موج اعتراض های عربی که آغاز شد، امیدهای بسیاری آفرید که رژیم های مستبد، فاسد و مادام العمر می روند و این موج، “بهار” را برای همه- خصوصاً اعراب- به ارمغان خواهد آورد. نظریه ی اشاعه- که مطابق آن هر کشوری که به کشورهای دموکراتیک اضافه می شود، فشار بر جوامع استبدادی موجود برای گذار به دموکراسی افزوده خواهد شد- به انضمام آن واقعیت، ما ایرانیان را خشنودتر می ساخت. اما تحولات منطقه چهره ی دیگری از خود به نمایش گذارده است. این چهره را باید به دقت نگریست. گویی با یک کل یک پارچه مواجه هستیم که هرگونه تغییری در یک بخش، کل ساختار را متأثر خواهد ساخت. عراق، افغانستان،لیبی، سوریه، یمن، مصر، تونس، مراکش، بحرین، الجزایر، اردن،عربستان سعودی و…چه سرنوشتی می یابند و چگونه سرنوشت ایران را رقم می زنند؟ ما در خلأ زندگی نمی کنیم، ما جزیی از همین منطقه هستیم.
قدرت گرفتن گروه های اسلام گرا در منطقه، واقعیتی انکارناکردنی است. اما کدام یک از “ اسلام ” ها در حال قدرت یابی است؟ در مقاله ی “ آمریکا: به قدرت رساندن مجدد طالبان “،کوشش شد تا نوری بر بخش هایی از این تاریکخانه تابانده شود[1]. حال کوشش خواهد شد تا با شواهد و قرائن بر بخش های دیگری نورافشانی شود.آینده “ باز ” و “ گشوده ” است، هیچ جبر محتومی بر تاریخ حاکم نیست. اما نکند آنچه “ بهار عرب ” تصور می شد، پیامدهای مثبتی نداشته باشد؟ آیا اگر “اسلام” طالبان و القاعده و سلفیه منطقه را به تسخیر خود در آورد، باز هم باید آن را “بهار عرب” به شمار آوریم؟
قذافی خوب
دولت ها و رسانه های غربی پس از توافق سرهنگ قذافی و جرج بوش، انتقال کل تجهیزات هسته ای آن کشور به آمریکا و همکاری قذافی در جنگ علیه تروریسم، لیبی را کنار گذاردند و از سرکوبگری ها و جباریت او نه تنها سخن نمی گفتند، بلکه کار تا آنجا پیش رفت که به تعریف و تمجید از قذافی پرداختند. دولت آمریکا او را از لیست تروریسم خارج کرد و با چراغ سبز آمریکا مسئولیت های جهانی پیدا کرد: از 2008 تا 2009 به مدت دو سال عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد شد(به نمایندگی از گروه افریقا)، در همان سال به ریاست مجمع عمومی سازمان ملل متحد انتخاب شد، به مدت یک سال رئیس اتحادیه آفریقا گردید، در سال 2010 رئیس لیگ اعراب گردید،پس از چهل سال زمامداری، اولین سفر قذافی به آمریکا جهت شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر 2009 انجام شد[2]. پس سازش و همکاری قذافی با دولت بوش، ولچ - سفیر آمریکا- گفت:
“در حالی که کشورهای جهان می کوشند تا رفتار کشورهایی چون ایران و کره ی شمالی را تغییر دهند، لیبی مدل مهمی برای آنان است”[3].
مطابق گزارش کنگره ی آمریکا در 29 مارچ 2011 :
“سیاست دولت قذافی در مورد توقف تروریسم و جمع آوری تجهیزات هسته ای، موجب برداشته شدن کلیه ی تحریم های بین المللی در سال های 2004- 2003 شد، که پیامد آن: آزادسازی اقتصادی، فروش نفت و سرمایه گذاری بین المللی بود. و این برای برخی ثروت تازه ای به ارمغان آورد. مبادلات اقتصادی آمریکا و لیبی- علی رغم تنش دو کشور بر سر تروریسم که نهایتاً در سال 2008 حل شد- به تدریج افزایش یافت. طی این دوران تعامل دوباره ی لیبی با جامعه ی جهانی، به ادعای برخی، سرکوب مخالفان نرم تر شد. همزمان بسیاری از خطوط قرمز شکسته شد، برداشتن این خطوط موجب سر برآوردن اعتراض ها و ناآرامی های امروز لیبی شد. سازش رژیم قذافی با نظامیان مسلمان زندانی و بازگشت برخی از چهره های مخالف در تبعید، مورد استقبال جامعه ی بین المللی قرار گرفت. نهایتاً بی توجهی حکومت به آزادی های سیاسی بنیادین و عدم تهیه ی قانون اساسی نشان از عدم وفاقی داشت که از نظر مخالفان از گرایش مقامات بلندپایه به اصلاحات حکایت نمی کرد”[4].
مجله ی نیشن در مقاله ای تحت عنوان “ اساتیدی که قذافی به آنها پول می داد، تا آنها از او چهره ی مثبتی به نمایش بگذارند “، نوشته است:
“جوزف نای استاد مدرسه ی کندی هاروارد،در سال 2007، در مجله ی نیوریپابلیک نوشت که قذافی علاقمند به بحث درباره ی ” دموکراسی مستقیم “ است. آنتونی گیدنز،از ال اس ای لندن، در مجله ی گاردین در همان سال نوشت که لیبی تحت زعامت قذافی می تواند ” نروژ آفریقای شمالی “ بشود. بنجامین بابر، استاد دانشگاه راتگرز، در روزنامه ی واشنگتن پست، در همان سال 2007، نوشت که لیبی می تواند “اولین کشور عربی باشد که به صورت مسالمت آمیز و بدون دخالت غرب به یک دولت پایدار و غیر مستبد تبدیل شود”. آیا شما فکر می کنید که مغزهای بزرگ مثل هم فکر می کنند؟ واقعیت آن است که نه چنین نیست. تمام این استادان از لیبی پول دریافت می کردند. براساس قراردادی حدود سه میلیون دلار در سال، از طریق یک شرکت مشاوره که قول داده بود که در انگلیس و در آمریکا “چهره ی لیبی و معمر قذافی را ترمیم کند”[5].
نیشن افرادی چون برنارد لوئیس از پرینستون، رابرت پاتنام از هاروارد، فرانسیس فوکویاما از جان هاپکینز، را هم جزو همین لیست مواجب بگیران آورده است. به نوشته ی نیشن، سیف الاسلام مدرک دکترای خود را از ال اس ای گرفته و معلوم شد که قذافی چند میلیون دلار به این دانشگاه کمک مالی کرده بود. پس از افشای این موضوع، رئیس دانشگاه ال اس ای مجبور به استعفا شد.
قذافی در جنگ علیه تروریسم(القاعده، و…) بسیار به آمریکا نزدیک شد. قبل از آن میلیون ها دلار به خانواده ی قربانیان لاکربی خسارات پرداخت کرد. وضع آن چنان تغییر کرده بود که حتی اوباما نیز فروش میلیاردها دلار سلاح به لیبی قذافی را به تصویب رساند[6].
قذافی بد
این دوره گذشت. دولت های غربی تصمیم به حذف قذافی گرفتند. یک باره این کشور در صدر اخبار قرار گرفت و همه ی رسانه ها از سفاکی های قذافی سخن می راندند. گویی قذافی طی چند شب دچار انقلاب ماهیت شده بود. قذافی همان قذافی سرکوبگر سابق بود. اما تحولات منطقه ای لیبی را هم متأثر ساخت و قذافی همچون گذشته عمل کرد، یعنی دست به سرکوب وحشیانه ی مردم زد. درگیری ها شدت گرفت و قذافی می رفت تا کار مخالفان را دوباره یکسره سازد.
” معماری جدید “ منطقه تغییرات وسیعی را طلب می کند. “معماری جدید” و بلند مدت منطقه تا حدود زیادی تابع خواست “ اقتصاد سیاسی ” است. به همین دلیل رژیم جبار قذافی با حمله ی نظامی پیمان ناتو سرنگون شد. سقوط دیکتاتور ها شادی آور و امیدبخش است. اما سرنگونی به صرف سرنگونی فاقد ارزش است. سرنگونی را نمی توان(نباید) هدف به شمار آورد. هدف، گذار از رژیم های استبدادی به نظام های دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. داوری درباره ی آینده ی لیبی دشوار است. اما با کشته شدن قذافی، گویا لیبی از تاریخ و جغرافیا حذف شد. با رفتن قذافی، گویی لیبی هم به همراه او یک باره از رسانه ها ناپدید شد. مثل این که تنها رویداد لیبی، داستان سرنگون سازی قذافی بود و بقیه ی خبرها به عنوان شرط لازم این داستان دارای اهمیت بود.
لیبی پس از قذافی
اما اینک واقعاً در آن کشور چه می گذرد؟ افراد،گروه ها و قبیله های مسلح شده چه می کنند؟ چه تعداد از سران رژیم پیشین، کارکنان و طرفدارانش بازداشت شده اند؟ چه تعداد زندانی اینک در زندان های لیبی وجود دارد؟ متهمان چگونه تحت بازجویی قرار می گیرند؟ آیا در این مدت دادگاهی تشکیل گردیده و افرادی محاکمه شده اند؟
آیا خطر جنگ های قبیله ای وجود ندارد؟ آیا احتمال تجزیه ی لیبی وجود ندارد؟ آیا فرایند خودمختاری طلبی قبایل و مناطق خونین نخواهد بود؟
فرایند گذار به رژیم آینده چگونه صورت می گیرد؟ قرار است انتخابات مجلس موسسان برای تهیه قانون اساسی آینده در 23 ژوئن 2012 با حضور احزاب برگزار شود. افراد مرتبط با قذافی از شرکت در این انتخابات محروم شده اند. اخوان المسلمین لیبی، اولین حزب را به نام حزب “عدالت و توسعه” در 15اسفند 90 تأسیس و در هجده شهر مستقر کرده است. آیا لیبی نیز همانند تونس، مصر و مراکش، اسلام گرایان پیروز انتخابات خواهند شد؟ اسلام گرایان لیبی به چند گروه تقسیم می شوند؟ اکثریت آنها با کدام گروه نزدیک ترند؟ طالبان افغانستان؟ القاعده؟ سلفی های مصر؟ اخوان المسلیمن مصر؟ یا اسلام گرایان حاکم بر ترکیه؟ آیا شریعت(احکام فقهی) یکی از منابع قانون گذاری خواهد بود؟ آیا نابرابری های فقهی به اجرا نهاده خواهد شد؟
نقض حقوق بشر
گفت و گو درباره ی وضعیت اقتصادی و سطح توسعه ی اجتماعی لیبی در زمان قذافی و پس از آن خارج از حدود مقاله ی حاضر است. سرهنگ قذافی رهبر مادام العمر رژیمی به شدت سرکوبگر بود. با رفتن او، باید وضعیت حقوق بشر بهبود می یافت. اما گزارش های سازمان ملل، عفو بین الملل، دیده بان حقوق بشر و دیگر نهادهای حقوق بشری چه می گویند؟
در لیبی فقط در شهر “توارغه”، سی هزار انسان ساکن شهر را از خانه هایشان بیرون راندند. ظاهراً اتهام آنها همکاری با قذافی بوده است. نهادهای حقوق بشری این عمل را “ جنایت علیه بشریت ” به شمار آورده اند[7]. رویدادهای لیبی حدود سی هزار مفقودالاثر به جای نهاده است[8].
روزنامه ی واشنگتن پست در 22 اکتبر 2011 از 7000 بازداشتی در شرایط بسیار بد خبر می دهد که هفته ها بدون اتهام زندانی شده اند[9]. سازمان دیده بان حقوق بشر، از 20 مرکز نگهداری زندانیان دیدار کرده و با ده ها تن از زندانیان گفت و گو به عمل آورده است. آنها به روش های گوناگون شکنجه شده و هیچ یک از آنها تاکنون دادگاهی نشده است[10]. در 6 بهمن 90 سازمان ملل اعلام کرد که:
“بیش از هشت هزار تن از طرفداران معمر قذافی در اسارت گروه های شبه نظامی هستند و برخی گزارشها حاکی از وقوع شکنجه در این بازداشتگاه هاست…طی ماه جاری، شبه نظامیانی که در سرنگونی حکومت سابق مشارکت داشتند، مسئول برخوردهای خونین در طرابلس، پایتخت، و درگیری در شهرهای دیگری بوده اند که تلفاتی هم برجای گذاشته است… دسترسی آزادانه به اسلحه و حضور “تیپ های” مختلف متشکل از شبه نظامیان مسلح، حدود اختیارات و محدوده عمل آنها معلوم نیست، باعث شده است تا دولت انتقالی در احراز و تثبیت مشروعیت و اقتدار خود در تمامی نقاط و در میان تمامی شهروندان لیبی با دشواری مواجه شود”[11].
همزمان با این گزارش، ناوی پیلای- کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل- نگرانی عمیق خود را نسبت به وضعیت بازداشت شدگان در اختیار نیروهای انقلابی، ابراز داشت و گفت: فقدان نظارت دولت مرکزی بر این بازداشتگاه ها و وضعیت بازداشتیان “جوی را ایجاد کرده که زمینه ساز توسل به شکنجه و بدرفتاری است. همکاران ما از وضعیت بازداشتگاه هایی که مورد بازدید قرار داده اند گزارش های بسیار نگران کننده را تهیه کرده اند”[12].
یکصد روز پس از کشته شدن قذافی، بی بی سی طی گزارشی اعلام کرد:
“به شواهدی دست یافته که نشان میدهد هواداران زندانی او شکنجه شدهاند. زندانیان در یک پایگاه نظامی در شهر مصراته، ضرب و جرح شدهاند، شلاق خوردهاند و بهشان شوک الکتریکی داده شده است. پیشتر سازمان پزشکان بدون مرز گفته بود به دلیل افزایش موارد شکنجه، فعالیتش را در یک بازداشتگاه متوقف میکند”[13].
به گزارش عفو بین الملل- در 15 فوریه 2012- گروه های شبه نظامی، در حال بازداشت های غیر قانونی، شکنجه، و اعدام های بدون محاکمه هستند[14]. بر اساس این گزارش از سپتامبر گذشته تاکنون حداقل 12 نفر بر اثر شکنجه در زندانهای لیبی جان باختهاند. یکی از آنها سفیر سابق لیبی در فرانسه است که ماه گذشته در طرابلس جان باخت. سازمان ملل نیز در 2 مارس 2012 گزارش جدیدی در مورد نقض حقوق بشر در لیبی منتشر کرد[15].
نزاع های مسلحانه ی قومی یکی دیگر از مسائل لیبی جدید است. به نوشته ی واشنگتن پست در 2 مارچ 2012، اینک حدود 250 گروه مسلح وجود دارد که خودسرانه مردم را بازداشت می کنند[16]. دولت هیچ نظارت و کنترلی بر این گروه های مسلح خودسر ندارد[17]. در واقع دولت ناتوان از رویارویی با اقدامات این گروه هاست[18]. در 1 بهمن 90 – 21 ژانویه ی 2012- یک گروه 200 نفره با نارنجکهای دست ساز به مقر دولت انتقالی حمله کردند[19].
در 3اسفند 90 اعلام شد که در درگیری های بین گروه های قومی رقیب(زوای و تبو)- در شهر الکفره، در جنوب شرقی لیبی- که از ده روز پیش آغاز شده بود، تعدادی کشته و زخمی شده اند. بخش های مسکونی زیر بمباران موشک، خمپا ره و تیراندازی قرار گرفته است[20]. با دخالت ارتش آرامش برقرار شد، ولی در 7اسفند 90 با ربودن مجروحان قوم تبو از بیمارستان دوباره نزاع و درگیری آغاز شد.
در 16اسفند 90 اعلام شد که برقة(سیرانائیکا)- منطقه ی شرقی لیبی- طی کنگره ای منطقه ای، با شرکت هزاران تن از رهبران قبایل و فرماندهان شبه نظامیان، اعلام استقلال کرده است. آنها اعلام کردند: برقه به مدت چندین دهه توسط قذافی به حاشیه رانده شد. هم اکنون منطقه نفتی برقه- که شهر سرت تا مرز مصر را شامل می شود- سرنوشت خود را در دست گرفته است. شورای انتقالی لیبی بارها مخالفت خود را با استقلال منطقه ی شرقی اعلام کرده است. شورا بر این باور است که فدرالیسم موجب از هم پاشیدگی لیبی خواهد شد. اما ابوبکر بریه- یکی از طراحان استقلال برقه- گفته است که فدارالیسم به تجزیه ی لیبی نمی انجامد، همان گونه که در آمریکا و آلمان و سوئیس به تجزیه منتهی نشد. امیدواریم که شورای انتقالی ما را مجبور به آغاز جنگی جدید و خونریزی های بیشتر نکنند[21]. شرق نشینان، احمد زبیر السنوسی- قدیمی ترین زندانی سیاسی دوران قذافی- را به رهبری اداره ی منطقه ی خودمختار شرق لیبی منصوب کردند. وی ضمن دفاع از حقوق مردم منطقه ی شرق، گفته است که شورای انتقالی را بهعنوان نماینده ی رسمی لیبی در اداره ی امور خارجی و بینالمللی به رسمیت میشناسد. از سوی دیگر، اختصاص 60 کرسی از 200 کرسی مجلس آینده برای منطقه ی خودمختار شرق را بسیار کم به شمار می آورند[22].
مهمترین نکته در این تحول این است که مصطفی عبدالجلیل- رئیس شورای ملی انتقالی لیبی- در 16اسفند 90 طی یک کنفرانس مطبوعاتی در طرابلس، بدون ذکر نام، به نقش دولت عربستان سعودی در این ماجرا اشاره کرد و گفت:
اعلام خودمختاری این منطقه نتیجه ی یک توطئه ی خارجی است و به تقسیم لیبی منجر خواهد شد. این توطئه از سوی برخی دولت ها تامین مالی وحمایت شده است. برخی کشورهای عربی فتنه ی ایجاد شده در شرق کشور را حمایت وتغذیه می کنند تا در کشور خود آرامش داشته باشند و توفان انقلاب به کشورهایشان منتقل نشود . این نگرانی موجب شده است تا آنها با کمال تاسف از فتنه ی شرق لیبی حمایت مالی نمایند. ما امروز به عنوان شورای ملی انتقالی از کسانی که خواستار تقسیم لیبی هستند تعجب می کنیم و من از همه ی مردم کشور می خواهم تا از شورای ملی وحکومت انتقالی حمایت کنند. برخی ها در تلاش هستند تا کشور را به جهنم تبدیل نمایند[23].
هرج و مرج ناشی از گروه های شبه نظامی هر روز به گونه ای خود را به نمایش می گذارد. در 14 اسفند 90- 4 مارچ 2012- اعلام شد که در شهر بنغازی گروه های نظامی سلفی به قبرستان ایتالیایی ها و انگلیسی های زمان جنگ جهانی دوم حمله کرده، قبرها را تخریب و صلیب ها را شکسته اند(به فیلم بنگرید)[24]. وزارت خارجه بریتانیا حمله به قبرهای سربازان بریتانیایی در بنغازی، لیبی، را “ هولناک ” توصیف کرده است[25]. اخیراً دو خبرنگار انگلیسی به جرم جاسوسی توسط گروه های نظامی لیبی بازداشت شده اند[26].
درس های لیبی برای سوریه
سوریه یکی دیگر از رژیم های جبار سکولار منطقه ی خاورمیانه است. تاریخ و موجودیت این رژیم سکولار از سرکوب تغذیه کرده و می کند. اما این رژیم هم در خلأ زندگی نمی کند، بلکه در منطقه ای قرار دارد که دست به گریبان انواع نابرابری ها، تبعیض ها و سیاست های یک بام و دو هوایی قدرت های جهانی و منطقه ای است.
عربستان سعودی و قطر در حوادث افغانستان و عراق و لیبی و سوریه نقش مهمی بازی کرده و می کنند. عربستان سعودی میلیاردها دلار باد آورده ی نفتی را صرف جایگزینی “ اسلام سلفی ” به جای “ دیکتاتوری های سکولار ” می کند. شاهزاده سعود الفیصل- وزیر امورخارجه ی عربستان سعودی- در 11 مارس 2012 در یک کنفرانس خبری مشترک به وزیر امورخارجه ی آلمان گفت:
“اپوزیسیون سوریه برای متوقف کردن سرکوبهای بی رحمانه ی اسد باید دست به اسلحه ببرد. تنها راه اثبات بی ثمر بودن راه حل نظامی به اسد این است که بدون این که کسی از خارج دخالت کند، شهروندان سوریه از خود دفاع کنند. غیر از این، اپوزیسیونی وجود نخواهد داشت تا بتواند دولت را از ادامه ی خونریزی منصرف کند”[27].
وی جای پاراشاد - استاد روابط بین الملل- گفته است،اگر به عقب بازگردیم و تجربه ی لیبی را مورد بررسی قرار دهیم، فکر می کنم که بسیاری از مردم در سرتاسر دنیا- با در نظر گرفتن تجربه ی لیبی- نگران ورود به یک مداخله ی نظامی دیگر خواهند شد [28].
هیلاری کلینتون- وزیر امورخارجه ی آمریکا- در 28 فوریه 2012 در مورد این که چرا آمریکا اسلحه در اختیار مخالفان بشار اسد قرار نمی دهد، گفته است:
“ما فاعلان بسیار خطرناکی در منطقه داریم- مانند القاعده و حماس که در لیست تروریستی ما هستند- آنها ادعا دارند که از مخالفان اسد دفاع می کنند… احتمال هر نوع جنگ داخلی در سوریه وجود دارد. مداخله ی خارجی نه تنها آن را متوقف نمی سازد، بلکه به احتمال زیاد آن را تسریع خواهد کرد…من اطلاعات جامع تری از منابع گوناگون اطلاعاتی دریافت می کنم. می دانم که اوضاع در برخی نقاط سوریه وحشتناک است، اما باقی مناطق مطلقا تحت تأثیر قرار نگرفته اند”[29].
اندکی تأمل در این سخنان نشان دهنده ی آن است که اصلی ترین مخالفان رژیم سرکوبگر سوریه، سلفی های مورد تأیید عربستان سعودی اند. گروه حماس نیز اخیراً مواضع خود را تغییر داده است. اسماعیل هنیه- رهبر حماس در نوار غزه- طی نطقی در دانشگاه الازهر به حمایت از مخالفان بشار اسد پرداخت و گفت:
“من به تمام مردم بهار عربی درود می فرستم…به مردم قهرمان سوریه که برای آزادی، دموکراسی و اصلاحات تلاش می کنند درود می فرستم”[30].
صلاح بردویل- از مقام های حماس در نوار غزه- نیز گفته است: “هر یک قطره ی خونی که در سوریه ریخته می شود دل مردم فلسطین را خون می کند. هیچ ملاحظه ی سیاسی نمی تواند باعث شود که ما چشمانمان را به آنچه در سوریه اتفاق می افتد ببندیم”[31].
اخوان المسلمین مصر پشتیبان مخالفان اقلیت علوی سکولار حاکم بر سوریه است. حماس نیز به عنوان یک گروه سنی مذهب،وارد همین فرایند شده است. خالد مشعل- رئیس دفتر سیاسی حماس- و معاونین او که از سال 1999 تاکنون در دمشق مستقر بودند، به دوحه پایتخت قطر انتقال یافته اند که یکی از مهمترین مخالفان رژیم سوریه است. موسی ابومرزوق- یکی از معاون های حماس- گفته است:
“ما موافق عملکرد نیروهای امنیتی سوریه نیستیم. ما به اهداف مردم این کشور احترام می گذاریم…ایران از موضع ما نسبت به سوریه خشنود نیست و نارضایتی آنها به معنای آن است که مقامات این کشور نمی توانند همانند گذشته با ما مراوده کنند”[32].
در همین شرایط یکی از مقامات دفتر سیاسی حماس به روزنامه ی گاردین گفته است: ایرانیان شیعه و ما سنی مذهب هستیم. ما با اخوان المسلمین مصر اتحاد ایدئولوژیک داشته و داریم. اگر جنگی میان اسرائیل و ایران در گیرد، حماس به سود ایران وارد جنگ نخواهد شد[33].
بدین ترتیب، تحولاتی در جبهه بندی های منطقه ای در حال وقوع است. سلفی ها برای پیشبرد اهداف خود، تفاوت های مذهبی شیعیان و اهل تسنن را عمده می سازند. تا بتوانند اهداف خود را در منطقه پیش برند. سمیر امین، اندیشمند مصری الاصل، در پایان مقاله ای تحت عنوان “جمع بندی یکساله ی انقلاب های عربی”، نوشته است:
“نظام حاکم در سوریه در رویارویی با اعتراضات، شیوه سرکوب را برگزید. “اخوان” از فرصت استفاده نموده خود را به عنوان نیروی “اپوزیسیون” مطرح کردند. پروژه ای به رهبری “استعمار” و هم پیمانانش به ظاهر با شعار “رهایی مردم سوریه از دیکتاتور” اما در واقع با انگیزه ی فروپاشی کشور سوریه همان گونه که در عراق و لیبی اتفاق افتاد؛ کلید زده شد. اینجا، روابط عمیق بین منافع ائتلاف “سه گانه” خود را نشان می دهد. برای واشنگتن مهمترین “هدف”، فروپاشی پیمان ایران - سوریه - حزب الله می باشد. پیمانی که مهمترین مانع امریکا برای برقراری سلطه بر”منطقه” است؛ اما برای اسرائیل، هدف تجزیه ی سوریه به دولت های کوچک “فرقه گرا” می باشد. برای”خلیج” مهمترین هدف برپایی “دیکتاتوری سنی” با الهام از “وهابیگری” است ، حتی اگر این دیکتاتوری به قیمت قتل عام “علوی”ها، “دروزی”ها و یا “مسیحیان” صورت گیرد”[34].
در همین چارچوب، سه تن(هیثم مالح،کمال اللبوانی و کاترین التلی ) از اعضای شورای ملی سوریه،با متهم کردن شورا به عمل در چارچوب برنامه های دولت های خارجی، از شورا کناره گری کردند[35].
دموکراسی حقوق بشری یا سلفی گری
در این که رژیم های حاکم بر منطقه، رژیم های فاسد خودکامه ی سکولار سرکوبگری هستند، هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. گذار از رژیم های استبدادی به رژیم های دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر، آرزوی همه ی نیروهای آزادیخواه است. اما آزادیخواهان، به هیچ وجه خواهان این نیستند تا “بهار عرب” با سر کار آمدن سلفی های مورد حمایت عربستان سعودی به “ زمستان عرب ” تبدیل شود. مسأله، مسأله ی نجات از دیکتاتوری است، نه مسأله ی تحمیل “منحط ترین روایت از اسلام” به دیگران به نام تحول انقلابی. دیکتاتورها باید بروند تا مردم به روش های دموکراتیک، آزادانه از میان شقوق گوناگون یکی را انتخاب کنند. نه این که طالبان و القاعده و سلفیه همه جا را به زیر سلطه ی خود در آورند. به “معماری جدید” منطقه و “معماران” آن به دقت باید نگریست. بخواهیم یا نخواهیم، ببینیم یا نبینیم، عربستان سعودی یکی معماران فعلی منطقه است. “دلارهای” فریبنده ی عربستان سعودی، دموکراسی ساز و حقوق بشر آفرین نیست.
پاورقی ها
1- رجوع شود به لینک
2- رجوع شود به گزارش وزارت امور خارجه ی آمریکا در لینک
3- رجوع شود به لینک
4- رجوع شود به لینک
5- رجوع شود به لینک
6- رجوع شود به لینک
7- رجوع شود به لینک
8- به دقت به این گزارش الجزیره گوش کنید
9- رجوع شود به لینک
10- رجوع شود به لینک
11 و 12 – رجوع شود به لینک
13- رجوع شود به لینک
14- رجوع شود به لینک
15- رجوع شود به لینک
همچنین رجوع شود به گزارش کوتاه بی بی سی
16- رجوع شود به لینک
17- رجوع شود به لینک
18- رجوع شود به لینک
19- رجوع شود به لینک
20- رجوع شود به لینک
21- رجوع شود به لینک
22- رجوع شود به لینک
23- رجوع شود به گزارش واشنگتن پست
همچنین رجوع شود به گزارش نیویورک تایمز
24- رجوع شود به لینک
25- رجوع شود به لینک
26- رجوع شود به لینک
27- رجوع شود به لینک
28- رجوع شود به لینک
29- رجوع شود به لینک
30 و 31- رجوع شود به لینک
32- رجوع شود به لینک
33- رجوع شود به لینک
34- رجوع شود به لینک
35- رجوع شود به لینک