جنبش و حامیان گفتمان پدر

احسان مقدسی
احسان مقدسی

مطالعات شبکه های اینترنتی و تاثیر آنها در جوامع سابقه چندانی در علوم اجتماعی و انسانی ندارد. شبکه هایی که با ظهور خود نه تنها نوع جدیدی از رابطه بلکه شیوه اندیشیدن دیگرگونه ای به ارمغان آورده اند. زمان می گذرد، اپل ها کوچکتر می شوند، اطلاعات فشرده تر و صفحه تلویزیون ها تخت تر تا تکنولوژی همچنان ما را جا بگذارد. تا فراموش کنیم در پیچ کدام دیروز، روزنامه به صفحات وب تبدیل شد و کتاب به کیندل. اطلاعات، پیامها و تصاویراز میان کاتریلیون ها کیلومتر فیبر نوری در کسری از ثانیه عبور می کنند، پیش می روند و از باور سنتی درباره مفاهیمی چون مرز، زمان و مکان آشنائی زدائی می کنند. با چنان سرعتی که دیگر حکایت آشنایی های قدیم ما با هم در یاهو مسنجر و فیس بوک در مقام “یک خاطره” در گفتگوهایمان ظاهر می شود. اینترنت دیگر همه جا هست حتی در روایت نوستالژیک ما از گذشته- یعنی زمانی که دیگر نیست- مجاز حتی به “نیست” ما گره خورده تا در مهمانی نشانه ها و امواج، شیوه دیگری از زیستن در درون آگاهی پیشینی ما پدیدار شود که نامش “حیات مجازی” است. هانری برگسون قرنی پیش در کتاب “زمان و اراده آزاد” می نویسد: “آگاهی یعنی خاطره” آنکه خاطره ندارد انسان نیست! چیزی در ما تکثیر شده و در”شیوه اندیشیدن ما تغییر کرده، ما نمی دانیم آن چیز چیست، از جنس غیاب است.

 

نسل زاده شده در حیات مجازی و مساله قدرت

بررسی مساله “تغییر اجتماعی” یکی از دل مشغولی های مهم علوم اجتماعی و انسانی در قرنهای اخیر بوده است. تغییری که در جوامع مدرن توسط افرادی که در آن زندگی می کنند-ملت- محقق می شود.اگرچه نهادهای اجتماعی و سیاسی حامی پیوستگی اند اما نمی توان از کنار “سوژه” و درکی که او از زیستن دارد نیز به سادگی گذشت. مساله ای که بوردیو جامعه شناس فرانسوی نیز به آن می پردازد. چنین است که نسل جوان متولد شده پس از انقلاب اینترنتی مناسبات قدرت و شیوه های “تغییر اجتماعی” را بازتعریف می کنند تا از ابزاری که برای استفاده سیاسی به وجود نیامده بود در راه رسیدن به خواست عمومی استفاده کنند.

نسلی که دولت دیکتاتور به صفحات فیس بوک تبعید می کند تا مهار و سرگرم شان کند کم کم در این فضای امن همدیگر را می یابند و شبکه ها و گروههای بزرگتر و بزرگتری تشکیل می دهند. آنها باید از جایی شروع کند. ابتدا باید در جهان فرا مدرن هایتک، “هدفی” برای اعتراض خود بیابد یا با طرح گفتمانی جدید “هدف از انقلاب یا اعتراض” را بازخوانی کند. ایدوئولوژی (یا گذر از ایدئولوژی) جوانان انقلابهای دهه هفتاد -پدران و مادران امروز ما- را برای رسیدن به هدفی تحریک و آنها را بسیج می کرد اما در جهان هزار تکه امروز و در غیاب ایدئولوژی، این بار تکنولوژی “تصویر” را جایگزین “هدف” می کند. قدرت خیال و تصویرسازی که از آموزه های حیات مجازی است به نسل جدید می آموزد که چگونه “ایماژهایی” را که به خود شبیه می یابند یافته، به سرعت جذب و تکثیر کنند. در این مبارزه است که”ما” در مقام نیرویی جوان حامل خواست تغییر، پدران مثالی را در مقابل خود می بینیم. “آنها” هنوز دولت، صنایع، بیش از 85 درصد سرمایه اقتصادی و بسیاری امکان های دیگر را در اختیار دارند در عوض ما با راههایی می خواهیم بازی قدرت را به هم بریزیم که برای پدرانمان غریبه اند: اینترنت و شبکه های اجتماعی مجازی. هوشمندی اجتماعی نیز که همیشه زاده “جمع” است و به اکنون یا “زمان زیسته” گره می خورد با ما در این راه هم داستان می شود. در سودای در انداختن طرحی نو، دور از چشمان پدر، روح تغییر در سیمهای نادیدنی مجاز دمیده می شود. این بار ما، بی نام و بی تصویر، در فضای مجازی به هم می پیوندیم تا مانند مثال معروف درباره توان شبکه ها، کلونی از زنبورها بسازیم که اگر بخواهند به هدفی هجوم ببرند انرژی شگرفی آزاد می کنند. در نقطه انشقاق شیوه اندیشیدن ما از نسل پیش از ما است که فرصت اشتباه کردن به پدران سپرده می شود. نسلی که حافظ دین و صاحب مسلک است اما فراموش می کند ما رویا پردازان قهاری هستیم و پسری که در حال خروج از کافی نتی در قاهره دستگیر و کشته می شود بسیار شبیه ماست. اینجاست که “خالد سعید” تکثیر می شود، “خاطره مشترک نسلی” به او قابلیت انکثاری چنین شگرف می بخشد. جوان تونسی که در میان شعله های آتش می سوزد اگر چه از گوشت و خون است اما به مدد قدرت تصویرسازی به ایماژ جمع بدل می شود تا در ابری از ذهنیت و دیتا میلیون ها بار تکثیر شود. او بازنمایی وضعیتی است که تونسی های جوان در آن زندگی می کنند و خودسوزی فرجام تلخی که شاید منتظر تک تک آنها است. تصویری فهمیدنی که آنها را به ناگه از جا می کند.

چنین است که ”شورش” در گروه های با اندیشه های متفاوت از القاعده گرفته تا جنبش آزادی بخش مصر فضای مجازی را ابزاری استراتژیک می یابد. در گروه تروریستی القاعده روابط پیچیده میان صفحات عنکبوتی وب توسط برنامه ریزان[i] فراتر از یک ابزار به مثابه گونه ای آگاهی کیاتیک سازمانی و چینش نیرو ظهور می کند. اما نسل ما در انشقاقی جهان شناختی از تروریسم و ایدئولوژی کانونی آن، اعتراض را نه در هیات تشکیلاتی مخفی که در خیابان دنبال می کند: در گدازه رویدادهای روزمره. در هیاتی انسانی خود به میدان می آیند و اگر کمترین آسیبی به یکی از آنها برسد تصاویرش توسط هم نسلانش قهرمانه در اینترنت پخش می شود. حتی فیلمبرداری از دختر جوانی که گلوله ای برحنجرش نشسته و روی آسفالت خیابان افتاده امری مشروع تلقی می شود. در پیوند میان تصاویر خیال، دیروز و امروز در حال گذر، سوژه انقلابی فرا-مدرن این چنین به خیابان می آید. مانند آنچه بارت درباره اسطوره می گوید (اسطوره یعنی گفتمان)، در انقلاب مصر یا سبز ایران این جنبش است که به عین گفتمان و عین اسطوره تبدیل می شود. افراد حاضر در خیابان با گذر از وب و مجاز به “اکنون” گره می خورند، به آنچه میخائیل باختین “گدازه رویدادها” می نامد. گفتمان “جنبشی”، فراتر از “بودن”، “خود” را در “شدن” تعریف می کند و در کلی به نام حیات(مجازی-حقیقی) علاوه بر شیوه اندیشیدنی نو گفتمانی نو متولد می شود.

در این فاصله گفتمانی این بار رهبر ایران باید در تاریکی به دنبال تربیت اذهان نسلی بگردد که سخنانش را به کل درک نمی کنند. گفتمان تک صدایی او برایشان غریبه است. ابزارهای رسانه ای قابل کنترل قدرت (بوسیله حکومت یا سرمایه) مانند تلویزیون نیز بتدریج تاثیرشان کم می شود. فیس بوک در جهانی چنین شگرف در تنافری آشکار با گفتمان پدر حتی گاهی نقطه پیوند متناقض نمای میان حامیان گفتمان پدر می شود. همان ابزاری که اغلب روایت های سیاسی چه در هیات سنتی و چه مدرن آن را نمی شناسند یا به تمسخر می گیرند.

 یکی از این مثالها مقاله ای با عنوان جنبش و دنیای مجازی به قلم آقای نریمان مصطفوی است که یک روز پس از انتشار در وب سایت روز آنلاین در صفحه اخبار ویژه روزنامه کیهان و در نوشته ای با عنوان 25 بهمن گند زدیم. چرا رجز بخوانیم؟ ظاهر و با همین تیتر در صفحه اول آن منعکس شد. جایی که نویسنده ای که در نظر و در عمل ربطی به صاحبان اندیشه کیهانی ندارد به هم می رسند. دلیل این هم آغوشی پارادوکسیکال چیست؟

 

جنبش مجازی و هم آغوشی های پارادوکسیکال

همانطور که پیشتر گفتم، ابزار جدید شیوه اندیشیدن و فرهنگ تازه ای به همراه می آورند. به طبع آن برای شناخت چنین فضایی به روشهای تحقیقی و تحلیلی نویی نیازمندیم. مثالا ما نمی توانیم از ابزار مشابهی برای تحلیل بازار سنتی تهران و بازار بورس نیویورک استفاده کنیم. شباهت های بازار سنتی ما با بازار دوره قاجار هنوز بیشتر از تفاوت تهران ما با نیویورک –در مقام قلب جهان سرمایه داری- است. اتفاقی که در باب تحلیل فضای مجازی می افتد نیز شبیه این مثال است. منتقدان ما گاهی فراموش می کنند که سیاهه عظیمی از متغییرهای گوناگونی چون توان نیروهای سرکوب، رویکرد نیروهای سیاسی منتقد، مسائل اقتصادی و… می توان تهیه کرد که تاثیرشان به مراتب بیشتری از فضای مجازی در موفقیت یا سکوت یک جنبش است. یادشان می رود که فیس بوک و شبکه ها فراتر از اینکه یک حزب سیاسی، دشمن یا آلترناتیوی برای کسی باشند برای یک تغییر اساسی در شیوه نگرش ما آمده اند.

 از طنز روزگار است که این بحث ها چند ماه قبل و پس از انتشار مقاله ای تک صفحه ای که نویسنده اش خبرنگار سرویس سیاسی روزنامه واشنگتن پست بود پا گرفت. مقاله ای که به طرز غریبی به فاصله چند ساعت ترجمه و در حجم بالایی در جامعه فارسی زبان منتشر شد. در آن مقاله نویسنده پس از ارجاع به گفتگوی خود با چند فرد مجهول نتیجه می گیرد که استفاده از ابزاری مانند فیس بوک جنبش سبز را از فضای حقیقی به فضای مجازی کشانده است. نتیجه گیری که نشانی از آن در صدها کتاب و مقاله منتشره در باب رابطه جنبش های اجتماعی جدید و شبکه های مجازی نمی توان یافت. نویسنده غربی یادشان می رود ایرانیانی که فضای مجازی تنبل شان کرده از یک دهه پیش سومین جمعیت حاضر در یکی از اولین شبکه های اجتماعی یعنی اورکات بوده و پیشتر از جنبش سبز با این پدیده آشنا بوده اند. نتیجه گیری غلط این نویسنده توسط نویسندگان کیهان و برخی از دوستان دیگر نیز تکرار می شود. با این تفاوت که سرکوبگران کهنه کار کیهان هیچ گاه به خود جرات استفاده از اصطلاحاتی مانند “هنرمندان باسمه ای” را نمی دهند اما انقلابی جوان ما چرا. در تصور این دوستان “جهان واقع” و “جهان مجاز” دنیاهایی متفاوت و منفک از هم هستند که بنا به دلایلی –از جمله اشتباه مجازیون- جنبش سبز در ماههای اخیر به جهان زیرین –یا مجازی- تبعید شده است.

اما این مدعا درست نیست. اجازه دهید از واژه های “مجاز” و “واقع” که ترجمه کلمات Virtual و Actual هستند شروع کنیم. این دو واژه که ریشه مشترکی در زبان لاتین دارند و به دو جهان جدا از هم اشاره نمی کنند. آنها بخش هایی از یک “کل”اند. از لحاظ معنایی هم این دو واژه چه در فارسی و چه انگلیسی به مورد مشابهی اشاره دارند. در فارسی مجاز، شیوه ای برای بیان است که “عبارت است از به کارگیری واژه و سخن در معنای غیرواژگانی آن. در شیوه بیان مجازی بطور معمول بین معنای حقیقی و معنای مجازی کلمه یا کلام رابطه و پیوندی برقرار است” مثلا مراد از جمله “احمد شاه تاج و تخت اش را از دست داد” از دست رفتن قدرت احمدشاه می باشد. مجاز و واقع دو بال یک کل معنایی می باشند. این دو، در تجربه فردی ما و در زندگی روزمره نیز ساختاری مشابه با زبان دارند. جهان واقع و مجاز در ذهن انسان به هم رسیده و ممزوج می شوند. فرض کنید لپ تاپ خود را خاموش کرده از خانه بیرون بروید. این عمل ساده اگر چه در تعریف دوستان شاید به معنای خروج فرد از جهان مجازی و ورودش به دنیای واقعی باشد اما چنین تفکیک و مرزبندی سیاه و سفیدی در ذهن وجود ندارد. ذهن، این دو فضا را در مقام یک کل درک می کند. فراموش نکنیم که جهان مجاز تنها به جهان اینترنت محدود نمی شود بلکه ما در موقعیت های دیگری مثلا زمانی که به فکر فرو می رویم هم از جهان واقع دور می شویم. اولین انسانی که آموخت تصویر بسازد هم با جهان مجازی و فانتزی آشنا بود. به همین ترتیب ایرانیانی که پیش از جنبش سبز نیز حضور پررنگی در فیس بوک داشتند روزی کامپیوترها را خاموش کرده به خیابان رفتند. اصلا چرا ما فکر می کنیم برای رفتن به خیابان کسی باید کامپیوترش را خاموش کند؟ می دانید چند نفر ایرانیانی در فیس بوک پروفایل دارند؟ به نظر شما چند درصد آنها عضو صفحات سیاسی هستند؟ باید عرض کنم نزدیک 18 میلیون ایرانی در فیس بوک حاضرند اما تنها نزدیک به 11 درصد از آنها در صفحات سیاسی سبز و کمتر از نیم درصد در صفحات سیاسی طرفدار حکومت عضوند!

جهان واقع و مجاز دو جهان دور افتاده از هم نیستند که حضور در فیس بوک خروج از یک جهان و حضور در جهانی دیگر باشد. همانطور که فیس بوک عاملی بازدارنده در مقابل حضور خیابانی برای اعتراض نمی باشد. دوستانی که به هر دلیلی رحل اقامت در خارج از ایران گزیده اند شاید چون بیشتر اخبار را از فیس بوک دنبال می کنند چنین تصوری یافته اند. اینجاست که باید اعتراف کنیم حکومت ایران که میلیادها برای حضور پررنگتر در اینترنت هزینه می کند و بسیجیانش را به حضور در آن تشویق می نماید بیشتر از دوستانی که به جای نقد رویکردهای خود به غرولند خو گرفته اند به اهمیت استراتژیک آن آگاه است.

 

تهدید ساختاری- خشم هرمی

تهدید یا احساس خطر از جانب پدیده ای مشترک دلیل دوم همراهی متضاد این دو دسته فکری است. اینترنت در باور صاحبان قدرت و دانشجوی جوان که به ساختار تشکیلات سیاسی هرمی باور دارد پدیده ای مخرب است. دقت کنیم که شبکه های اجتماعی به دلیل خصلت ذاتی خود گفتمان تک صدایی را بر نمی تابند. تکلیف شان با پدیده هایی مانند کیهان روشن است. همزمان این شبکه ها با ایده ای به نام “سازمان سیاسی” به معنای کلاسیک آن نیز در می افتند. شبکه های اجتماعی و اندیشه ای که از آنها مشتق می شود به دنبال تغییرات ساختاری و آشنایی زادیی از پدیده قدرت هستند نه تغییری که در نهایت تنها به تعویض حکمرانان منجر می شود. برای چنین شبکه های پیچیده ای “تکثیر قدرت در سطح” معنای تغییر دموکراتیک است. فراموش نکنیم دموکراسی نه تنها یک ساختار سیاسی بلکه شیوه ای از اندیشیدن و زیستن نیز هست که در آن شهروندان به همان اندازه که از آزادی بهره مندند وظایف و مسئولیت هایی (دیسیپلین مدرن) نیز دارند. چنین است که پاسخ حامیان گفتمان هرمی قدیم به چنین پدیده ای “خشم” است. خشمی ساختاری که در نوشته های برخی منتقدان به اندازه کیهان به وضوح قابل مشاهده است: “در این بلبشوی فیس بوکی علاوه بر نویسندگان، اندیشمندان و هنرمندان باسمه ای، مبارزان پیزوری بسیاری پرورش یافته اند که متأسفانه گاه از سوی گروه های سیاسی مورد مشورت هم قرار می گیرند و از برهم کنش ندانم کاری ها شکست های متوالی را رقم می زنند” خشمی که در نهایت به ضد خودشان که در این روزگار برزخی جایی برای نشر جز فضای مجازی ندارند، عمل خواهد کرد. فعالان در اصطلاح مجازی نیز مانند هر انسان و گروهی جایز الخطا هستند اما آیا بدون وجود اینترنت وضعیت اکنون بهتر بود؟ و آیا با راه اندازه پروژه اینترنت ملی مشکلات منتقدان مرتفع خواهد شد؟

 

مساله اخلاق-مساله نان

درک ما از اخلاق نسبی است. غرض بحث درباره این مدعای مساله ساز در فلسفه نیست. علیرغم بسیاری از مشترکات پیروان ادیان، آیین ها و… در برخی موارد تعریفهای متفاوتی از “یک فعل” اخلاقی و به طبع آن غیراخلاقی دارند. به طوری که انجام برخی اعمال می تواند در یک آیینی فضیلت و در آیینی دیگر تابو باشد. همانطور که افراد در مقام نویسنده کیهان یا نویسنده ای مستقل می توانند از لحاظ فکری در جبهه های متفاوتی قرار گیرند اما تصوری مشابهی از کارکرد اخلاق داشته باشند. تصوراتی که می تواند دو انسان را که هر دو چون لوحی سفید پا به عرصه هستی گذاشته اند با پنهان شدن پشت روایت خاصی از مذهب تبدیل به بازجو و با روایتی شخصی از “مبارزه” تبدیل به قاضی محکمه ای کند که بدون هیچ شناخت یا گفتگویی با افراد دیگر آنها را به وادی هر آنچه تقلبی است تبعید می کند. چرا که نه؟ برای مدعی بودن باید اخلاق مند بود! جنس آن مهم نیست. دوستان فراموش می کنند که “ادعای اخلاقی بودن” الزام نقد نیست بلکه کشیش و قاضی برای مشروعیت باید حائز آن باشند.

چنین است که نویسنده منتقد با پنهان شدن پشت ردای یک “دانای کل” ابتدا یک ادعای اخلاقی برای خود جعل می کند. او از دست شورا و دوست-منتقدان شورا همزمان ناراحت است زیرا با دعوای آنها تصوری از “ناکارآمدی به جامعه منتقل می شود و تدریجاً مردم با گفتن آنکه از فلانی ها هم آبی گرم نمی شود، خود را تسلیم نا امیدی یا دستکم انفعال می کنند. متأسفانه در نتیجه ی سرخوردگی، توقف و بی عملی جنبش سبز کسانی هم که دوسال پیش در سایه ی آنچه در خیابانهای تهران می گذشت فارغ از اختلاف سلیقه ها مشغول دفاع از جنبش آزادی و دمکراسی خواهی در ایران بودند، امروز به یادآوری دعواهای قدیمی و احیای مرزکشی های پیشین مشغولند” از مساله مرزکشی ها و بسیاری ناگفته های دیگر که بگذریم، دلیل اخلاقی نویسنده در محکمه خیالی اش، “القا ناکارآمدی” جنبش سبز از سوی آنهایی است که او برای نقدشان آمده اما نویسنده فراموش می کند هر پدیده ای کارکردهای مثبت و منفی را با هم دارند و یکی از تفاوتهای نقاد با قاضی درک همین مساله است. او که از “القای ناکارامدی” جنبش که نتیجه اشتباهات بعضی ها است رنجیده است اما خود در نهایت مساله اخلاقی کلیدی خویش در نوشتار را نقض می کند. نتیجه روشن است: تبدیل شدن به تیتر اول کیهان و چکاندن انگشتان خود در خشاب شکارچی بی رحمی که برای فشار ماشه سلاحی که مغز همسنگرانش را نشانه گرفته تردیدی به خود راه نمی دهد. القای ناکارآمدی تنها آنگاره ای می شود در دستان بااخلاق های جبهه مقابل تا ما را هم بدنام و هم ناکارآمد کند. هیچ کس در هیچ مقامی اجازه ندارد منکر رنجی که مبارز جوان ما از کیهانیان برده بشود، او تنها به سادگی یادش می رود پیش از هر فضای حقیقی و مجازی، انسان اسیر تن خویش است.

زمانی این ادعای اخلاقی بیش از پیش به بن بست می رسد که نویسنده خسته از صدور حکم برای فعالان بی نام و نشان مجازی نقل قولی از شیخ مهدی کروبی را که متعلق به بافت و منطقی دیگر است با بی اخلاقی به متن خود احضار می کند تا در نهایت پازل مانیفست اش را تکمیل کند: “بر سر سفره ای باید جنگید که در آن مرغ و گوشت باشد، نه برسر سفره خالی. اگر قرار است جنبش سبزی باقی بماند و پیش برود نیازمند شفافیت، برنامه ریزی و هماهنگ کنندگان کاربلد است و هر کسانی با هر عقیده و مرامی که تا بازگشت رهبران نمادین در جایگاه موقت هماهنگی قرار می گیرند اخلاقاً حق ندارند در جنبشی که با شعارهای “رنگین کمان سبز” و “هر شهروند یک ستاد”، امروز عده بسیار متنوع و کثیری به آن تعلق خاطر دارند، اعمال نظر شخصی کنند…” اما در این مانیفست مصلح ما فراموش می کند آنها که روزی با شعار “هر شهروند یک ستاد” آمدند، دستگیر شدند و جان دادند بیشترشان عضو هیچ گروه سیاسی نبودند و برای گرفتن جایی کنار هیچ سفره ای نیامده بودند. و نیز یادشان می رود اگر گروهی از فعالان مجازی شورا یا هر گروه دیگری را نقد می کنند تفاوت مهم شان با ایشان این است که هیچ نرخی برای آمدن یا ماندن خود تعیین نمی کنند. شورا و تمام گروههای آزاد اندیش دیگر را هم دوست دارند، تنها برای فردایی روشن تلاش می کنند که در رنگین کمانش جایی برای همه رنگها باشد. رنگین کمانی که شباهتی به سفره هیچ مرد و نامردی نداشته باشد. نمی دانم این گروه ایرانیان مجازی خارج نشین اند یا داخل نشین تنها می دانم اگر معنای داخل نشینی عضویت در حلقه فکری دوستان است بله مجازیون بی شک خارج نشین اند و از این دایره های بسته برون. برای تغییر گاهی باید از حلقه خودمان شروع کنیم حتی اگر سهم بسیاری که خودخواسته از حلقه برون اند از دعواهای ایشان بدنامی باشد و فعلا سکوت.

از یاد نبریم که ایمان مبارزان نو از جنسی دیگر است. دیسپلین شان افزایش حجم شبکه و تعداد دوستان و ساختن ابری از صدها هزار تصویر که اگر روزی تصمیم بگیرند برای یک بعد از ظهر از پشت کامپیوترهای خود برخیزند می توانند میدانی مانند “التحریر” را که تنها جایی است افتاده در میانه شهر به سمبل آزادی بدل کنند. روایت این جوانان دلزده از شطرنج تکراری نیروهای سیاسی کهنه در طنین قدم های استوارشان در خیابان چون شبحی به ناگهان در میانه داستان پدران ظاهر شده است. روح جمعی این نسل که با صراحت در خیابان اعلام می کند “سهراب ما نمرده این دولته که مرده” اساطیر پیشنیان را به شهر و اکنون احضار می کند تا در نبرد رستم (پدر-دولت) و سهراب (فرزند-ما) مرگ اسطوره پدر را اعلام کند و منتظر نوشدارو افسون طبیب نیز نماند. افسانه را آنها در خیابان خواهند نوشت. باشیم و ببینیم.


[](typo3/#_ednref1)