خانه سیاه است

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

‏”سال نو” در جهان بی “نوروز”، خونین فرا می رسد. خون از دهان زنی که ‏درانتهای جهان “آزادی” را فریاد می کند، بیرون می ریزد‎ ‎و برف زمستانی را ‏به رنگ خشونت و جنایت درمی آورد.‏

از آسمان سراسر خاکستری، کلمات خونین زنی در برف یخ می زند، ابری می ‏شود و بر درختهای بی بر جهان می نشیند که کلاغان شاخسارانشان را پر کرده ‏اند.‏

دستی که گلوله راشلیک می کند، ادامه همان دستی است که در میهن ما “زهرا” ‏ها را دراتاق های دربسته به سرنوشت “بی نظیر” دچار می کند و درتابستان ‏خونین 1367 هزاران زن دلاور را بر دار کرد.‏

دستی که کاروان انتخاباتی را به هیئت عزاداران تشییع جنازه مبدل می کند، ‏دنباله همان دستی است که مردان و زنان را در مقابل دوربینهای ویدئوئی تیغ بر ‏گردن می کشد، در عراق کشتار می کند، در افغانستان ویران می سازد، در ‏پاکستان خون می ریزد، در لبنان جنایت می آفریند‎ ‎و قلب جهان- ایران عزیز ‏مرا- قدم به قدم به جهنم نزدیکتر می کند.‏‎ ‎

خانه سیاه است.‏

در آستانه قرن نوزدهم، خبر از فتح جهان بدست گلسرخی بنام “آزادی” بود. در ‏آغاز قرن بیستم، سخن از غلبه عدالت بر جهان می رفت.‏

مردان و زنان میهن ما اولین انقلابی را که هر دو را می خواست در جهان به ‏نام خود رقم زدند. هنوز زمستان مسکو درانتظار نفس های گرم انقلاب بود که ‏تهران سند آزادی را به امضای شاه رساند. شاهی که تخت راواگذاشت بی آنکه ‏چون همتای فرانسویش سر به گیوتین بسپارد؛ یا چون متحد روسی اش همراه ‏خانواده روانه گورستان گردد.‏

قرن بیست و یکم در آوار و مرگ طلوع کرد. برج هائی که درنیو یورک ‏فروریختند، بوی بدن های کباب شده زنان و مردان و کودکان بی گناه را در ‏سراسر جهان پراکندند. منادیان مرگ، سیاه پوشان، آوازهای جهنمی سر دادند: ‏همه باید “یکی” شوند، زنان به چادر فروروند و درگور خانه بمانند؛ مردان سیاه ‏بپوشند و محاسن داشته باشند، شمشیر و مسلسل بدست بگیرند. هر که را “نه” ‏گفت شقه کنند. تلویزیون ها را بر دار کشند و به مسلسل ببندند.‏

شبحی که مارکس گفته بود بر سراسر اروپا سایه افکنده است، از پای درآمد و ‏کابوسی جایگزینش شد که خواب رابر سراسر جهان حرام کرده است.‏

خانه سیاه است.‏

جهان به فیلمی ترسناک می ماند که تمامی صحنه های دلنشین آن” رجعت به ‏گذشته” است.‏

در آغاز، قامت بر افراشته ونوس از آب های یونان سر برآورد و لبخند مونالیزا ‏در ایتالیا شکوفا شد، فاطمه قره العین به دشت دامغان در برابر 300 هزار ‏سپاهی چهره گشود و مو افشاند، روزا لوکزامبورگ در سراسر اروپا با چمدانی ‏در دست می رفت و بذر آزادی می پاشید.‏

قاتلان “رزا” ـ که لباس شخصی های زمانه بودند- جهان را به جنگی خوفناک ‏کشیدند که تنها صدای یک “نژاد برتر” را می خواست ونه بیشتر. جهان به ‏هجوم این سیاهی “ نه” گفت و از خاکستر وویرانی آن، از کوره های آدم سوزی ‏وگورهای جمعی اش، “ سیمون دو بوار” ها بر آمدند که در اروپا شانه به شانه ‏سارتر- نماد آزادی ـ می رفتند، دستان سیاه انجلا دیویس در پنجه های سفید جین ‏فاندا بود که در آمریکا پیشاپیش جنبش های اجتماعی بودند. در میهن من ‏بزرگترین شاعرانش زن، بهترین وزیرانش زن، برجسته ترین روزنامه ‏نگارانش زن و عاشق ترین چریک هایش حتی زن بودند که باگیسوان باقته ‏وکفش های کتانی به دیدار مرگ می رفتند.‏

و جهان را دستی سیاه پوش ورق زد. این بار هم سرزمین شگفت من پرچمدار ‏بود. انقلابی که به نام “آزادی” در گرفت، گور آزادی شد و زادگاه گور زادانی ‏که در روزهای نخست زنان‏‎ ‎‏”فرخ رو” را بر دار کردند، خواندن شعر” فروغ” ‏را بافحشاء یکی دانستند، در تابستانی خوفناک “سیمین” و صدهاسیمین را با ‏همان موهای بافته و کفش های کتانی از میله های شوفاژخانه آویختند و یا در ‏صحن حسینیه بر دار نشاندند. آنک نوبت “زهرا” هارسید که زنده به اتاق های ‏دربسته بروند و شگفتا جان باخته بیرون بیایند.‏

خانه سیاه است.‏

هرگز سرزمین من این همه گل سرخ بر دار شده نداشته است. هیچگاه زنانش ‏چنین در سراسر جهان آواره نبوده اند. زنانی فرهیخته، گل سر سبد ایران در علم ‏و هنر و سیاست و شاعری وروزنامه نگاری. زنان زندگی. زنان اندیشه. زنان ‏آزادی. زنانی که بنام ایران به فضا می روند، بزرگترین جوایز جهانی را می ‏گیرند، استادیوم های عظیم را برای شنیدن آواز عشق پر می کنند. زنانی که در ‏عشق میهن خاکستر می شوند. ژاله اصفهانی آخرین آنها و یکی از هزاران بود. ‏جهان پر ازژاله های ایرانی است که گلهای علم وهنر میهن مرا در سراسر جهان ‏شاداب نگاه می دارند.‏

خانه سیاه است. جهان سیاهتر.‏

فصل تاریکی در تاریخ جهان آغاز شده است. گلوله ای که بانوی‎ ‎‏”بی نظیر” را ‏پر پر کرد از همان دستی شلیک شدکه فرمان تبیعد ژاله ها را نوشت، اوراق ‏کتاب فروغ را درید، و آنا پولیتکو وسکایا روزنامه نگار شجاع روسی را از ‏زندگی محروم کرد.‏

و بعد از زنان نوبت مردان خواهد شد که “جهان مدرن” را سه طلاقه کنند، جامه ‏سیاه بپوشند و مردان انتحاری جابرانی باشند که خود را نماینده خدا وحتی خود ‏‏”الله” می نامند‎ ‎و کتابی جز تاریکی ندارند.‏

خانه سیاه است.‏