نگاه

نویسنده
یوسف محمدی

نگاهی به فیلم “ قاعده تصادف ” ساخته بهنام بهزادی

قاعده نسل چهارمی ها !

 

برای پردازش وتبیین یک اثرتنها نباید به شاخصه ها ونظرات عامه افراد دریک جامعه توجه کرد. تاریخ سینما گواه این مدعی است که فیلمهای بیشماری ساخته شده اند که دراکران با بی توجهی عامه مردم مواجه گردیده اند اما باگذشت سالها به اثری ارزشمند وماندگاردرسینما بدل گردیده اند. سینما درایران همانند هنرتئاتربیش ازآنکه هنری بومی باشد هنری وارداتی ست وهمواره طی دهه های گذشته سینماگران، صاحبنظران، منتقدان ودست اندرکاران آن کوشیده اند تا قواعد وعناصراین هنررا درقالب بومی تبیین کنند. تلاشی که تا به امروزبه نتیجه درخشانی نرسیده است. دراین میان شاید بتوان به مرحوم “علی حاتمی” اشاره کرد که درتمامی دوران کاری اش تلاش کرد تا با بکارگیری المان های ایرانی گام مثبتی به سوی سینمای ملی وبومی ایران بردارد وتا حد زیادی دراین امرموفق بود. البته معدود فیلمسازانی پس ازحاتمی دراین عرصه به فعالیت پرداختند که دغدغه اصلی شان کشف چنین قالبی برای سینمای ایران درحوزه فرم ومحتوا بود که دراین میان اصغرفرهادی با آثارش شاخص ترین این افراد است. قالبی که فرهادی برای روایت قصه هایش طی کارنامه کاری اش انتخاب کرد تأثیرزیادی برفیلمسازان جوان ایرانی گذاشته است. زاویه دید درروایت، نوع دکوپاژ، نگاه فیلمسازبه افراد جامعه ومعضلات آنها و… ازمهمترین عناصری ست که برخی ازفیلمسازان ازفرهادی طی سالیان گذشته وام گرفته اند. بهنام بهزادی پس ازساخت اولین فیلمش “تنها دوبارزندگی می کنیم” که درجشنواره فیلم فجر۴ سال گذشته مورد توجه منتقدان ومخاطبان قرارگرفت دیگرفعالیتی درعرصه سینما نداشت. وی پس ازوقفه یی نسبتا طولانی با “ قاعده تصادف ” به فعالیت خود دراین عرصه تداوم بخشید. بهزادی با ساخت فیلم اول خود نگاه وسلیقه شخصی اش را نسبت به موضوع داستانی وچگونگی روایت به همگان معرفی کرد. انتخاب ساختارغیر خطی درروایت وتدوین، انتخاب فرم متناسب با درونمایه فیلمنامه “ معضلی که سالهاست اکثرقریب به اتفاق فیلمهای ایرانی ازآن رنج می برند “، استفاده ازپلان – سکانس درروایت و… ازمهمترین عواملی بود که بهزادی درفیلم اول خود به آنها توجه کرد. بهزادی در” قاعده تصادف “ مضمونی را دستمایه روایت اش قرارداده است که کمترفیلمسازی به آن پرداخته است. پرداختن به یک گروه تئاترکه دریک خانه تمرین می کنند تا نمایشی را برای اجرا دراروپا آماده کنند. جهان داستانی اثربرچنین بستری شکل می گیرد ودرقالب چنین فضایی ست که بهزادی معانی ضمنی اثرش به مخاطب منتقل می کند. درواقع نویسنده با انتخاب چنین موقعیتی وقراردادن هشت جوان ازطبقات ودیدگاههای متفاوت ازیکدیگردرکنارهم فضایی را خلق می کند که مخاطب ازهمان فصل آغازین اثربا این جمع همراه می شود. درام اززمانی دراین موقعیت شکل می گیرد که پدرشهرزاد با رفتن اوبه خارج وحضوردرجمع فوق مخالفت می کند. اتخاذ چنین تصمیمی ازسوی پدرشهرزاد با عکس العمل های متفاوتی مواجه می گردد که درنهایت شهرزاد تصمیم می گیرد که به خانه بازنگردد ودرجمع گروه باقی بماند. نویسنده با خلق چنین کشمکشی میان شخصیت هایش وبا ویژگیهایی که به طرفین قصه می دهد ” پدرشهرزاد سنتی وتندخوست “ تصویرگرجوانانی ازنسل چهارم است که برای رسیدن به هدف شان ازهرمانعی عبورمی کنند حتی اگراین مانع باورها وسنت های والدین شان باشد. درواقع عدم پذیرش شهرزاد برای بازگشت به خانه وحمایت دوستانش ازاو به چالش کشیدن نظام پدرسالارانه ای است که سالهاست درجامعه ایران وجود دارد. نویسنده با طرح چنین چالشی ازمعضلی سخن می گوید که جامعه ایران سالهاست با آن دست به گریبان است وآن شکاف میان نسل هاست. بهزادی برای به تصویرکشیدن چنین قصه ای متناسب با فیلمنامه اش دکوپاژونوع روایت خود را برگزیده است. وی ازعنصرزنده بودن هنرتئاترسود می جوید وبه دلیل قطع نشدن نمایش درطول اجرا درحوزه فرم به سکانس – پلان هایی می رسد که نه تنها تناقضی با محتوای اثرندارد بلکه کاملا هماهنگ با درونمایه قصه وتمپوی درونی کاراکترها ست. ترکیب بندی های دایره ای، استفاده ازتباین درقاب بندی صحنه، هدایت مناسب بازیگران درسکانس – پلان ها، توجه به تضاد رنگی درقاب های گوناگون و… ازمهمترین ویژگیهای بارزکاربهزادی درمقام کارگردان است. نکته دیگرتصویری ضمنی ست که بهزادی ازمناسبات اجتماعی وموضع گیری افراد جامعه درارتباط با هنری همچون تئاتربه دست می دهد. درزیرمتن اثرمخاطب با سئوالات بیشماری مواجه می گردد که کنکاش دراین سئوالات وی را به سمت شیوه مدیریتی جامعه سوق می دهد. آیا یک گروه تئاتری سالن مناسبی برای تمرین اثرشان ندارند؟ اگرندارند به چه دلایلی است؟ آیا مدیران فرهنگی برتولید چنین آثاری نظارت می کنند؟ آیا محدودیت ها واعمال سلیقه های شخصی باعث گرد آمدن جوانان درچنین خانه ای شده است؟ نسل های گذشته وافراد جامعه به چه میزان تصویردرستی ازهنرتئاتردارند؟ آیا شکاف میان نسل ها درجامعه ایران هرروزدرحال عمیق ترشدن است؟ و… خلق چنین معانی ضمنی و سئوالاتی ست که “قاعده تصادف ” را دراکران به اثری متفاوت مبدل کرده است. فیلمی که چندان ازسوی مسئولان ومدیران فرهنگی مورد حمایت قرارنگرفته وبا اختصاص زمان نامناسب اکران، ضربه بزرگی به دیده شدن فیلم وارد کرده اند. “قاعده تصادف” تصویرگردغدغه ها ودلمشغولی های جوانان نسل چهارم جامعه ایران است. نسلی که اشتباهات خود را می پذیرد وبرای حل آن چاره می اندیشد، نسلی که عنصرتصادف وحادثه هم برای آنها باقاعده است.