خمرهای سیاه، طالبان های سرخ

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

باورتان نمی شود که چهل سال قبل، در همین دنیای امروزی که در ایران گوگوش کنسرت داشت و در انگلستان کوئین برنامه برگزار می کرد، در همین دنیایی که هلند داشت سیستم جدید فوتبال را پیدا می کرد و آمریکایی ها روی کره ماه می رفتند، در همین دنیایی که سیستم کامپیوتر خانگی داشت کشف می شد و ویدئوهای خانگی بتاماکس داشت طراحی می شد، در همین دنیایی که آقای بن لادن با شلوار لی به نیویورک می رفت و آقای سعید امامی در آمریکا درس می خواند. در همین دنیایی که هنوز میان دهه هفتاد و هشتاد بود، آقایی به نام پل پت، گروهی تشکیل داد به نام خمرهای سرخ که اکثر بچه های ده تا بیست ساله در آن عضو بودند و او معتقد بود کشور کامبوج وقتی به آزادی و استقلال می رسد که کامبوجی ها تمام مظاهر تمدن غرب را کنار بگذارند. او معتقد بود که انسان کامبوجی از ساقه برنج خلق شده است و معتقد بود برای استقلال و کامبوجی شدن باید همه دانشگاهها تعطیل شود،مردم  یخچال و تلویزیون را بریزند توی خیابان و آتش بزنند و سربازان او که خمرهای سرخ بودند در پنوم پنه مردم را در خیابان دستگیر می کردند، هر کس دستش زبر نبود و پینه نداشت، معلوم می شد مرفه بی درد است و او را خمرهای بسیجی پانزده ساله وسط خیابان اعدام می کردند. البته می شود نگاهی به ته اره که هنوز بیست سانتش بیرون است کرد و گفت: هنوز جای شکرش باقی است.

وزیر ارشاد گفته که ما بر حجاب در خارج از کشور هم نظارت می کنیم و این حرف را یک طوری زده انگار نه انگار که وزیر بغل دستی اش یعنی آقای وزیر خارجه، همین هفته قبل در خارج از کشور در قبرس به عنوان تروریست دستگیر شده بود و با قسم و آیه آزاد شده و به ماموریتش ادامه داده است. البته وزیر ارشاد که قرار است جلوی بدحجاب ها را در خارج از کشور بگیرد و همین امروز هم در تهران که نه، در قم هم، بیشترین فساد اخلاقی را دارد و روزانه صدها نفر به خاطر بدحجابی دستگیر می شوند، می داند که به گفته فلان آقای فرمانده نیروی انتظامی “ سن مصرف مواد آرایشی در کشور پائین آمده است.” البته فکر نکنید که آقای وزیر ارشاد که این کارها را می کند، خیلی هم معیار قضاوت در مورد جمهوری اسلامی است. اصلا این طور نیست، نه تنها بقیه جمهوری اسلامی مثل وزیر ارشاد که می خواهد گشت کنترل حجاب را از هفته دیگر به لس آنجلس بفرستد، نیستند، بلکه همه از بالا تا پائین اعم از برادران حزب الله و منتقدان دولت همین وزیر ارشاد را مسوول همه مفاسد کشور می دانند. مثلا همین سایت رجانیوز در مورد فیلم “ خوابم می آد” رضا عطاران انگشت اشاره اش را تا مرفق به طرف وزارت ارشاد گرفته و گفته “ با این فیلم سینمای کمدی از مرحله لودگی به کمدی جنسی تبدیل شده” از آن طرف آقای علی مطهری که ظاهرا خیلی هم منتقد دولت است، در بررسی فیلم “ گشت ارشاد” گفته که “ با این فیلم ها نیازی به فارسی وان نیست.” از اینها گذشته دهانه فرج آقای سلحشور هفته ای یک بار باز می شود و می گوید “ سینمای ایران فاحشه خانه، صهیونیستی، ام الفساد، مظهر بی غیرتی، مملو از کثافت، کفر و نفاق و فسق و فجور است”

البته همین آقای مطهری که وزارت ارشاد را با شدت و حدت و دقت محکوم کرده، خودش به عنوان عنصر فاسد و رانت خوار و حامی فتنه تحت پیگرد قانونی سپاه قرار گرفته بود، چون گفته بود بالای چشم فرمانده سپاه ابرو بوده و با همان چشم و ابرو در انتخابات تقلب کرده، یا مثلا کلی نمایندگان مجلس از دست مطهری چنان چهره شان سرخ شده بود که به خمرهای سرخ می گفتند زکی، تو در نیا که من درآمدم. مثلا همین خانم لاله افتخاری که نه گذاشته و نه برداشته و گفته که “ ما نیازی به مهدکودک نداریم.” و گفته مهدکودک باعث می شود بچه ها از کانون گرم خانواده دور شوند. حالا فرض کن مثلا مادر خانواده رفته زندان، پدر خانواده هم از بس زندان رفته بوده ، دیگر نمی توانسته باز هم زندان برود، از کشور خارج شده و پدربزرگ و مادر بزرگ هم هفته ای هشت روز مورد تهدید برادران اطلاعات قرار می گیرند. البته قبل از اینکه تصمیم بگیرند که مهد کودک ها را ببندند، مدتها قبل اعلام کرده بودند که رقص و آواز در مهدکودک ها ممنوع است. چرا؟ خوب معلوم است که چرا. وقتی بچه ای از سن پنج سالگی برقصد، وقتی بزرگ شد می شود رقاص و یا خواننده پاپ و رپ، در حالی که اگر کسی مثل شاهین نجفی در سن پانزده سالگی قاری قرآن باشد، بزرگ که شد می شود مرجع تقلید و بعد زندانی اش می کنند توی خانه اش، اگر هم نشد می شود فیلسوف دینی و مجبور می شود مثل دکتر سروش فرار کند و از کشور برود بیرون، یا هیچ کدام از اینها نشد می شود پژوهشگر ملی مذهبی که بیافتد زندان، یا نهایتا می شود خواننده ای که اذان می خواند مثل شجریان و آخرش از همه جای دولت رانده، در میان ملت مانده حق برگزاری کنسرت نخواهد داشت. حالا اینکه چرا این یکی شاهین نجفی به کلی زده زیر کاسه کوزه دین و مذهب و بی خیال همه چیز شده، لابد به خاطر این است که خودش مشکلات شخصی داشته. برخلاف سردار زارعی که مشکلات شخصی نداشته و با شش تا خواهر همزمان مشغول امر خیر بوده و در بچگی هم در مهدکودک حتی یک بار هم “ دس دسی صداش می آد، صدای کفش پاش می آد” نخوانده.

البته نه اینکه خانم لاله افتخاری به عنوان نماینده مجلس هیچ عیب و ایرادی نداشته باشد. خوشبختانه از آنجا که همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید، مجلس شورای اسلامی به عنوان نمایندگان ملت ایران، و نخبگان برجسته جامعه بشری، مو لای درزشان نمی رود، فقط یکی دو تاشان سابقه قتل دارند، ده بیست تایی همین الآن سابقه اختلاس دارند و بقیه که نه سابقه بد اخلاقی دارند و نه سابقه دزدی دارند، تحت تعقیب پلیس بین الملل هستند و اگر پای شان را آن طرف مرز بگذارند، جیک ثانیه دستگیر می شوند و می روند جایی که مسابقه پرتاب نی اتحادیه عرب است. ولی فرض کنیم نماینده ای نه دزد باشد، نه سابقه جنایی داشته باشد، نه سابقه تروریستی داشته باشد، قطعا از دست شورای نگهبان در رفته و هزار بار معلوم است که حامی فتنه و مخالف امنیت ملی است، حالا کی پایش گیر بیافتد، خدا عالم است. باز خوبی اش این است که قوه قضائیه مثل شیر متروگلدوین مایر بالای سر همه صحنه ها حضور دارد و قبل از آغاز هر اتفاقی دو سه بار غرش می کند و سرش را این طرف و آن طرف تکان می دهد و اگر همه مملکت پر از فسق و فجور باشد، این یکی پاک پاک است. البته نه اینکه پاک پاک است، یک اشکالات جزئی هم دارد، مثلا اگر برادر بزرگتر رئیس قوه قضائیه هکتار هکتار زمین را هولوپی نمی کشید بالا و نمی داد پائین خیلی بهتر بود، یا اگر اکثر قاضی های مورد اعتماد قوه قضائیه مثل برادر مرتضوی به عنوان قاتل تحت تعقیب نبودند، باز هم می شد یک کاری اش کرد، البته باز ده پانزده سانتی جای شکرش باقی است که سخنگوی قوه قضائیه یعنی آقای محسنی اژه ای که جز سابقه گاز گرفتن هیچ سابقه بدی در گذشته خودش ندارد و فقط مطبوعات کشور را تعطیل کرده و تعدادی را بی گناه زندان انداخته، در یک اظهار نظر عمیق و خردمندانه گفته است که “ پوشش مساله ای نیست که به مردم اجبار شود و با زور باشد، مگر مواردی که کسانی باشند که این موضوع را رعایت نکنند.”

دقت می کنید ایشان به چه نکته ظریفی اشاره کرده؟ اصلا تا حالا به این نکته توجه کرده بودید؟ کاش از این همه ملت در این 3000 سال تاریخ یک نفر، حتی دو دقیقه این فکر مهم به ذهنش رسیده بود که در ایران کسی مجبور نیست حجاب را رعایت کند، مگر اینکه آن را رعایت نکند. یعنی اصولا اگر کسی حجاب را رعایت کند، هیچ اجباری ندارد که آن را رعایت کند، مگر اینکه آن را رعایت نکند. یعنی درست برخلاف نظر همه ماها که فکر می کردیم کسانی که حجاب را رعایت می کنند، مجبورند حجاب را رعایت کنند، این خواهران می توانند حجاب را رعایت نکنند، که در آن صورت می شوند جزو کسانی که حجاب را رعایت نمی کنند و البته که باید آن را رعایت کنند. پس متوجه می شوید که اصلا اجباری در کار نیست، مگر اینکه مجبور باشید.

البته در همه موارد همین طور است، مثلا اگر کسی کراوات نزند، هیچ اجباری ندارد که کراوات نزند، فقط کسانی مجبورند کراوات نزنند که می خواهند کراوات بزنند. باز هزار بار جای شکرش باقی است که ما مثل کره شمالی نیستیم که تا همین دو روز قبل استفاده از “شلوار و خوردن پیتزا و استفاده از موبایل در آن آزاد نبود و حالا آزاد شد.” حداقل ما می توانیم شلوار بپوشیم، حالا اینکه زن ایرانی وقتی شلوار می پوشد، باید زیرش جوراب کلفت بپوشد و رویش مانتوی بلند و چکمه اش را نباید روی شلوارش بکند و اینکه پیتزا می توانیم بخوریم ولی آبجو نمی توانیم بخوریم، در حالی که در کره مردم می توانند آبجو بخورند ولی نمی توانستند پیتزا بخورند، یا مثلا ما موبایل داریم، ولی آنها ندارند، اینها همان ده پانزده سانت جای شکرش هنوز باقی است.

آدم اصلا نمی فهمد که با این همه خوبی ها که درکشور ماهست، دیگر چه ناراحتی داریم؟ درست است که هر روز قیمت طلا و زمین و خانه و سکه و مرغ و گوشت و شیر و نان و تخم مرغ و میوه و بقیه چیزها بالا می رود، ولی به قول احمدی نژاد که زمانی می گفت هیچ کس جرات ندارد ایران را تحریم کند، دیروز گفته “ مقتدرانه از تحریم ها گذر می کنیم.” این خودش یک نقطه مثبت است که اگر زیر پای مان خالی است، حداقل این همه “ رو” داریم. مثلا همین که رئیس جمهورمان مقتدرانه رفت برزیل و مقتدرانه از هواپیما پیاده شد و رفت هتل و مقتدرانه و بدون اینکه با رئیس جمهور برزیل ملاقات کند، برگشت و مقتدرانه به ایران آمد، خوب این خودش قدرت بزرگی است. حالا اگر همین اتفاق برای نخست وزیر ژاپن افتاده بود، حتما خودکشی می کرد، چرا که به شخصیتش برمی خورد، ولی باز هم خوب است که احمدی نژاد شخصیت ندارد و به همین دلیل اصلا به او بر نمی خورد. یا مثلا فرض کنید با همین اقتداری که وزیر خارجه به قبرس رفت و مقتدرانه به عنوان تروریست دستبند خورد و بعد از برگشتن سکته نکرد، خودش یک گام بزرگ و مقتدرانه است. یا مثلا همین حرفی که سردار سلامی دیروز بعد از رزمایش رسول اکرم زده که در این مانور ایران موفق شد دهها فروند موشک بالستیک سپاه را به سمت یک هدف واحد بدون استفاده از فوتوشاپ یا سایر سیستم های هدایت موشک در مانوور شلیک کند. اصلا سابقه نداشت که ایران یک مانوور موشکی برگزار کند و مسوولان موشکی کشور در محل مانوور کشته نشوند، یا اصولا موشک شلیک شود یا اگر هم شلیک می شد هر کدام به یک جا می خورد. حالا اینکه در جنگ 33 روزه در یک روز 300 موشک سپاه توسط حزب الله شلیک شد و به تل آویو رسید و پس از اصابت 300 موشک نه نفر از مردم تل آویو زخمی و یک نفر کشته شد، موضوع دیگری است.

اصولا به همین دلیل است که آقای صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه گفته است “ حسرت ضربه زدن به ایران بر دل دشمنان خواهد ماند” انگار نه انگار که قبل از حمله آمریکا یا اسرائیل یا هر جای دیگری به ایران، تا همین حالا، اوضاع اقتصادی کشور از شرایط جنگی بدتر است، از نظر دیپلماتیک اوضاع ایران از شرایط جنگی بدتر است. در همین سه سال گذشته تعداد فرماندهان و مسوولان پروژه اتمی کشور که کشته شده اند، از سه سال جنگ بیشتر است. و باز خدا را شکر که هیچ ضربه ای تا حالا نخورده ایم. فقط ضربه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و نظامی خورده ایم که البته نتیجه اش معلوم است. همان که احمدی نژاد بعد از هفت سال مجددا تکرار کرد که “ آمریکا رو به سقوط است” جدا نگاهی به وضع کشور بکنید، یک کمی دقیق تر نگاه کنید، من مطمئنم اگر دقیق نگاه کنید شما هم به همین نتیجه می رسید که اگر اوضاع ایران همین طوری پیش برود، قطعا آمریکا تا چند ماه دیگر سقوط می کند.