فکر می کنم 23 روز بود که از بازداشت و انفرادیم در قبل از انتخابات سال 88 گذشته بود. روز 11 خرداد 1388 برای تنها ملاقات حضوری آن دور بازداشت فراخوانده شدم. یک هفته ای بود که بازجویی نداشتم. پس از ملاقات زمانی که با علوی معروف که یکی از افراد تیم بازجویان بود از پله ها بالا می آمدم، از او پرسیدم “سید” - که از علوی مسن تر است و تا آنجایی که من فهمیدم بر او نیز ارشدیت دارد- یک هفته ای است که برای بازجویی من نیامده، کجاست؟ پاسخ علوی مرا متعجب کرد و تا روزها در سلول انفرادی شماره 41 بند 209 راه می رفتم و به این پاسخ فکر می کردم. پاسخی که البته پس از انتخابات برایم کاملا معنی پیدا کرد. علوی گفت سید درگیر انتخابات است و سرش شلوغ است. بازجوی وزارت اطلاعات درگیر انتخابات بود! چرا؟ انتخابات چه ربطی به وزارت اطلاعات دارد؟ آن روزها نفهمیدم جریان چیست تا روزهای پس از انتخابات و کودتای سال 88 و سرکوب گسترده که تازه معنی درگیری بازجوی وزارت اطلاعات و مسئله انتخابات برایم هویدا شد.
امروز بیش از دو سال گذشته است. پس از آن انتخابات و کودتا و کشتار گسترده مردم ایران و بازداشت ها و احکام سنگین و اعدامها و شلاقها و هزاران جنایت نظام ولایی، باز گاه انتخاباتی پدید آمده است که دوباره آقایان 40 میلیون یا 36 میلیون رای مردم را به رخ جهانیان بکشند و برای چند وقتی عمر نظام ولایت فقیه را طولانی تر کنند. اما این بار ظاهرا کشتیبان را سیاستی دگر آمده است.
وضعیت نیروهای مخالف و اصلاح طلبان را شاید در ابتدا می بایستی بررسی کرد. امروز گروههای اصلی اصلاح طلب و همه گروههای سرنگونی طلب صراحتا از تحریم انتخابات و یا در داخل کشور از عدم شرکت سخن می گویند. مجتبی واحدی اعلام می کند که آن “عدم شرکت” همان معنی تحریم را می دهد و تغییر لفظ تنها برای کم کردن هزینه برخورد امنیتی است.
همیشه یا مانند الگوی سال 88 برخورد پس از انتخابات رخ می داد و یا در آستانه آن. اما این بار از حدود دو ماه مانده به برگزاری انتخابات، جمهوری اسلامی تمام قد برای سرکوب آمده است. بازداشت ها آغاز شده است. این بار و تا امروز نه نیروهای به خیابان آورنده مردم که نیروهای کیفی و فکری را هدف گرفته اند. طبق معمول هم از نیروهایی شروع کرده اند که به تعبیر زنده یاد مهندس سحابی نجیب ترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند. احسان هوشمند و دکتر سعید مدنی از نیروهای ملی مذهبی بازداشت شدند. مهدی خزعلی بازداشت شد. فاطمه خردمند بازداشت شد. رسانه های خبر از کشف گروهی توسط نیروهای امنیتی دادند که در صدد خرابکاری انتخاباتی اند. سیدعلی خامنه ای طی بیاناتی در روز 19 دی ماه در دیدار با مردمی که قشرهای مذهبی مردم قم توصیف شدند، تحریم کنندگان انتخابات را “پادوهای قرار گاه فرماندهی کفر” می داند و شرایط ایران را خیبری و بدری توصیف و در واقع خط تهدید را دنبال می کند. همچنین اصلاح طلبان را، که امروز بخش اعظمی از ایشان انتخابات را تحریم کرده و یا حداقل نوای عدم شرکت سر داده اند “ناباب، نادان و معاند” خوانده است.
اینها شروع یک سناریوی انتخاباتی است که اتاق جنگ جمهوری اسلامی آغاز کرده و قطع به یقین به این زودی ها هم تمام نخواهد شد و تا انتخابات به طول خواهد انجامید. بخش دیگری از این سناریو در رد صلاحیت های وزارت کشور خود را نمایان می کند. چهره های منتقد اصول گرا مانند علی مطهری، حمید رضا کاتوزیان و حتی دکتر عباسپور رد صلاحیت می شوند و بخش اعظمی از چهره های اصلاح طلب و یا نزدیک به جریان اصلاح طلبی که بر خلاف گفته مهندس موسوی و مهدی کروبی و در شرایطی که هیچ کدام از شروط خاتمی محقق نشده، اقدام به ثبت نام کرده اند نیز رد صلاحیت می شوند. امثال نیروهای همیشه میانه ای مانند محجوب که خودشان را با قدرت هم مسیر کرده اند نیز رد صلاحیت می شوند.
از سوی دیگر در اقدامی تعجب بر انگیز وزارت کشور احمدی نژاد، تابش خواهر زاده خاتمی، مصطفی کواکبیان و عبدالله کعبی را که از اصلاح طلبان هستند تائید صلاحیت می کند و وضعیت مسعود پزشکیان تا نشر اخبار در تاریخ سه شنبه 20 دی ماه روی رسان های خبری از جمله سایت های بازتاب امروز و یا ایران امروز و یا رسانه های دیگر مشخص نیست. وضعیت بسیار پیچیده و حساس است.
رد صلاحیت گسترده چهره های شاخص منتقد اصول گرا و همچنین برخی چهره های اصلاح طلب، تائید صلاحیت دو و یا سه چهره شاخص جریان اصلاح طلبی که اتفاقا با یکی از به قول آقایان سران فتنه، یعنی خاتمی هم قرابت خویشی دارند، آغاز بازداشت های که با ضرب و شتم بازداشت شدگان هم همراه بوده و کار رسانه ای بر مسئله درگیری های انتخاباتی، از هم اکنون از سوی حکومت و تهدید خامنه ای و “پادوی قرار گاه کفر” خواندن تحریمی ها و همچنین دو تائید حکم اعدام برای غلامرضا خسروی و جواد لاری و بازداشت مظفر صالح نیا از فعالین کارگری و… همه و همه نشان از برنامه ای کاملا آماده و مهیا از سوی حکومت دارد؛ امری که می توان آن را به راحتی به یک اتاق جنگ برای بردن انتخابات به امنیتی ترین وضع ممکن و گرفتن و ساختن رای و اعلام آن تعبیر کرد.
البته شاید در این میان نقش یک چهره را هم نتوان دست کم گرفت. در هر دو انتخابات ریاست جمهوری گذشته که تقلب علنی و مهندسی مشخص آرا مشاهده شده نام یک چهره حضوری شاخص داشته که اخیرا مصطفی تاجزاده عضو ارشد مشارکت و مجاهدین انقلاب نیز از تسلط او بر پرونده خود و همسرش نام برده است؛او کسی نیست جز مجتبی خامنه ای پسر دوم سید علی خامنه ای. کسی که با کوچ خود از ستادی به ستادی و مهندسی آرا ورق را در انتخابات 84 برگرداند و در انتخابات 88 نیز از مسئولین مستقیم پروژه تقلب و سرکوب بود.
دوباره کلیت نظام امنیتی جمهوری اسلامی با تمامی ساز و دهل و امکانات به میدان آمده است تا این بار نیز به تعبیر خود بازی را ببرد. غافل از اینکه این بازی برای رژیم بازی باخت ـ– باخت است. اگر انتخابات دوباره به تشنج در کشور بیانجامد رژیم باخت سنگینی را متحمل شده و اگر هم انتخابات را در شرایط امنیتی برگزار کند، کوس رسوایی این انتخابات بیش از پیش به صدا در خواهد آمد. فراموش نکنیم که صدام حسین نیز در سال آخر حکومت خود انتخاباتی برگزار کرد و خودبا بیش از 90 درصد آرا برنده آن انتخابات شد و اینگونه مانور دموکراسی داد. اما کمتر از یکسال بعد به آن وضع فجیع رسید. جمهوری اسلامی نیز در بازی جهانی و پس از تحریم های سنگین بین المللی وارد فاز جدیدی شده است. مسئله آنقدر جدی است که بار دیگر احمدی نژاد برای استمالت و تیم چینی به سراغ رفقای آمریکای لاتینی اش رفته است و از آنها کمک می خواهد. خامنه ای تهدید می کند و هنوز 2 ماه مانده به انتخابات هجمه امنیتی آغاز می شود.
اما اولا شاید بتوان یک نفر را این وسط بار دیگر به نقد کشید. به نظر می رسد محمد خاتمی می بایستی با موضع گیری قاطع در برابر خواهر زاده خود که حرف دائی جان را به زمین انداخته و در بازی انتخابات شرکت کرده و اتفاقا از فیلتر وزارت کشور احمدی نژاد هم گذشته، تکلیف خود را روشن کند. بازی رئیس جمهور سابق کشور بازی در سایه ای است که این بار دیگر نمی توان آن را ادامه داد. یکی از منسوبین او صراحتا در برابر جریان اصلی اصلاح طلبی و حتی خود او ایستاده است. او با خواهر زاده خامنه ای یعنی پسر شیخ علی تهرانی نیز قابل قیاس نیست. رابطه آن دائی و خواهر زاده سالهاست که تیره است و یکی مدعی حکومت است و دیگری مخالف برانداز او. اما این دائی و خواهر زاده همراه که یکی مرید دیگری است و دیگری مراد آن یکی، باید تکلیف خود را با یکدیگر روشن کنند. تابش و امثال تابش مانند کواکبیان قطعا بدون دلگرمی از وضعیت خود وارد انتخابات نشده اند. آنها یا از نیروهای امنیتی تائیدیه دارند که اینچنین دلگرم در برابر نیروهای منتقد دولت اصول گرا، وزارت کشور احمدی نژاد آنها را تائید می کند و یا از دائی جان تائیدی برای اینگونه رفتار در برابر جریان اصلاح طلبان و بر زمین گذاشتن حرف اصلاح طلبان علی رغم زندانی بودن بسیاری از نیروهای این جریان و شاید هم هر دو. به نظر می رسد اولا خاتمی به عنوان کسی که تنها بازمانده از سه تن سران اصلاح طلب فعال پس از انتخابات بوده می بایستی تکلیف خود را با این خواهر زاده و مابقی اصلاح طلبان در انتخابات حاضر از فیلتر وزارت کشور گذشته اند مشخص کند. ثانیا نیروهای سیاسی می بایستی منتظر موج سنگین سرکوب در جمهوری اسلامی باشند که طلیعه اش را دیده اند و توضیح داده شد.
اما همانطور که گفته شد این بازی برای رژیم بازی دو سر باخت است. با سرکوب بیشتر و در شرایطی که رژیم به گوشه رینگ برخوردهای جهانی می رود و در وضعیتی که احمد شهید هنوز کارش با ایران و مسائل آن تمام نشده است، این سرکوب ها معنایی جز بدتر کردن وضعیت رژیم نمی تواند داشته باشد. در صورتی که کوچکترین مسئله ای در مسیر انتخابات رخ دهد و درگیری ایجاد شود، تبدیل شدن آن به جرقه ای برای انفجار اجتماعی در ایران امری دور از ذهن نخواهد بود. یادمان نرود که بر اثر سیاست های فقر گستر دولت احمدی نژاد طبقه فرودست جامعه ایرانی به مرز انفجار خود نزدیک می شود و نوع رفتار فرهنگی آن طبقه با نوع رفتار طبقه متوسطی که در درگیریهای پس از کودتای سال 88 مشاهده شد تفاوت خواهد داشت. در صورت توانایی کنترل اوضاع و برگزاری بی دغدغه انتصابات هم رژیم چیزی به دست نخواهد آورد جز هزینه اضافه داده شده بدون سود و یا حرکتی رو به جلو.
باید منتظر سرکوب شدیدتر بود. شاید از همین حالا بتوان نام کسانی را که احتمالا بازداشت می شوند لیست کرد. رژیم استبدادی ولایت فقیه که از بیش از سه دهه پیش سیاست تقسیم بر دوی نیروهای درون حاکمیت و تبدیل بخشی از ایشان به اپوزیسیون را در پیش گرفته، امروز به لاغر ترین وضعیت خود رسیده است؛ وضعیتی که می تواند به وضعیت هشدار برای موجودیت نظام تعبیر شود. حتی سیاست بازی های کسانی هم که از طرفی شرط تعیین می کنند و از طرف دیگر در برابر همکاری و خیانت نزدیکان خود سکوت می کنند دردی از این رژیم دوا نخواهد کرد. شاید باید منتظر خبرهایی جدی تر بود؛ خبرهایی که بعید است امثال سید ها و علوی ها و سعید شیخان ها و مهدوی ها و محمدی ها و دکتر ها و…، این امنیت بانان نظام ولایی و بازجویان بند 209 بتوانند از گسترش آن جلوگیری کنند و چاره ای برای آن بیاندیشند. آنچه به صورت علنی توسط جمهوری اسلامی در جریان است نه تلاش انتخاباتی که توحش انتصاباتی است که با وحشی گری قصد به کرسی نشاندن یک انتصابات دیگر را دارند. باید منتظر ماند و دید. اما نشانه ها از روزهای خوبی برای حکومت خبر نمی دهد. نشانه هایی شبیه به دوستان آن در لیبی و مصر و یا عراق که امروز به تاریخ پیوسته اند. باید صبر کرد، اما صبری هشیارانه و با تحلیل برای روزهای عمل.