حجم تولیدات فکری و موضع گیریهای سیاسی در بارهی مسائل انتخابات نشان دهندهی اهمیتی است که انتخابات ریاست جمهوری در سیر و سرنوشت کشور و مردم پیدا کرده است. رویدادهای روزهای اخیر یکبار دیگر نشان داد که تحلیلگرانی که انتخابات در ایران را کممعنا و بیاثر میدانند، چگونه هر زمان اهمیت نظر و نوشتهی خود را کممعنا و بیاثر میکنند.
بخش عمدهای از این تولیدات به تخمین و تشخیص نقطهنظرها و تصمیمها و جانبداریهای آقای خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران اختصاص دارد. دو سئوال در این زمینه پیشاروی اذهان است:
۱- آقای خامنهای از کدام نامزد حمایت میکند؟
۲- آقای خامنهای به کدام گرایش در حکومت نزدیکتر است؟
پاسخ به این دو سئوال در سازمانگری و سمتدهی ذهن شهروندان ایران و رفتار انتخاباتی آنان اهمیتی کلیدی دارد.
اول: آیا آقای خامنهای میتواند رئیس جمهور برگمارد؟
شخصاً اینگونه طرح مسئله را اغوا کننده و واژگونه می دانم و معتقدم درستتر آن است که “فشار نیروها از درون و برون سیستم برای سمت دادن نظر رهبر”، در مرکز توجه قرار گیرد. اما بسیاری از فعالان سیاسی و صاحبنظران سرشناس ایرانی مقیم خارج - از جمله در نظرخواهی بی بی سی فارسی- نظر رهبر را تعیین کنندهی نظر نیروهای درون سیستم میبینند. طیف وسیعی از شهروندان هم به همین باور دارند که هرکس را رهبر بخواهد هماو رئیس جمهور خواهد شد. ببینیم فاکتها در صحنهی سیاسی تا چه میزان مصدق این نظریه است.
سابقه
از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تا دوم خرداد ۱۳۷۶ بین نظر رهبر و هیأت حاکمهی جمهوری اسلامی اختلافی نبود، یا اگر بود محسوس نبود. یعنی هر سه رئیس جمهور، تا قبل از خاتمی، حاصل اجماع حاکمان بودند.
اولین رقابت جدی در خرداد ۷۶ رخ داد. در آن روز همهی جناح راست (اصولگرایان) حول آقای ناطق و همهی جناح چپ حول آقای خاتمی گرد آمدند. انتخابات ۷۶ آخرین انتخاباتی است که اصولگرایان، بدون “فشار از بالا” به اجماع دست مییابند.
در انتخابات ۸۰ راستها واگذار کردند و خاتمی یک پیروزی سهل داشت.
در انتخابات ۸۴ رهبری روی احمدینژاد انگشت گذاشت و صحابه نیز پذیرفتند. این شد که سبد سایر نامزدهای ولایی از “رای حکومتی” خالی ماند. این تصمیمِ پنهانِ رهبری بود که اجماع ساخت و نه تلاش گروههای اصولگرا.
در انتخابات ۸۸ حتی افزودن غمانگیز تمام وزن رهبری به سبد احمدینژاد در ملاء عام نیز افاقه نکرد. با تهدید و تطمیع در بالا، با توسل به خشونت در پائین، و ضایعتر از همه، با انگ زدن به مخلصترین یاران بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان “دشمن صهیونیست”، سرانجام پس از مرارتهای بسیار، احمدینژاد به جمهوری اسلامی تحمیل شد.
اما درست از همان روزی که به قول فرمانده پایگاه عماریون، “نعش فتنه از کف خیابان جمع میشود”، شکاف در رأس جمهوری اسلامی از نو دهان میگشاید: شکافی میان دولت و رهروان ولایت.
تو گویی عمر حمایت گروههای اصولگرا از احمدینژاد به عمر حضور خیابانی جنبش سبز بسته بود؛ فرونشستن اعتراضات خیابانی و حصر، جبههی متحد اصولگرایی را هم سه پاره کرد: دولتیها، مجلسیها و نظامی-امنیتیها.
وضع حاضر
آیا آقای خامنهای میتواند رئیس جمهور بعدی ایران را تعیین کند؟ راستی اگر امروز “امام خامنهای” دست تفقد بر سر کدام نامزد اصولگرای مخلص بکشد، بقیه نامزدها دست از طلب خواهند کشید و پشت سر مطلوب رهبر خواهند ایستاد؟
چقدر احتمال هست که “امام خامنهای” یکی از اینها را “اصلح” بداند و هماو هم تا پایان دوره مطلوب دیگران بماند؟
جمهوری اسلامی ایران در سی و چهارمین سال حیات خود به نقطهای رسیده است که رهبر فقط با خالی کردن زیر پای خود می تواند از میان صحابهی خود یکی را به عنوان “اصلح” برگزیند و سایر اصحاب وی “اطاعت” را فریضه بیابند.
بعد از تجربهی تلخ و “نظام برباد ده” سال ۸۸ آقای خامنهای نه میتواند و نه به صلاح خود میداند که مسئولیت گزینش رئیس جمهور بعدی از میان صحابهی خود را شخصاً بر عهده گیرد. او دریافته است که حمایت رهبری از یک نامزد، شکاف ها در درون سیستم را مهارناپذیر میکند.
چرا آقای خامنهای به صراحت میگوید این بار حامی هیچ کس نیست؟ آیا این به خاطر آنست که او فرد مطلوب را نیافته است؟ آیا خاموش ماندن ایشان نشانهی آموختن از خطای ۲۹ خرداد است؟ آیا کنار ماندن ایشان به خاطر بیم از آن است که از هرکس حمایت کند، صحابه و مردم با او همان خواهند کرد که با احمدینژاد کردند؟
آرایش واقعی قوا در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری چنان است که هیچ یک از نامزدها از معروفیت و محبوبیت و اعتبار اجتماعی لازم برای گرفتن دست کم بیست میلیون رای از مردم برخوردار نیستند. نه سپاه، نه بسیج، نه اطلاعات و امنیت، نه امامان جماعت و نهادهای متعدد ذیل دستگاه رهبری قادر نیستند حمایت اجتماعی ضرور را برای یک نفر را از میان خود به عنوان “نامزد اجماعی اصولگرایان” تامین کنند.
بیهوده و تصادفی نیست که صدها رسانه و تریبون معتلق به اصولگرایان تا امروز که کمتر از یک ماه به انتخابات مانده، نتوانستهاند هیچ اسم معینی را به عنوان نامزد مشترک روی ویترین انتخابات قرار دهند. حضور بیش از ۳۰ نامزد صاحبنام اصولگرا در صحنهی رقابتها، این فکر را منتفی میکند که بتوان با حمایت رهبر کار را تمام کرد. ممکن است بتوانند این ۳۰ نفر را به سه نفر تقلیل دهند، اما تقلیل سه نفر به یک نفر با مداخلهی رهبر، فوقالعاده تنشزاست.
برخی ناظران با استنباط های فوق همدلی ندارند و مینویسند: “زمانی که گردانندگان اصلی رژیم به رهبری “رهبر” نامزد مورد نظر خود را تعیین کردند، آن فرد از صندوقهای رای بیرون آورده خواهد شد.”
اما رهبر واقعا “قادر متعال” نیست. اگر تصمیم او رفتار گرایشهای درون نظام را معین و تکلیف را روشن میکرد دیگر نیازی نبود که این روزها رسانههای وابسته به دستگاه امنیت فشاری این چنین سنگین را برای حذف هاشمی اعمال کنند.
اگر رهبر در موقعیتی است که می تواند دولت تعیین کند، پس چرا تا کمتر از یک ماه به انتخابات، هنوز این کار را نکرده و چرا فضا را فقط “تبلیغ منفی”، علیه نامزدهایی پر کرده است که مورد نظر نیستند؟
شما همه جا از زبان حکومتیان تبلیغ منفی علیه مشایی و هاشمی می شنوید، اما هیچ کجا نیست که دستگاه حاکمه برای کسی “تبلیغ مثبت” راه انداخته باشد.
اگر واقعا گردانندگان اصلی رژیم، تحت رهبری آقای خامنه ای، توان آن داشتند که حول شخص معینی اجماع کنند، این کار را از شش هشت ماه پیش می کردند. این که چهار هفته مانده به انتخابات، هنوز هیچ نامزدی مورد اجماع نیست نشانهی “تدبیر”، “اقتدار” یا “ترفند” رهبری نیست. آنها اگر متفق بودند دلیلی نداشت نامِ نامزد خود را در میان مردم لانسه نکنند.
کمتر از یک ماه مانده به انتخابات، هیچ اصولگرایی در صحنه نیست که دستکم یکپنجم رأی اصولگرایان را در کیسه ی خود داشته باشد. کمتر از یک مانده و بیش از ۲۰ اصولگرای هنوز در صحنه اند. و رای اجتماعی همه نزدیک به هیچ در صد است. رهبری کشور در وضعی نیست که قادر باشد انگشت خود را به سوی یکی از این نامزدها دراز کند. آقای جنتی میگوید: “شورای نگهبان میگردد کسی که حداقل شرایط را داشته باشد انتخاب کند؛ کسی که همهی این صفات را داشته باشد فکر نمیکنم پیدا شود.”
تصمیم
“آیا آقای خامنهای قادر است رئیس دولت تعیین کند؟” پاسخ به این سئوال کلید تصمیمگیری برای طراحی استراتژی در روند انتخابات است.
آن دسته از فعالین سیاسی که تصور میکنند رئیس جمهور بعدی قطعا “برگماشتهی رهبر” است، مقابله با حکومت و تولید دوگانهی “خامنهای-ضدخامنهای” راهدف سیاست قرار میدهند. آنها میزان موفقیت خود را با شمار مردمی میسنجند که از رفتن به پای صندوقها منصرف میکنند.
فعالین سیاسی که باور دارند رهبر جمهوری اسلامی در وضعی نیست که فرد مورد نظر خود را رئیس جمهور کند، انتخابات را عرصهای خواهند یافت که باید با شرکت فعال در آن، بر نتایج آن تاثیرگذار شوند.
دوم: آقای خامنهای به کدام گرایش نزدیک تر است؟
سابقه
از بدو تثبیت جمهوری اسلامی (سال ۶۰) رابطهی “رهبر” با گرایشهای درون نظام مورد بحث و توجه فعالین سیاسی قرار داشته است. در دروان هشت سالهی آقای خمینی جامعهی روحانیت (جناح راست) و مجمع روحانیون (جناح چپ) مطرح بودند. اما آقای خمینی هیچگاه برخوردی نکرد که پیروان تصور کنند او به یک جناح نزدیکتر است.
آقای خامنهای هم در چند سال اول رهبری خود کمتر موضعگیری جناحی داشت و تصور عموم این شد که این مرد قدرتمند نظام، هاشمی رفسنجانی، است که بیشتر علیه “جناح چپ” عمل میکند.
در دوران هشت سالهی اصلاحات، هرچه زمان جلو رفت، رابطهی رهبر با اصلاحطلبان متنشنجتر و نفوذ جناح راست (اصولگرایان) بر وی پر رنگتر شد. در پایان دورهی هشت ساله، نگاه آقای خامنهای به اصلاحطلبان و اصولگرایان، برخلاف آقای خمینی، کاملا جانبدارانه شد.
در چهار سال اول احمدینژاد، رهبر با اصولگرایان آشکارا نزدیک بود، بی آنکه بخواهد این نزدیکی به حذف اصلاحطلبان از نظام منتهی شود. او اصلاحطلبان را جزو نظام می دید.
از پی حوادث سال ۸۸، و سرانجام در ۲۵ بهمن۸۹، آقای خامنهای با تصمیم به حصر آقایان موسوی و کروبی، عملا مشروعیت سیاسی اصلاحطلبان را پایمال و حاکمیت سیاسی را به انحصار جریان اصولگرا درآورد.
اما از همان روز ۲۵ بهمن ۸۹، در حالیکه در صحن مجلس صدها نماینده فریاد “مرگ بر موسوی و کروبی و خاتمی” سر داده بودند، روند شقاق در درون جناح اصولگرا نیز آغاز شد.
طی دو سال و نیمهی اخیر، “جبههی متحد اصولگرایان” - که زمانی چتر فراگیر همه نیروهایی بود که تقویض قدرت بیشتر به رهبری را طلب میکردند - سه پاره شد و گروه انحرافی (دولت)، اصولگرایان اصیل (سنتی) و اصولگرایان افراطی زاده شدند. طی این دو سال و نیم، به تدریج، جناح دولت در میان اصولگرایان منزویتر و فاصله و تمایز میان اصولگرایان سنتی و افراطی آشکارتر شده است.
وضع حاضر
اعلام ورود آقای هاشمی به صحنهی رقابتها، روند نسبتاً پنهان جنگ قدرت میان دو گروه قدرتمند حاضر در حکومت را به یکباره حدت بخشید. در حالیکه شدیدترین حملات از سوی راست افراطی متوجه آقای هاشمی است، طیف گستردهی اصولگرایی اصیل یا ساکت است و یا از حضور هاشمی در صحنهی رقابتها محتاطانه استقبال میکند.
در حالیکه خبرگزاری فارس و روزنامهی کیهان و دهها سایت وابسته به سپاه و اطلاعات خشنترین و حتی دریدهترین حملات علیه رفسنجانی را هدایت میکنند، خبرگزاری مهر و خبرآنلاین و رسالت و دهها سایت و روزنامهی دیگر، مراجع و قدیمیترین تشکلهای سنتی، به اشکال مختلف با ورود وی برخورد مثبت داشتهاند. اکثریت مجلس شورای اسلامی به فشار راست افراطی برای بیرون راندن هاشمی از رقابتها تن نداد و حمایت از این کار در حلقهی یاران راست افراطی در مجلس محبوس ماند.
حاکمیت جمهوری اسلامی در آستانه انتخابات بر سر یک تصمیم سرنوشت ساز دو شقه شده است: حذف هاشمی؟ یا تحمل هاشمی؟
تصمیم
هاشمی زیر سنگین ترین و خشن ترین فشارها از سوی افراطیون نظامی-امنیتی است که کنار بکشد. آنها صحنه را چنان کردهاند که هرگاه صلاحیت هاشمی تائید شود، این اولین شکست و خفتِ آنان پس از هشت سال حکومت است. هرگاه آنها موفق شوند هاشمی را حذف کنند این اصولگرایان سنتی هستند که نگران خواهند شد. آنها حس میکنند افراطیها در سپاه و بسیج و اطلاعات قدرت را به انحصار خود در آورده و با اشغال کامل دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران، عمر حاکمیت اصولگرایان در جمهوری اسلامی سرخواهد آمد.
در چنین آرایشی جایگاه آقای خامنهای کجاست؟ آیا او در سمت افراطیون امنیتی نظامی ایستاده و حامی خواست آنها برای حذف هاشمی است؟ یا او در کنار اکثریت مراجع، اکثریت مجلس، اکثریت خبرگان، و قدیمیترین نهادهای مذهبی و گروههای سنتی در مقابل این حذف ایستاده است؟
پاسخ نیروهای اپوزیسیون به این سئوال با اهداف راهبردی آنان ارتباط مییابد.
همهی هواخواهان “تغییر نظام” می گویند رهبری جمهوری اسلامی جانبدار تندروترین گرایشها و خواهان حذف راست میانه است. آنها از این تحلیل نتیجه میگیرند که جهت اصلی مبارزهی مردم باید بر علیه خامنهای باشد. چرا که او خود سازمانگر نیروهای سرکوبگر و مهمترین حامی آنهاست.
قرار دادن خامنهای در رأس تندروترین نیروها و نادیده گرفتن تمایز اصولگرایان سنتی و افراطیون نظامی-امنیتی، یک شرط لازم و تدبیر ضرور برای طراحی هر نوع استراتژی و تاکتیک برای بسیج نیرو برای به زیر کشیدن حکومت است.
هواخواهان “اصلاح نظام”، همهی آنها که برای حفظ و تقویت عناصر جمهوریت و دموکراسی، در این نظام تلاش میکنند، شکاف موجود در جریان اصولگرا را واقعی میبینند. آنها باور دارند که آقای خامنهای مصمم به حذف هیچ یک از دو طرف نیست. اصلاحطلبان به هیچ روی نسبت به حذف یا تحمل رفسنجانی در حکومت بیطرف نیستند. آنها علیه نیروهای افراطیتر وارد عمل خواهند شد و خواهند کوشید آقای خامنهای را از درگیر کردن خود در این اختلاف برکنار نگاه دارند. آنها مهار تلاش راست افراطی برای بسط قدرت خود در حکومت را در مرکز استراتژی سیاسی خود قرار داده اند تا مانع از آن شوند که کل دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران به اشغال امثال شریعتمداری و طائب و مصلحی و حسینیان درآید. اصلاحطلبان پیآمد حضور هاشمی در دستگاه قدرت را نه فقط به سود اصولگرایان سنتی، بلکه به سود حفظ امید در اقشار میانی و بسط پایهی اجتماعی حکومت در جامعه تعبیر میکنند.
این یک لحظهی تاریخی است:
“باید رفسنجانی را محکم بکوبیم تا حذف شود”
“ماندن رفسنجانی در قدرت به سود کشور است. نباید گذاشت حذف شود”
بی اغراق باید گفت وسیع ترین طیف نیروهای سیاسی کشور در این لحظه به حول یکی از این دو موضع جمع شده اند.
مداقه در ماهیت و سرشت این نیروها به شهروندانی که تا کنون از این کشاکش برکنار مانده اند کمک میکند تصمیم گیری کنند.
چه در طیف حکومتیان چه در صف مخالفان:
آنها که بیشتر نگران وضع کشورند،
آنها که به اقتصاد فکر میکنند،
آنها که تحمل و مدارا را نیاز عاجل مملکت می دانند،
آنها که خشونت را راه حل هیچ مسئلهی مهم خارجی، اجتماعی یا فرهنگی تلقی نمیکنند،
آنها که برونبرد کشور از وضع فعلی را در گرو تشکیل «دولت ائتلافی ملی» می دانند،
آنها که می فهمند ثبات سیاسی کشور بر امید لایههای اجتماعی به مشارکت متکی است،
آنها که در سیمای افزایش فشار صدای انفجار میبینند،
آنها که می فهمند تمرکز قدرت در دست یک فرد تکرار یک اشتباه تاریخی دردناک است،
امروز نگرانند که سطح تحمل نظام از تحمل هاشمی رفسنجانی هم پائینتر و کل کشور به سمت بحرانی فرو رود که همهی کشورهای همسایه را در می نوردد.
اسامی نامزدهای اصولگرا که هنوز در صحنه اند
1. سعید جلیلی
2. محمد باقر قالیباف
3. محسن رضایی
4. مصطفی پورمحمدی
5. حسن روحانی
6. علی فلاحیان
7. منوچهر متکی
8. دکتر غلامعلی حداد عادل
9. مهندس محمدرضا باهنر
10. دکتر علیرضا زاکانی
11. علی اکبر ولایتی
12. محمد باقر خرازی
13. محمد سعیدی کیا
14. حسن سبحانی
15. علیرضا علی احمدی
16. محمد غرضی
17. محمد قدیری ابیانه
18. پرویز کاظمی
19. احمد کاشانی
20. طهماسب مظاهری
21. ابوالحسن نواب
22. صادق واعظ زاده
23. پرویز کاظمی