود که تمامی انسانها را از راست تا چپ وسوسه میکند.
این امر به خودی خود امری نکوهیده نیست، به این تعبیر که هر انسانی طبیعتا و به صورت غریزی به دنبال لذت است. حال با این تعبیر اگر یک مارکسیست دو آتشه هم برای دست یافتن به لذتی بیشتر راهی آمریکا بشود، قابل نکوهش نیست و حتی تلاش او برای کسب لذت قابل تقدیر نیز شاید باشد.
اما موضوع وقتی تبدیل به امری نکوهیده میشود که انسانی که با توجیه لذتخواهی شخصی، به استفاده کردن از دستاورد های نظام سرمایهداری تن میدهد، اینبار در رویکرد اجتماعی حاضر نیست به قواعد اجتماعی این نظام تن دهد و از همین راه به دنبال کسب قدرت اجتماعی و کسب لذت اجتماعی باشد.
اینجا قصد ندارم سخن از تئوری ها و خواستهای سیاسی این گروه ها بگویم، بلکه هدف تنها روشن کردن خواستهای انسانیست که در حیطه شخصی تماما لذت خواهیست و در حیطه عمومی در لباس عدالت طلبی بروز و ظهور پیدا میکند. قطعا میتوان حضور خیابانی مردم، ایران، مصر، تونس، لیبی، سوریه و بحرین را درک کرد، آنها امکانی برای مشارکت جویی در امر سیاسی ندارند، و عموما ـ از نخبگان تا مردم کوچه و خیابان ـ به قصد نقش آفرینی در زندگی خود است که پا به خیابان میگذارند.آنها به دنبال حقی هستند برای شناخته شدن، به دنبال امکانی برای ورود به قدرت، و تلاش میکنند تا قدرت را تقسیم کنند. این خواستها قابل درک و ستودنیست، اما در نظم و نظامی که تمامی این امکانات برای تک تک شهروندان مهیا است، حضور خیابانی را به چه شکل میتوان معنی کرد؟
اگر اصل را بر همان لذتخواهی غریزی انسانی بگذاریم، به اینجا میرسیم که کنش سیاسی خود یک مولد لذت برای فرد است؛ کنشگر سیاسی از کنش سیاسی خود لذت میبرد و به همین دلیل زندگی خود را در این راه هزینه میکند. حال در نظامی که امکان لذتخواهی سیاسی برای تک تک شهروندانش مهیا است، و انسانی که استفاده از تولیدات سرمایه را برای لذتخواهی قبول کرده و به آن تن داده است، اینبار و در تضاد با تن دادگی به دستاوردهای سرمایهداری در زندگی شخصی از ابزارهای تولید لذت در امر سیاسی و اجتماعی استفاده نمیکند و کنش آن، کنشی معمول در امر سیاست ورزی آن جامعه نیست.
در کشورهای دموکراتیک و عموما سرمایهداری، ورود به سیاست قاعدهای مرسوم دارد، با هر تفکر و با هر میزان از اقبال عمومی شما میتوانید حزب، گروه و شبکه خود را تاسیس کنید و آزادید تا تفکر سیاسی خود را تبلیغ و برای خود حامی کسب کنید، و از طریق حمایتهایی که کسب میکنید، به رای مردم برسید و از طریق رای مردم به قدرت و از طریق قدرت به اصلاح امور، طبق آنچه که فکر میکنید بهتر است، بپردازید.
این راه اصلی ورود به قدرت و لذت خواهی از سیاست در دنیای آزاد است، این تنها راهیست که میتوان، خواستهای مردم را ارزیابی کرد و خواست عمومی را از خواست فردی و گروهی جدا کرد. گروههای منتقد نظامهای سرمایهداری همان طور که با توجیه لذتخواهی، تن به مصرف دستاوردهای سرمایهداری در زندگی فردی خود دادهاند، باید به استفاده از دست آوردهای سرمایهداری در زندگی اجتماعی هم تن دهند، این خود میتواند نقطهی شروع رسیدن به خواستهای آنان باشد.
اما مخالفت با قواعد اجتماعی و سیاسی نظم لیبرالی، در حالی که در زندگی شخصی مخالفین لیبرالیسم با تن دادگی به این قواعد مواجهاند، خود تناقضی بزرگ است که بر سر راه رسیدن به خواستهای سیاسی و اجتماعی این نیروها قرار دارد. عدم دارایی پشتوانه مردمی و نا کارآمدی نظریههای مورد علاقه این عده از کنش گران سیاسی، اجتماعی موجب شده است تا آنها خود خواسته وارد این قاعده دموکراتیک نشوند و به جای بازخوانی رویکردهای خود و رفع نواقص آن برای کسب همراهی مردمی، شورش را تنها راه رسیدن به خواستهایشان قلمداد کنند. تا مادامی که کسب لذت سیاسی بر اساس قواعد تعریف شده اجتماعی صورت نگیرد، این لذتهای فروخورده همراه با خشم همواره تبدیل به شورشهای خیابانی میشود.
باید ذکر کرد که به خیابان آمدن خود الزاما امری نکوهش شده نیست، گاهی خیابان سنگریست برای کسب آزادی در مقابل نظمی که آزادیهای شما را محدود کرده؛گاهی هم خیابان به مکانی برای تخلیه لذتهای فروخورده ای تبدیل میشود که در مسیر درست به حرکت در نیامده است.
حال باز میگردیم به اول این یادداشت، جایی که فرد اپل به دستی مشغول اشتراک گذاری ظلمیست که مدعیست آن شرکت بر کارگران چینی روا داشته است، کاربری که با گوشی اپل، ظلم به کارگران چینی شرکت اپل را به اشتراک میگذارد، خود شاهد اصلی مدعای این یادداشت است. در دنیای امروز مخالفین لیبرالیسم و سرمایهداری، به سرمایهداری و لیبرالیسم در زندگی شخصی خود تن دادهاند اما در زندگی اجتماعی همچنان با این نظم درگیرند؛ تضادی که حل آن میتواند راه گشای رسیدن به خواستهای آنان باشد. مشخصا تا زمانی که منتقدان نظام سرمایهداری، تن به نظم برساخته این نظام ندادهاند در این نظم جهانی کاری از پیش نخواهند برد، و نه سرمایهداران، بلکه این نظم جهانی کوسموس(1) است که در برابر این بینظمی طلبی، تمام قد خواهد ایستاد.
پی نوشت:
(1) کوسموس ، نظمی خودانگیخته است که هیچ کس را مشخصا نمیتوان پدیدآورنده آن دانست، رشد، شکوفایی جامعه نه وابسته به هیچ اراده ای به تنهایی، بلکه محصول رقابت بسیاری از اراده ها با یکدیگر و نشات یافته از بسیاری از آزمایشها، بسیاری خطاها، بسیاری شکستها و البته بسیاری کامیابیهاست. نظمی چنین در جامعه را نظم کوسموس میخوانند.