چرا صدای حقوقدانان در نمی‌آید؟

نویسنده
سها سیفی

‏”اکبر اعلمی” با اشاره به اقدامات خود مبنی بر افزایش دایره شمول ماده 570 قانون مجازات و تلاش اخیر ‏قانونگذاران برای حذف این ماده مهم قانونی نوشته است:‏

ماده مزبور می گوید:هر یک از مقامات و مأمورین وابسته به نهادها و دستگاههای حکومتی‌که برخلاف قانون، ‏آزادی شخصی افراد ملت را سلب کند یا آنان را از حقوق مقرر در قانون‌اساسی جمهوری اسلامی ایران محروم ‏نماید علاوه بر انفصال از خدمت و محرومیت یک‌تا پنج سال از مشاغل حکومتی به حبس از دو ماه تا سه سال ‏محکوم خواهد شد.‏

با وجود چنین ظرفیتی در قانون و برغم اینکه بارها از اشخاص و احزاب موسوم به اصلاح طلب برای استفاده ‏مطلوب از آن و تشکیل نهادی جهت استیفاء حقوق شهروندی و تعقیب مقاماتی که بر خلاف قانون اساسی، حقوق و ‏آزادی های افراد ملت را سلب کرده اند، دعوت بعمل آورده ام؛ لیکن آنان ارزش این ماده قانونی را نادیده انگاشته ‏و به پیشنهاد ارائه شده توجهی نکرده اند. ‏

با کمال تاسف بنظر می رسد که تدوین کنندگان لایحه جدید مجازات اسلامی، برخلاف سران جریانات سیاسی، به ‏اهمیت و جایگاه ماده مزبور و امکان دستاویز قرار دادن این ظرفیت قانونی برای تعقیب اشخاص سالب آزادی و ‏حقوق مذکور در قانون اساسی پی برده و لذا بدون سر و صدا در مقام حذف آن برآمده اند و جالب اینجاست که ‏تاکنون حتی یکنفر از حقوقدانان و سیاستمداران نیز کوچکترین اشاره ای به این نکته نکرده است! ‏

‎ ‎الان کسی کاری به کارمان ندارد‏‎ ‎

محمد علی ابطحی در “وب نوشت” از فضای سرد در میان نخبگان نسبت به کاندیداتوری خاتمی دل پردردی ‏دارد:‏

یکی دو ماه پیش که تازه بحث کاندیدایی آقای خاتمی داشت جدی تر می شد، گذرم به یکی از پاتوق های ‏روشنفکری رایج افتاده بود. از هر دری سخن می گفتیم. یکی از آنان که دوست خوبی است و قلمی پر انرژی ‏دارد، گفت ما که علاقه ای به کاندیداتوری اقای خاتمی نداریم چون در دوران آقای خاتمی ما از سوی جناح ‏اقتدارگرا زیر فشار سختی بودیم. اما الان کسی به کار ما کار ندارد. ‏

یادم آمد خودم هم که در حاکمیت ومسئولیت دولتی بودم هم وقتی الان میخواهم خاطرات خودم را از آن روزها ‏بخوانم از یادآوری شدت سختی ها دچار سردرد می شوم. یکی دیگر هم که آدم معروفی است از آقای خاتمی گلایه ‏های شخصی فراوانی داشت و به این دلیل معتقد به فعال شدن در انتخابات برای آقای خاتمی نبود. افرادی مثل آن ‏دو دوست و یا خیلی های دیگر که یا در داخل هستند و یا به خارج رفته اند، از نظر شخصی استدلال درستی می ‏کنند. اما اگر قرار باشد روشنفکران و نویسندگان برای مردم باشند و منافع آنان را در نظر بگیرند، حق دارند چنین ‏شخصی به مسائل جامعه فکر کنند؟‏

‎ ‎باز هم گلی به گوشه جمال لیبرال‌دموکراسی‌ها‎ ‎

احمد پورنجاتی در “دلتا” درباره اثرات اجتماعی دروغگوئی حاکمان نوشته است:‏

اگر ‏‎”‎خلاف‌گویی” به مثابه یک “متد” در مناسبات رده‌های گوناگون مدیریت جامعه و متولیان و مسوولان کشور ‏به‌گونه‌ای تکرار‌شونده، بی‌پروا، با خونسردی تمام و حتی از موضعی حق‌به‌جانب و داعیه‌دار، رایج گردد؛ ‏دیرزمانی نخواهد گذشت که هم “دروغ‌گویی”‌ به نوعی “هنجار”‌ اجتماعی تلقی می‌شود و هم “راست‌گویی” به‌ویژه ‏از سوی حاکمان، باورپذیری چندانی نخواهد داشت! ‏

اگر “دروغ” و خلا‌ف‌گویی یک شخص عادی، در آموزه‌های دینی به عنوان “گناه کبیره” معرفی شده؛ پس تکلیف ‏آن کسی که در موضع مسوولیت اجتماعی مرتکب خلاف‌گویی می‌شود روشن است. هرچه رده مسوولیت بالاتر، ‏حساسیت ‌افزونتر، پیامدهای زیانبار دروغ، گسترده‌تر و عمیق‌تر! بدون آنکه بخواهیم در مورد نظام‌های سیاسی ‏مدرن و به اصطلاح لیبرال دموکراسی در غرب، از موضع ارزشی داوری کنم اما باید این ویژگی‌ ستایش‌برانگیز ‏در بسیاری از نظام‌های یاد شده را به خاطر آوریم که با “دروغ” و خلاف‌گویی مسوولان سیاسی و مدیران و ‏رهبران جامعه، همچون یک شاخص تخطی‌ناپذیر و خط قرمز صلاحیت، برخورد می‌شود. ‏

‎ ‎در میان صدوسی و چهار کشور، هیچ‌ام!‏‎ ‎

محمد صادق‌الحسینی در “کالاتاکسی” جدول تازه ای را منتشر کرده که رتبه دیگری از ایران را نشان می‌دهد:‏

رنکینگ رقابت پذیری کشورها برای سالدوهزارو هشت و نه را که جدیدا منتشر شده است، می توانید از اینجا ‏دانلود کنید. آمریکا امسال هم جایگاه نخست را دارد. جالب اینکه ایران در میان صد و سی و چهار کشور بررسی ‏شده قرار ندارد. همچنین رتبه برخی کشورهای آسیایی در این رنکینگ شاید برای برخی دوستان جالب ‏باشد:سنگاپور (5)، کره (13)، مالزی (21)، اسرائیل (23)، قطر (26)، عربستان (27) و امارات (31). این ‏رنکینگ به طور کلی نشان دهنده این است که هرچه کشوری رتبه بهتری داشته باشد، سطح رقابت پذیری در ‏داخل اقتصاد این کشور بیشتر است.‏

‎ ‎چرا اینجا کسی مالیات نمی‌پردازد؟!‏‎ ‎

عباس عبدی در “آینده” این موضوع را بررسی کرده که چرا اخذ یک مالیات سه درصدی در ایران ناممکن اما در ‏دموکراسی‌ها ممکن است:‏

دولتی می‌تواند مالیات را با رضایت نسبی جمع کند که نمایندگی مردم را داشته باشد. اعمال قدرت چنین کارگزاری ‏مشروط به حمایت مردم است و چون مردم مهم‌ترین منشاء قدرت در جامعه هستند، بنابراین چنین دولتی نیز ‏قدرتمندترین است. مالیات بر ارزش افزوده یکی از مهم‌ترین ابزارهای مالیاتی است که بخش عمده آن را طبقات ‏مصرف‌کننده‌تر پرداخت می‌کنند. در ایران هم قانون مالیات بر ارزش افزوده تصویب شد، اما رقم آن بسیار اندک و ‏سه درصد است، با این حال در اولین مواجهه با آن بازارهای طلا تعطیل شد. و دولت به سرعت عطای گرفتن این ‏مالیات را به لقایش بخشید و فعلاً دریافت آن را متوقف کرده است‎. ‎

این امر چند علت دارد. یکی اینکه به دلیل درآمدهای نفتی مردم نه تنها خود را موظف به پرداخت مالیات نمی‌دانند، ‏بلکه خود را طلبکار از دولت هم می‌دانند، اتفاقاً دولت هم این را قبول دارد و به همین دلیل هم شعار آوردن پول ‏نفت سر سفره را داد. و اکنون هم می‌خواهد پول را به طور مستقیم به مردم پرداخت کند، پس دولتی که به مردم ‏بدهکار است، چگونه می‌خواهد مالیات بگیرد؟!‏‎ ‎

دلیل دیگر غیر پاسخگو بودن مجموعه دولت است. حکومتی که علنی شدن دریافت صد میلیون تومان از سوی ‏نمایندگان مجلس‌اش موجب بحران می‌شود و علنی‌کننده با شدت تمام از سوی رییس مجلس شماتت می‌شود که چرا ‏این خبر را علنی کرده است، نمی‌تواند از مردم مالیات را با رغبت بگیرد، زیرا در نظام مبتنی بر مالیات ‏شفاف‌ترین مسایل، امور مالی و صرف بودجه است که خارج از قانون مصوب خرج نمی‌شود و همه مردم باید از ‏محل صرف آن مطلع باشند‎.‎

‎ ‎رو به تمام غارتگران منابع ملی فریاد بزنید نه فقط مجلس‎ ‎

بهمن هاتفی در “پله برقی” در حاشیه وام بلاعوض یکصدمیلیونی به نمایندگان مجلس شورای اسلامی نوشته است:‏

مجلس هشتم حتی اگر نه از زاویه نمایندگان منتخب که حداقل بخاطر شرایط زمانی متفاوت، با مجلس هفتم فرق ‏دارد. قدرت چندپاره شده است و بخش‌هایی از قدرت به مجلس دلبسته‌اند. در این آرایش قدرت، قوه مجریه هر چه ‏بیشتر سعی در دور زدن مجلس دارد و نمایندگان مجلس هم چندان برای نقش تاریخی خود آمادگی ندارند. مجلس ‏براحتی توسط قوه مجریه و حتی توسط خودش به تمسخر گرفته می‌شود. در این دعوای کمیک، نمایندگان بهانه به ‏دست دولت می‌دهند تا در کوس رسوایی آن ها بدمد. ‏

اگر ظاهراً شدیدترین دعوای دولت و مجلس بر سر تصویب یا عدم تصویب طرح اقتصادی رئیس جمهور است، ‏عدم صداقت و سلامت مالی نمایندگان بهترین هدیه تبلیغاتی به دولت است. برای دولتی که با وجود هزینه‌های غیر ‏قابل مقایسه با هر دولت دیگری و بی‌بند و باری مالی لجام گسیخته، ظاهری ساده‌زیست و زاهدمآب در افکار ‏عمومی برای خود دست و پا کرده است؛ چه هدیه‌ای بالاتر از اینکه مخالفین سیاسی‌اش، نفری صد میلیون وام ‏بلاعوض و یا بدون بهره بگیرند؟! ‏

دیدن این واقعیت (استفاده ابزاری افراطیون از برخورد مجلس) توسط من اصلاً بدین معنی نیست که شمای خواننده ‏را از مخالفت با صد میلیون برحذر دارم. می‌خواهم بگویم که اگر می‌خواهید راجع به آن حرف بزنید، آنرا بهانه‌ای ‏قرار دهید برای برخورد فراگیر با تمامی آنها که به غارت و یا حیف و میل سرمایه‌های ملی ما مشغولند. ‏

‎ ‎اگر بنا به قانون مجلسی‌ها باشد، کردان دکتر است‎ ‎

‏”علی اکبر جوانفکر” که چندی پیش در انتقاد از کردان نوشته و به وی توصیه کرده بود خود استعفا دهد، به ‏تازگی در حال دفاع از اوست. با استناد به قانونی که زمانی نمایندگان مجلس اسلامی به نفع خود تصویب کردند:‏

در مجلس هفتم که برخی از نمایندگان فعلی نیز حضور داشتند، طرحی به تصویب رسید که به موجب آن، چهار ‏سال دوره نمایندگی مجلس یک مقطع تحصیلی (حتی بدون ارائه یا خواندن یک برگ از یک کتاب درسی) ‏محسوب می شود. اگر این رویکرد ملاک توجه قرار گیرد، آقای کردان به واسطه تجارب ذیقیمتی که در حوزه ‏اجرا دارد، می تواند شایسته بالاترین مدارج تحصیلی باشد.‏

بنده با این یادداشت در صدد تبیین ابعاد موضوع بر آمدم و قصد توجیه یا دفاع بدون منطق از هیچکس را ندارم. ‏مخاطبان در این باره قضاوت خود را دارند که بسیار هم محترم است اما این قضاوتها برای آنکه به حق نزدیک ‏باشد باید همه جوانب موضوع را مورد توجه قرار دهد. قضاوت عادلانه در این زمینه هنگامی دشوارتر می شود ‏که شاهد هستیم تلاش برنامه ریزی شده طیف های مختلف برای بهره برداری سیاسی از این موضوع، به اوج خود ‏رسیده است. ‏

‎ ‎تلقی عام از واژه مدرن‏‎ ‎

حسین قاضیان در “دال” بااشاره به یک پست اینترنی در یک وبلاگ دیگر، بحثی خواندنی درباره تلقی اغلب ما ‏از مدرن بودن دارد:‏

‏”… پذیرش این واقعیت که یک زن مدرن تحصیلکرده می تواند به میل خود وارد رابطه ازدواج گردد ولی برای ‏ختم این رابطه هیچ حقی ندارد و شاید پس از سالها دوندگی به نقطة امروز برگردد غیر ممکن بود.“‏

تصویری که نویسنده‌ی این متن ‌ـ احتمالا‌ـً از مدرن بودن در ذهن دارد، تصویری است نسبتاً رایج. ما در زندگی ‏روزمره‌ی خود، بسیاری از آدم‌ها، اشیاء، رویدادها، نهادها و موقعیت‌ها را ملقب به صفت مدرن می‌کنیم. اما گویی ‏در نسبت دادن صفت مدرن به این چیزها بیشتر از آنکه قصد توصیفی دقیق‌تر از واقعیتِ مورد مشاهده داشته ‏باشیم، در حال تقسیم صفت‌های ارزشمند بین این چیزها هستیم. مثلاً می‌خواهیم بگوییم چیزی شیک است، می‌گوییم ‏مدرن است، می‌خواهیم بگوییم چیزی جالب، زیبا، جذاب، و مانند آن‌‌هاست، می‌گوییم که مدرن است. در واقع، ‏مدرن در ذهن بسیاری از ما با طنینی دلپذیر همراه است. اما مدرن بودن صفت چیزهای خوب یا شیک نیست. ‏مدرن (در معنای اصطلاحی و نه لغوی آن) حتی معنای امروزی بودن ندارد، یا دستِ کم فقط معنای امروزی ‏بودن ندارد.‏

‎ ‎چرا روشنفکر ایرانی مخالف سرمایه‌داری است؟!‏‎ ‎

‏”سیبستان” هم می‌نویسد:‏

مقاله هوشمندانه ای خواندم از سایت تازه یافته ای که چراغ آزادی نام دارد. عنوان مقاله این است: چرا ‏روشنفکران با سرمایه داری مخالفت می ورزند؟ نویسنده می کوشد این نکته را تحلیل کند که مدرسه، روشنفکر را ‏طوری تربیت می کند که همیشه گل سرسبد باشد اما او در واقعیت بیرونی به اندازه دیگر همکلاسی هایش موفق و ‏پولساز و صاحب رتبه نیست و به همین سبب از جامعه ای که به اندازه شایستگی او به او ثروت و اعتبار نمی ‏بخشد ناراضی می شود. در گوهر بحث نکته های قابل تاملی هست: روشنفکران می خواهند نه تنها نه از نظر ‏عقلی که از نظر اجتماعی هم برترین باشند. ‏

‎ ‎قدرت درک واقعیت‌های دور وبرم را ندارم!‏‎ ‎

‏”امیررضا خادم” که مایل به ثبت نام برای انتخابات ریاست کمیته ملی المپیک بوده اما به عللی موفق به ثبت نام ‏نشده به ناتوانی خود در درک برخی واقعیت ها اذعان کرده است:‏

بالاخره نتونستم ثبت نام کنم. یعنی نگذاشتند. فکرمی کنم من قدرت درک واقعیت های دور وبرم رو زیاد ندارم. ‏جالبه تو دوره اصلاحات از ورزش بیرونمون کردن وتو دوره اصولگراها هم راهمون نمی دن! حقیقتش وقت ‏نوشتن همه چیز و ماوقع بصورت کامل رو ندارم.‏

خودم به خوبی می‌دانستم جایگاه رئیس کمیته ملی المپیک یک جایگاه تشریفاتی است. اگر این فرد در یک فضای ‏تقابلی وارد شود و حوزه های مختلف با او همکاری نداشته باشند، نمی تواند کاری انجام دهد و فقط تنش بیشتر ‏برای ورزش ایجاد خواهد شد. چنین نگاهی را داشتم و فکر می کردم بتوانم رئیس سازمان را قانع کنم که در یک ‏نگاه منطقی از حضور در دو نهاد منصرف شود، وارد این عرصه شدم. وگرنه قصد تقابل با کسی را نداشتم و ‏ندارم و این را به نفع ورزش نمی دانم. چون این فضا فراهم نشد، از شرکت در انتخابات منصرف شدم.‏