سلطانیسم فرهنگی

اکبر گنجی
اکبر گنجی

سلطانیسم فرهنگی - بخش آخر

ماهواره، سینما، اسلام انقلابی

فقط دانشگاه ها نیستند که باید تابع محض او باشند، صدا و سیما هم باید مطابق دستورات او عمل کنند. تعارض این رویکرد با دموکراسی از نظر او مهم نیست، صدا و سیما دقیقاً باید در خدمت سیاست های ترسیم شده از سوی او باشند. می گوید:

“من‌ نمی ‌خواهم‌ وارد آن‌ مقولات‌ بشوم‌ که‌ کسی‌ مثلا بگوید صدا و سیما یک‌ کانال‌ است‌ و اگر فقط یک‌ فکر و ایده‌ی‌ خاص‌ را به‌ مردم‌ بدهند، آیا منافی‌ با اصول‌ دمکراسی‌ است‌ یا نه‌. به‌ نظر ما، این‌ حرفها، حرفهای‌ تمام‌شده‌ و حل‌شده‌ یی‌ است‌. یک‌ نظام‌، با یک‌ انقلاب‌ و با یک‌ مکتب‌ مترقی‌ و پیشرفته‌ و با یک‌ حالت‌ بسیار ممتاز سیاسی‌ در دنیا اداره‌ می ‌شود و سخن‌ گفتنی‌ دارد و می  ‌خواهد آن‌ را به‌ مخاطبان‌ خودش‌ ـ چه‌ در داخل‌ و چه‌ در خارج‌ ـ بگوید. این‌ سخن‌، باید از رسانه‌ها گفته‌ بشود و نه‌ چیز دیگر …حالا ما بیاییم‌ و در داخل‌ رادیو و تلویزیون‌ و یا خارج‌ آن‌ بحث‌ کنیم‌ که‌ آیا حتما رادیو و تلویزیون‌ بایستی‌ مفاهیم‌ پذیرفته‌ شده‌ ی‌ دولت‌ یا نظام‌ را به‌ عنوان‌ نظرات‌ اصلی‌ مطرح‌ کند؛ یا نه‌، آن‌ هم‌ یک‌ نظر مثل‌ نظرات‌ دیگر است‌! این‌، اصلا قابل‌ بحث‌ و قابل‌ طرح‌ نیست‌… بنابراین‌، صدا و سیما را دانشگاهی‌ برای‌ تدریس‌ اصول‌ اسلام‌ انقلابی ‌بدانید . برداشت‌ ما از صدا و سیما این‌ است‌ . آن چه‌ که‌ در این‌ دانشگاه‌ تدریس‌ می ‌شود، عبارت‌ از پیامها، پایه‌ها، مفاهیم‌ و درسهای‌ اسلام‌ ناب‌ و اسلام‌ انقلابی‌ و اسلام‌ واقعی‌ است‌. این‌، آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ در صدا و سیما ایده‌آل‌ است‌. ما می ‌خواهیم‌ به‌ این‌ نقطه‌ برسیم. رادیو و تلویزیون‌ ما باید گرایشهای‌ اصولی‌ نظام‌ را با تمام‌ قوت‌ و قدرت‌ و هنرش‌ از آب‌ در بیاورد و ارایه‌ کند. در همه ی‌ بحثها و تمام‌ آنچه‌ که‌ شما از این‌ رسانه‌ و از این‌ قوطی‌ خارج‌ می ‌کنید و به‌ گوش‌ و قلب‌ مستمعتان‌ می ‌رسانید، باید این‌ نکته‌ رعایت‌ بشود. گرایشهای‌ اصولی‌ نظام‌ را پیدا کنید و آنها را منعکس‌ نمایید…من‌ می ‌گویم‌ که‌ صدا و سیما باید در مقابل‌ تبلیغات‌ دشمن‌ نسبت‌ به‌ انقلاب‌، سینه‌ سپر کند. الان‌ رسانه‌های‌ زیادی ‌ در دنیا هستند که‌ با تبلیغات‌ خود، کار براندازی‌ را به‌ شکل‌ سنتی‌ انجام‌ می ‌دهند…شما باید در مقابل‌ این‌ حرکت‌ موذیانه یی‌ رسانه‌ها، واقعا سینه‌ سپر کنید”[100].

علی خامنه ای در جمع ناشران، کارهای فرهنگی غلط را به سه نوع تقسیم می کند و نوع برخورد با هریک از آنها را معین می سازد: اول- کتاب هایی که از نظر ما محتوا و منطق اش غلط است، اما نویسنده آنها را درست می داند. دوم- فعالیت های هنری، انتشاراتی که موجب فساد اخلاقی- جنسی مردم می شوند: “جلوِ این کار فرهنگی را باید گرفت؛ این آن ممیّزی واجب است که در جنجال علیه ممیّزی و سانسور نباید هدف را گم کرد…طبیعی است که ما با آزادیهایی مخالفیم؛ مگر کسی شک دارد؟ ما با بعضی از آزادیها مخالفیم. ما با آزادیهای جنسی مخالفیم؛ ما با آزادی گناه مخالفیم…با آزادی گناه و آزادی ویرانگری مخالفیم. نمی‏ شود اجازه داد که نسل جوان یک کشور که به اعتماد ما می ‏آید کتاب را از شما می‏ خرد و می ‏گوید اینها متدیّنین و در رأس کار هستند، از این طریق گمراه یا فاسد شود؛ یا از این طریق دشمن بخواهد کاری انجام دهد…یک جریان و یک حرکت فرهنگی و سیاسی تندتر و پُرشتابتری از طرف مخالفان نظام جمهوری اسلامی - که در واقع مخالف اسلامند - وجود دارد که متوجّه ذهنیّت در جامعه ی ماست…باید مراقبت کنید و مراقبت شما باید یک مراقبت مضاعف باشد. از جنجالها و از متّهم شدن به این‏که اینها ضدّ آزادیند، نترسید. شما حتّی اگر بالاترین انواع آزادی را هم بدهید، اما اصولتان را حفظ کنید، باز هم خواهند گفت که شما ضدّ آزادی هستید”.

سوم- کتاب هایی که جزیی از طرح براندازی نظام اند. فعالیت هایی که: “ جزئی از چارچوب یک طرح براندازی است. نشر این هم مضرّ است. دشمن وقتی که می ‏خواهد با ابزار فرهنگی به کشور و جامعه و نظامی حمله کند، چیزهایی را هدف می ‏گیرد، که به نظر من امروز در کشور ما چنین چیزهایی هست. هم در عالم کتاب هست، هم در عالم مطبوعات هست، هم در عالم هنر هست. البته وقتی ما می ‏ گوییم که این فکر غلط، یا این طرح غلط، یا این سخن نادرست، در چارچوب یک طرح امنیتی و براندازی قرار دارد ، ممکن است صاحب آن اندیشه، مطلقاً نداند که چه کار می ‏کند! این به معنای آن نیست که خود او هم در آن طرح براندازی یا خرابکاری شریک است؛ نه، گاهی اصلاً او هیچ سهمی ندارد، اما دشمن از او استفاده می ‏کند. این‏جا یک انسان خیرخواه، به مجرّد این‏که دید از سخن او، از حرف او و از کار او به عنوان جزئی از یک مجموعه ی خرابکاری در این کشور استفاده می‏ شود، اگر خود او به این کار براندازی یا خرابکاری مایل نیست، فوراً عقب می ‏کشد. قاعده‏اش این است؛ اگر عقب نکشید، پس او هم سهیم و شریک است”[101].

بر خورد با ماهواره ها، بخشی از سیاست هایی است که او در زمینه ی رسانه ها ترسیم و تحمیل کرده است:

“امروز سلطه‏گران در همه جای دنیا - هر جایی به تناسب - در فکر سلطه ی فرهنگیند؛ یک نمونه‏اش هم همین ماهواره است که حالا باز هم می ‏بینم بحث ماهواره را مطرح کرده‏اند. این منطق درست نیست که ما بگوییم چون تا پنج سال دیگر فنآوری ماهواره پیشرفت خواهد کرد و بدون بشقاب هم مردم ممکن است تصاویر ماهواره را بگیرند، پس از حالا جلویش را باز کنیم! این منطق، منطق صحیحی نیست. آن کسی که این منطق را مطرح می‏ کند، باید بگوید برای جلوگیری از آن، چه کار تازه‏ای باید کرد. این منطق و استدلال، این‏گونه باید نتیجه بدهد. البته دشمن فنآوری را پیشرفته می‏ کند. در مقابل، شما باید فکر کنید که با تطوّر و پیشرفت فنآوری ماهواره، چه کارهایی را می ‏توانید انجام دهید تا از نفوذ ماهواره جلوگیری کنید. اما این استدلال، که چون دشمن پیشرفت می ‏کند، پس ما بیاییم هر مانعی را از جلوِ راهش برداریم، منطقی نیست. این مانع، علی‏العجاله مانع است. مثل این است که دشمن تا مرزهای ما پیش آمده، آن وقت بگوییم، ما که نمی ‏توانیم بیشتر از دو ساعت مقاومت کنیم، پس برویم! نه آقا! این دو ساعت را مقاومت کنید، شاید پیروز شدید. این چه حرفی است؟! قانون ممنوعیت ماهواره - که مجلس شورای اسلامی، چند سال قبل از این، آن را تصویب کرد - یک قانون کاملاً درست و بجا بود. حدّاقلش این است شما توانسته‏اید چند سال این نفوذ را به عقب بیندازید و ان‏شاءالله باز هم خواهید توانست”[102].

او به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اعتراض می کند که چرا نامی نادرست برای روزنامه ی جشنواره ی مطبوعات برگزیده اند:

“ما برای اسم روزنامه هم، به آقای میرسلیم، اعتراض کردیم. “کاغذ اخبار”  گرته‏ برداری زیاد شیرینی نیست. اسم روزنامه را “کاغذ اخبار”  گذاشته‏اند؛ آن هم نه “کاغذ خبر”، در حالی که اگر واقعاً Newspaper هم بخواهند ترجمه کنند، “کاغذ خبر” می ‏شود و نه “کاغذ اخبار”. به نظر من که این گرته‏ برداری، لزومی نداشت. کرده‏اند دیگر! ایشان متعذّر شدند که چون اسم اوّلین روزنامه، “کاغذ اخبار” بوده، از آن جهت برای روزنامه ی جشنواره هم از آن اسم استفاده کردیم. انتخاب اسمِ “کاغذ اخبار” کار زیاد شیرینی نبود”[103].

به سینما هم کار دارد و اوست که معین می سازد چه نوع فیلم هایی خوب است و چه نوع فیلم هایی بد؟ ضعف اصلی فیلم های ایرانی را هم مشخص می کند:

“صنعت سینمای امروز، صنعتی به ظاهر هنری ولی در باطن سیاسی است. بیشتر شرکتها و مؤسسات سینمایی در هالیوود مظهر اراده سیاسی دستگاه منسجمی هستند که پشت صحنه ی سیاست امریکا قرار دارد و حتی در برخی موارد فراتر از دولتها نیز قرار گرفته است… پیشرفت وسایل ارتباطاتی و هنری، صنعت سینما و فیلم سازی را به ابزاری تأثیرگذار برای بیان افکار و همچنین اهداف سیاسی تبدیل کرده است.حرفها و ایده های جذاب و بسیار پرطرفدار در میان ملتها، در نظام اسلامی ایران وجود دارد، که می توان آنها را در قالب داستانهای نمایشی بلند و یا کوتاه و با شیوه ای هنرمندانه عرضه کرد… چنین آثار هنری، قطعاً آثار بزرگی خواهند شد اما هیچگاه جایزه ی اسکار و یا نوبل هنری را دریافت نخواهند کرد زیرا امروز کوس رسوایی دستگاههای جهانی پشتیبان هنر، در دنیا زده شده است.این جایزه ها هیچ ارزشی ندارند و هنرمندان نیز نباید برای کسب این جایزه ها به دنبال ساخت اثر هنری باشند… یکی از ضعف های اصلی فیلم ها و مجموعه های نمایشی داخل نداشتن قصه خوب است”[104].

هدف ما از ذکر این موارد، نقد محتوایی سخنان علی خامنه ای نبود و نیست، هدف ما نشان دادن دخالت او در همه ی امور  و تحمیل نظرش به همگان است. سلطانی که که به قلمرو فرهنگ بسیار حساس است و مسائل فرهنگی را به روش های نظامی حل می کند[105]. نگاه شکاک او به تفاوت، دگراندیشی را بر نمی تابد. دگرادیشان را از قلمرو حیات جمعی حذف می کند.

خصوصیات شخصی او، و نظریه ی ولایت مطلقه ی فقیه، سلطانی ساخته اند که خود را تنها نجات بخش به شمار می آورد:

“آن چیزی که می‌ تواند همه ‌ی این ارزشها را مورد نظر قرار دهد و در همه‌ ی زمینه‌ها پیشرفت را شامل حال همه ‌ی آنها کند، چیزی است که در قانون اساسی و در فقه ما پیش‌ بینی شده است و آن این است که یک فقیه عادلِ زمان‌شناسی در جامعه حضور داشته باشد که انگشت اشاره و هدایت او بتواند کارها را پیش ببرد . چرا فقیه باشد؟ برای این‌که ارزشهای دین و ارزشهای اسلامی را بشناسد. بعضی ممکن است آدمهای خوبی باشند، اما با دین آشنا نباشند و نتوانند آنچه را که مفاد قرآن و سنّت و حدیث و مفاهیم دینی است، درست درک کنند. ممکن است اشتباه کنند و غرضی هم نداشته باشند. پس، باید فقیه باشد.

چرا باید عادل باشد؟ برای این‌ که اگر او از وظیفه تخلّف کند، ضمانت اجرا از دست خواهد رفت. او اگر به فکر خودش باشد، به فکر دنیای خودش باشد، به فکر کامجویی خودش باشد، به فکر قدرت‌طلبی باشد، به فکر حفظ مسند باشد، آن‌وقت آن ضمانت لازم برای سلامت این نظام باقی نخواهد ماند. لذا اگر از عدالت افتاد، بدون این‌که لازم باشد کسی او را عزل کند، خودش معزول است. چرا زمان شناس باشد؟ برای این‌ که اگر زمان شناس نباشد و دنیا را نشناسد، فریب خواهد خورد. باید زمان شناس باشد، تا دشمن را بشناسد، تا حیله‌ها و ترفندها را بشناسد، تا بتواند در مقابل ترفندها آنچه را که لازمه‌ ی وظیفه و مسؤولیت اوست، آن را تدارک ببیند و انجام دهد. این ساز و کارهای لازم، در قانون اساسی پیش‌ بینی شده است. این آن چیزی است که مطلوب است”[106].

اوست که در برابر تمامی توطئه های غربیان و شبیخون فرهنگی و ناتوی فرهنگی آنان ایستاده است. به همین دلیل، تمام دشمنان ایران و اسلام، با او دشمنی دارند:

“این انقلاب اجازه نخواهد داد. بنده تا مسؤولیت دارم و تا نفس می ‌کشم، اجازه نخواهم داد که اینها با مصالح این کشور بازی کنند. بنده کسی نیستم؛ این را همه بدانند؛ من هم که نباشم، هرکس دیگری در این مقام و مسؤولیت باشد، همین ‌طور است. غیر از این امکان ندارد. آن دست ملکوتی و الهی که اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی گذاشت، فهمید چه‌ کار می ‌کند . آن کسی که در این مسند هست، اگر همین دفاع از مصالح انقلاب و مصالح کشور و مصالح عالیه‌ ی اسلام و مصالح مردم و این روحیه و این عمل را نداشته باشد، شرایط از او سلب شده است؛ آن‌وقت صلاحیت نخواهد داشت؛ لذاست که شما می ‌بینید با همین اصل مخالفند؛ چون می‌ دانند که مسأله، مسأله‌ ی اشخاص نیست. زیدی با این نام، این مسؤولیت را به‌ عهده گرفته است؛ البته با او دشمنند، اما می‌ دانند که مسأله با او تمام نمی شود؛ او هم نباشد، یکی دیگر باشد، باز هم قضیه همین است؛ لذا با اصلش مخالفند. بدانند تا وقتی که این اصل نورانی در قانون اساسی هست و این ملت از بن دندان به اسلام عقیده دارند، توطئه‌های اینها ممکن است برای مردم دردسر درست کند؛ اما نخواهد توانست این بنای مستحکم را متزلزل سازد”[107].

 

پاورقی ها:

100- دیدار با مسئولان صدا و سیما  7مرداد 1369

101- سخنرانی در جمع ناشران و وزیر ارشاد، 28 اردیبهشت 1378 .

102- سخنرانی در جمع ناشران و وزیر ارشاد، 28 اردیبهشت 1378 .

103- سخنرانی در جمع ناشران و وزیر ارشاد، 28 اردیبهشت 1378 .

105- فرمانده سپاه پاسداران گفته است که تغییر ساختار سپاه و ورود این سازمان نظامی به قلمرو فرهنگ، مطابق فرمان صریح سلطان صورت گرفته است:

“این تحولات اراده شخص مقام معظم رهبری بود که در راستای حفظ قوی ‌تر و مطلوب‌تر انقلاب و نظام اسلامی صورت گرفته بود. مقابله با تهدیدات نرم را مهمترین ماموریت سپاه‌های استانی است.تیپ‌های عملیاتی بسیج نیز در ذیل این سپاه‌ها قرار می‌ گیرند چرا که محور اصلی آمادگی و مولفه اصلی قدرت در سپاه همین یگان‌های مردمی بسیج است. اینکه نیروی مقاومت بسیج هم کار نظامی بکند، اشتباه بود بلکه باید تمرکز اصلی بر روی تهدیدات فرهنگی و اجتماعی قرار بگیرد.ما از طرف مقام معظم ماموریم تا انسان‌هایی همطراز امام و انقلاب تربیت کرده و اشراف اطلاعاتی در ماموریت‌ها و تشکیل بسیج ده‌ها میلیونی را در اولویت کاری خود قرار دهیم. مقام معظم رهبری از اقدامات بسیج و سپاه در فرو نشاندن آتش فتنه[حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری]، تقدیر کرده‌اند”. رجوع شود به لینک

غلامعلی حداد عادل، توصیفی از شخصیت فرهنگی علی خامنه ای ارائه کرده، که با تصویر مستند این مقاله در تعارض است. شاید هم هیچ تعارضی نداشته باشد، سلطانی که قلمرو تفکر و فرهنگ را موشکافانه تعقیب می کند، نظر خاص خود را هم به زور به همگان تحمیل می کند. در عین حال، خواندن گزارش حداد عادل را توصیه می کنیم. رجوع شود به لینک

حداد عادل فعلاً مسئول نقل خاطرات درباره ی شخصیت علی خامنه ای است. او ماجرای ازدواج پسر اقای خامنه ای با دخترش را هم بازگو کرده است. آن هم خواندنی است. رجوع شود به لینک

به دستور مستقیم علی خامنه ای، تمام اسناد و مدارک وزارت اطلاعات و دیگر سازمان های امنیتی رژیم  در اختیار رسول جعفریان، مورخ درباری جمهوری اسلامی، قرار گرفته است تا تاریخی از روشنفکری ایران، مطابق میل سلطان بنویسد. کتاب جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران: از روی کار آمدن محمد رضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی، سال های 1357- 1320   یکی از خدمات او به سلطان است. اما نکته ی مهم آن است که علی خامنه ای حاشیه هایی بر چاپ سوم این کتاب نوشته که در چاپ های بعدی در پاورقی مطلب مربوطه اضافه شده است.