فیلم

نویسنده
میترا سلطانی

هفت دقیقه تلخی…

دانه های ریز برف، نامه های باد، استشهادی برای خدا و آخرین اثر این کارگردان یعنی “هفت دقیقه تا پائیز “تکلیف تماشاگر رابا ژانر ویا گونه ساختاری اثر پیش روی خود روشن کرده ومخاطب خود را آماده می کند تا شاهد دیدن فیلمی با روش ساخت ملودرام های اجتماعی باشد.

“هفت دقیقه تا پاییز” داستانی ساده و در عین حال پیچیده از زندگی آدمهایی است که در سایه مشکلات روزمره خود زندگی می کنند و عاشق خانواده و فرزند هستند. آدمهایی که همگی اسیر دغدغه نان هستند و در نهایت همین دغدغه هستی شان را بر باد می دهد.  روایت صادقانه ای از زندگی ادمهایی که در روابط عاطفی شان مشکل دارند و برای ادامه این روابط ناقص اصرار می ورزند و فرزندانشان تنها امید انها به آینده هستند.داستان هفت دقیقه تا پاییز داستان تلخی است.چهارچوبی که نویسندگان آن با دست گذاشتن بریکی از چالش های زندگی اجتماع امروز تماشاگر را با خود همراه می کند و او را تا آخرین نقطه داستان به مقصد می رساند.

بخش عمده تاثیر گذاری “هفت دقیقه تا پاییز” مرهون نوع رخدادها و اتفاقاتی است که فیلم روایت‌گر آنها است. این اثربه طور بی رحمانه‌ای تم مصیبت و خیانت را روایت می‌کند. روابط در خانواده میترا (هدیه تهرانی) و مریم (خاطره اسدی) و اتفاقاتی که حول و حوش آنها رخ می‌دهد بنا است بار نمایش مصیبت و خیانت را توامان بر دوش داشته باشند. میترا و مریم به نحوی کنایه آمیز خواهر هستند که می‌تواند نمایش دهنده گره خوردگی ذاتی تم مصیبت و خیانت و ارتباط تنگاتنگ این دو موضوع با هم باشد. به همان میزان که خیانت و بی وفایی می‌تواند باعث بروز مصیبت و تراژدی شود، وقوع تراژدی و مصیبت می‌تواند رسیدن به مرحله خیانت و بی وفایی برای فرار از واقعیت را باعث شود.

 آدمهای داستانهای امینی بیشتر انسانهایی تنها و و اپس خورده از جمع هستند و امینی زمانی تماشاگر را همراه فیلم می کند که کاراکترش قصد دارد مهمترین تصمیم زندگی اش را عملی کند.  میترا از ازدواج قبلی‌اش صاحب دختری شده که حالا با او و همسر دومش (محسن طنابنده) زندگی می‌کند. مریم قصد جدایی از همسرش (حامد بهداد) را دارد که حالا به دلیل بدهکاری در زندان است و… همه چیز از تصمیم مریم برای جدایی از همسرش و انتقال اسباب و اثاثیه‌اش به خانه خواهرش میترا آغاز می‌شود. از همان ابتدا ساز جدایی کوک است، روابط سست است و در حال از هم پاشیدگی. میترا و شوهرش بر سر نوع کار میترا مشکل دارند. مریم و شوهرش بار کج زندگی‌شان را سالهاست بر دوش می‌کشند و… مصیبت هم از همان ابتدا در جریان است. همکار شوهر میترا از ارتفاع سقوط کرده و حالا همسر جوانش عزادار است.

امینی در آخرین ساخته اش داستان رئالی از جامعه معاصر ایران را روایت کرده است و نشان می دهد، بی پولی بخش مهمی از قشر متوسط جامعه را درگیر کرده و تبعات آن زندگی های زیادی را از هم می پاشد.  داستانی که گره افکنی اش خرق عادتی است برای تماشاگری که به دیدن فیلم های اسان عادت کرده است. “هفت دقیقه تا پاییز” با جامپ کات‌های سریع، ریتم تصویری را به هم می‌زند و پریشانی قصه را به ذهن مخاطب سرریز می‌کند تا آنجا که باور بی‌گناهی “مینا” (خاطره اسدی) به آسانی قابل پذیرش جلوه می‌کند، در حالی که فیلمساز، با یک نمای میانی و یک اینسرت، با ظرافتی تماشایی به تماشاگر می‌فهماند که “مینا” (خاطره اسدی) بی‌گناه نیست و با تن در دادن به خواسته مرد کلاهبردار، دارایی خود را از او پس گرفته است و در آن لحظات به تنها چیزی که فکر نمی‌کرده، شوهرش (حامد بهداد) بوده است
 با همه اینها تماشاگر به شدت با تک تک کاراکتر ها ارتباط بر قرار می کند و در غم انها شریک است. بازیهای هدیه تهرانی، حامد بهداد و محسن طنابنده به شدت کنترل شده اند.

 

 

“هفت دقیقه تا پاییز” فیلم تلخی است، اما چیزی است به جز بسیاری از تجربه‌های سینمایی که کارگردان در تلاش است بیچارگی و مصیبت شخصیت‌های فیلمش را با انواع و اقسام تکنیک‌های بصری و حادثه سازی‌های گل درشت به رخ بکشد و تماشاگر را تحت تاثیر قرار دهد و… طنابنده و امینی در دومین تجربه کاری مشترکشان (به عنوان فیلمنامه نویس) به درک فضایی رسیده‌اند که همان تلخی بی حد و حصر تنیده شده در واقعیت است. تلخی مواجهه با هر آنچه خواسته یا ناخواسته با آن روبرو می‌شویم و البته تلخی ناتوانی از پذیرش امور به شدت واقعی.