شعبده احمدی نژاد

نوشابه امیری
نوشابه امیری

محمود احمدی نژاد،که هم پول ایران و هم اسناد رسوایی “آقایان” در جیب دارد،در میهن ماشعبده بر پا کرده؛آخرینش مراسمی در استادیوم صدهزارنفری؛ مراسمی که به جیغکی می ماند بر سر گردنه، و برای آنکه رقیب را از ترس، جان به لب کنی و خود دهان به خنده بازکه: آهای! منم آن بر کشیده از دل نابکاری هایتان و این نیز لشگرم.

از روز انتشارخبر برگزاری این مراسم، نیرویی عظیم صرف این طبل توخالی شد و بیش و پیش از همه،پولی که قرار بود از آن “بیت المال” باشد، نه “بیت”ها و سر سفره مردمان برده شود نه “نامردمان”. [به همین نام ها و با همین کارهاست که گرگ ها یکایک،زر می اندوزند وهر روز طرح تازه می ریزند].

بازیگران شعبده احمدی نژاد،در سکوتی معنادار کار خود می کردند و میدان می دادند به هراس هاو در آن سو،دیگر باندهای قدرت هم، یاران بسیج می کردند و در مجلس “دزدان و جاعلان و قاتلان” ناخن به روی یکدگر می کشیدند….

اما آخر فیل، موش زایید. همان داستان هماره جمهوری اسلامی؛با این تفاوت که ۸ سالی ست محمود احمدی نژاد هم بدان پیوسته. و البته که جز این نیز انتظار نمی رفت و نمی رود؛ که کار ازیک وصد نی گذشته است.

دل اما آنجا به درد می آید که اینان بازی خویش می کنند و سیاه لشگرشان مردمان اند؛ مردمانی که آنان را در “صف ساندویچ آزادی” می بینی؛ مردمانی گرسنه و از خود تهی شده که چون نان به سوی شان پرتاب می شود به جان یکدگر می افتند برای ربودن؛مردمانی که قرارست در این شعبده،پلاکاردی بالا برند با این مضمون: “توپ تانک فشفشه، نهار ما چی میشه”؛ مردمانی که قرارست تقلیل داده شوند به دست های دراز و شکم….

غم آنجا بر وجودت خیمه می زند که می بینی دخترکان ایران را به بهانه “یک روز آزادی” به استادیوم آزادی می کشانند تا با کاکل های آنها،عکس یادگاری بگیرند [لابد باید این را گرفت به نشانه آزادی]و در همان حال که “به افتخار امام زمان یک دقیقه” کف می زنند. هنرمندان کشورت را با لباس های محلی به نمایش می گذارند تا پز ایران دوستی بدهند، در همان حال که تاریخ و آثار باستانی ایران را شخم زده اند و می زنند؛ همان گونه که بزرگ ترین استادیوم ایران را.

آنجا که آن پیرزن گرسنه، آن دخترک محرومیت کشیده، آن رقصنده نرقصیده، آن زنده به امروز…می شوند پیاده نظام کسی در قامت محمود احمدی نژاد؛مردی که بر ویرانه های میهن ما از “حماسه های پی در پی” سخن می گوید…همان که ادامه ۸ سال حضور خفت بارش را خواب می بیند و جانشین آماده می کند برای پوشیدن جامه ریاست.

اینها همه بگفتم اما این نیز بگویم که زیر آوار این دوران و در دل تیرگی این فضا، تاریخ همین مردمان هم پیش روست؛ مردمانی که درست در لحظه ای غیرمنتظر، شعبده حاکمان بر هم زده اند و می زنند.بادشان کرده اند و می کنند برای ترکاندن؛ بالایشان برده اند و می برند برای با سر به زمین زدن،مجسمه شان کرده اند و می کنند برای به زیرکشیدن،عکسی برای پاره کردن، نامی برای لعنت فرستادن… با دیگران کرده اند، با اینان نیز خواهندکرد. به قول امروزی ها، دیده ایم که می گوییم.