”سال نو” در جهان بی “نوروز”، خونین فرا می رسد. خون از دهان زنی که درانتهای جهان “آزادی” را فریاد می کند، بیرون می ریزد و برف زمستانی را به رنگ خشونت و جنایت درمی آورد.
از آسمان سراسر خاکستری، کلمات خونین زنی در برف یخ می زند، ابری می شود و بر درختهای بی بر جهان می نشیند که کلاغان شاخسارانشان را پر کرده اند.
دستی که گلوله راشلیک می کند، ادامه همان دستی است که در میهن ما “زهرا” ها را دراتاق های دربسته به سرنوشت “بی نظیر” دچار می کند و درتابستان خونین 1367 هزاران زن دلاور را بر دار کرد.
دستی که کاروان انتخاباتی را به هیئت عزاداران تشییع جنازه مبدل می کند، دنباله همان دستی است که مردان و زنان را در مقابل دوربینهای ویدئوئی تیغ بر گردن می کشد، در عراق کشتار می کند، در افغانستان ویران می سازد، در پاکستان خون می ریزد، در لبنان جنایت می آفریند و قلب جهان- ایران عزیز مرا- قدم به قدم به جهنم نزدیکتر می کند.
خانه سیاه است.
در آستانه قرن نوزدهم، خبر از فتح جهان بدست گلسرخی بنام “آزادی” بود. در آغاز قرن بیستم، سخن از غلبه عدالت بر جهان می رفت.
مردان و زنان میهن ما اولین انقلابی را که هر دو را می خواست در جهان به نام خود رقم زدند. هنوز زمستان مسکو درانتظار نفس های گرم انقلاب بود که تهران سند آزادی را به امضای شاه رساند. شاهی که تخت راواگذاشت بی آنکه چون همتای فرانسویش سر به گیوتین بسپارد؛ یا چون متحد روسی اش همراه خانواده روانه گورستان گردد.
قرن بیست و یکم در آوار و مرگ طلوع کرد. برج هائی که درنیو یورک فروریختند، بوی بدن های کباب شده زنان و مردان و کودکان بی گناه را در سراسر جهان پراکندند. منادیان مرگ، سیاه پوشان، آوازهای جهنمی سر دادند: همه باید “یکی” شوند، زنان به چادر فروروند و درگور خانه بمانند؛ مردان سیاه بپوشند و محاسن داشته باشند، شمشیر و مسلسل بدست بگیرند. هر که را “نه” گفت شقه کنند. تلویزیون ها را بر دار کشند و به مسلسل ببندند.
شبحی که مارکس گفته بود بر سراسر اروپا سایه افکنده است، از پای درآمد و کابوسی جایگزینش شد که خواب رابر سراسر جهان حرام کرده است.
خانه سیاه است.
جهان به فیلمی ترسناک می ماند که تمامی صحنه های دلنشین آن” رجعت به گذشته” است.
در آغاز، قامت بر افراشته ونوس از آب های یونان سر برآورد و لبخند مونالیزا در ایتالیا شکوفا شد، فاطمه قره العین به دشت دامغان در برابر 300 هزار سپاهی چهره گشود و مو افشاند، روزا لوکزامبورگ در سراسر اروپا با چمدانی در دست می رفت و بذر آزادی می پاشید.
قاتلان “رزا” ـ که لباس شخصی های زمانه بودند- جهان را به جنگی خوفناک کشیدند که تنها صدای یک “نژاد برتر” را می خواست ونه بیشتر. جهان به هجوم این سیاهی “ نه” گفت و از خاکستر وویرانی آن، از کوره های آدم سوزی وگورهای جمعی اش، “ سیمون دو بوار” ها بر آمدند که در اروپا شانه به شانه سارتر- نماد آزادی ـ می رفتند، دستان سیاه انجلا دیویس در پنجه های سفید جین فاندا بود که در آمریکا پیشاپیش جنبش های اجتماعی بودند. در میهن من بزرگترین شاعرانش زن، بهترین وزیرانش زن، برجسته ترین روزنامه نگارانش زن و عاشق ترین چریک هایش حتی زن بودند که باگیسوان باقته وکفش های کتانی به دیدار مرگ می رفتند.
و جهان را دستی سیاه پوش ورق زد. این بار هم سرزمین شگفت من پرچمدار بود. انقلابی که به نام “آزادی” در گرفت، گور آزادی شد و زادگاه گور زادانی که در روزهای نخست زنان ”فرخ رو” را بر دار کردند، خواندن شعر” فروغ” را بافحشاء یکی دانستند، در تابستانی خوفناک “سیمین” و صدهاسیمین را با همان موهای بافته و کفش های کتانی از میله های شوفاژخانه آویختند و یا در صحن حسینیه بر دار نشاندند. آنک نوبت “زهرا” هارسید که زنده به اتاق های دربسته بروند و شگفتا جان باخته بیرون بیایند.
خانه سیاه است.
هرگز سرزمین من این همه گل سرخ بر دار شده نداشته است. هیچگاه زنانش چنین در سراسر جهان آواره نبوده اند. زنانی فرهیخته، گل سر سبد ایران در علم و هنر و سیاست و شاعری وروزنامه نگاری. زنان زندگی. زنان اندیشه. زنان آزادی. زنانی که بنام ایران به فضا می روند، بزرگترین جوایز جهانی را می گیرند، استادیوم های عظیم را برای شنیدن آواز عشق پر می کنند. زنانی که در عشق میهن خاکستر می شوند. ژاله اصفهانی آخرین آنها و یکی از هزاران بود. جهان پر ازژاله های ایرانی است که گلهای علم وهنر میهن مرا در سراسر جهان شاداب نگاه می دارند.
خانه سیاه است. جهان سیاهتر.
فصل تاریکی در تاریخ جهان آغاز شده است. گلوله ای که بانوی ”بی نظیر” را پر پر کرد از همان دستی شلیک شدکه فرمان تبیعد ژاله ها را نوشت، اوراق کتاب فروغ را درید، و آنا پولیتکو وسکایا روزنامه نگار شجاع روسی را از زندگی محروم کرد.
و بعد از زنان نوبت مردان خواهد شد که “جهان مدرن” را سه طلاقه کنند، جامه سیاه بپوشند و مردان انتحاری جابرانی باشند که خود را نماینده خدا وحتی خود ”الله” می نامند و کتابی جز تاریکی ندارند.
خانه سیاه است.