جنگ کرکس ها و تمساح ها

میر حمید سالک
میر حمید سالک

هفتۀ پیش خبر رسید که تفنگداران نیروی دریایی آمریکا به همراه هشت کشور دیگر غربی، در یکی از پایگاه های دریایی آمریکا، به مانوری مشترک دست زدند. این عملیات آزمایشی آبی و خاکی به “تمساح بی باک” ملقب شد. هدف از این عملیات، تمرین برای مقابله با کشوری بود که حکومتی مذهبی دارد و موجبات نگرانی کشورهای همسایۀ خود را فراهم کرده است. این مانور برای آن بود که عده ای از تفنگداران آمریکایی به همراه سایر نیروهای شرکت کننده، در سواحل کشور “فرضی” پیاده شوند. هر چند که سخنگوی این رزمآیش اعلام کرد، این عملیات برای کشوری خاص طراحی نشده است، اما اغراق نیست اگر بگوییم حتی افراد بی بهره از نعمت، بینایی و شنوایی، متوجه شدند که کدام کشور مهمترین هدف این عملیات بوده است.

درهمان ایام مناظره ای بین آقایان افروغ و مطهری از یک سو و رسایی و احمد سالک از سوی دیگر برگزار شد. در این گفتگو که بیشتر به زد و خورد شبیه بود تا یک دیالوگ، رسایی و دوستانش، از سوی افروغ، به “کرکس هایی” تشبیه شدند که امروز بر سر بقایای انقلاب 57 نشسته اند. از دید افروغ این “کرکس ها” با چنگ اندازی به آزادی ها و حقوق مردم، کار جامعه را روز به روز دشوارتر می کنند. او قبلاً در برنامۀ تلویزیونی “پارک ملت” به نکاتی مشابه اشاره کرده بود. آن اشارات هزینۀ سنگینی برای وی به همراه داشت. افروغ کسی است که قبلاً هم پیمان با رسایی و سالک به احمدی نژاد رأی داده بود. رأیی که موجبات پشیمانی همیشگی وی را فراهم کرده است.

در این نوشتار تلاش بر این است تا روشن شود سرنوشت کشور عزیز ما ایران، امروز دستخوش نا ملایماتی است. این نابسامانی ها از سیاست های خانمان برانداز “تمساح ها” و “کرکس ها”یی سرچشمه می گیرد که به جز منافع آنی خود به چیز دیگری فکر نمی کنند. نتایج حاصل از اعمال این روش های فاجعه بار روز به روز بر وخامت اوضاع بیش از پیش می افزاید. به نظر می آید این موقعیت در حال پیشرفت، تا نقطۀ بی بازگشت فاصلۀ چندانی ندارد.

بگذارید از ماجراهای چند روز گذشته در گرجستان، هند و تایلند آغاز کنیم که بار دیگر نام ایران را در صدر اخبار تلخ دنیا گذاشت. انفجارهایی در گرجستان و هند اتفاق افتاد و افرادی زخمی شدند. پس از وقوع این انفجارها انگشت اتهام به سوی ایران نشانه رفت. با توجه به نوع رابطۀ ایران با هند و نیاز ایران به داشتن روابط حسنه با این کشور، پذیرش این اتهام حداقل در مورد هند آسان نبود. هند امروز جز معدود کشورهایی است، که به رغم فشارهای غرب، هنوز از ایران نفت می خرد و حاضر به داد وستد اقتصادی با ایران است.

هنوز اخبار این اقدامات تروریستی از تیتر یک روزنامه ها پایین نیآمده بود، که اتفاقات تایلند دوباره نگاه ها را متوجه ایران کرد. از بانکوک خبر رسید که چند ایرانی به اتهام دست داشتن در اقدامات خرابکارانه علیه دیپلمات های اسرائیلی بازداشت شده اند. هم زمان پلیس تایلند مدعی شد که سلسلۀ دستگیری ها ادامه دارد. دامنۀ دستگیری ها به مالزی کشیده شد و این ادعا مطرح شد که یکی از افراد این گروه به ایران گریخته است. لازم به ذکر است که چند روز قبل از این ماجراها، شخصی با تابعیت لبنانی در تایلند دستگیر شد. پلیس تایلند علت این امر را حمل و نگهداری مواد منفجره توسط فرد بازداشتی اعلام کرده بود. مقامات امنیتی تایلند مدعی شدند که این فرد از اعضای حزب الله لبنان است. وجود روابط نزدیک بین حزب الله لبنان و حکومت ایران برای کسی پوشیده نیست و مسئولین ذیربط در دو طرف این مسئله را تأئید می کنند.

حال فرض کنیم که تمام این ماجراهای اخیر در سه کشور فوق الذکر، ساخته و پرداختۀ دشمنان ایران است. یا آن طور که حکومت ایران مدعی است نهادهای صهیونیستی، برای بدنامی ایران، این ماجراهای شوم را سازماندهی می کند. اگر ایران موفق شود، با ارائۀ دلایل کافی و متقن، به اثبات ادعاهای خود نائل شود آیا ماجرا پایان می یابد؟ یا به عبارت دیگر، با رد اتهام نقش ایران در انفجارهای اخیر در این سه کشور، دلیل و یا مدرک دیگری یافت نخواهد شد که به سیاست های گروه های جنگ طلب حاضر در کشورهای غربی و اسرائیل یاری کند؟

شوربختانه پاسخ سؤال فوق منفی است. با کمال تأسف باید پذیرفت که سردمداران تهران با اعلام مواضعی عجیب، بیشترین آب را به آسیاب تبلیغات ضد ایرانی می ریزند. برای اثبات این ادعا کافی است به آخرین نماز جمعۀ رهبر گوش فرا دهیم تا دریابیم، برای تقویت موضع جنگ طلبان دنیا، نیاز به هیچ سازمان “امپریالیستی و صهیونیستی” نیست. شخص اول نظام با بیاناتی خارج از عرف دیپلماتیک به راحتی در سنگر افرادی قرار می گیرد که مدعی هستند ایران صلح جهانی را به خطر انداخته است. او در نهایت بی تدبیری اعلام می کند که ایران، حزب الله، حماس و سایر گروه های ضد اسرائیلی را یاری می رساند. در پی آن هم شاخ و شانه می کشد که پس از این نیز هر کسی با اسرائیل مبارزه کند زیر بلیط جمهوری اسلامی خواهد بود. آیا این به غیر از اعلان جنگ به اسرائیل معنای دیگری دارد؟ کم نیستند تعداد کشورهای دنیا که با هزینه کردن مبالغی هنگفت در سایر کشورها به اصطلاح عمق استراتژیک خود را افزایش می دهند. کدام یک از آنها حاضر شده اند در روز روشن و در انظار عمومی و در مقابل دیدگان دنیا به این کار خوداعتراف کنند؟ وجدان خود را قاضی کنیم، آیا رسانه های دست راستی و خواهان درگیری نظامی با ایران بارها همین حرف ها را تکرار نکرده اند؟ چه بهانه ای بهتر از این سخنان رهبر برای کسانی که جهت توجیه یک درگیری نظامی باایران به دنبال مستندات می گردند؟

در جشن سالگرد انقلاب 57 و با حضور اسماعیل هنیه، نفر دوم نظام، به تبعیت از رهبر خود، ضمن آرزوی مجدد برای نابودی اسرائیل، هولوکاست را افسانه می خواند. آیا این ادعاهای تکراری به غیر از اثبات مواضع جنگ طلبان اسرائیل خاصیت دیگری دارند؟ همان کسانی که صبح تا شب با صدایی گوشخراش فریاد بر می آورند که ایران در حال ساخت بمب اتمی است تا بتواند اسرائیل را از صحنۀ روزگار محو کند. به همین دلیل این افراد اصرار دارند قبل از رسیدن به این مرحلۀ خطرناک باید به حملۀ پیشگیرانه علیه ایران دست زد.

 از این سطح که پایین تر بیاییم روزی نیست که کشورهای غربی و اسرائیل توسط مسئولین نظامی و امنیتی حکومت ایران تهدید نشوند. آقای شریعتمداری در مقاله ای تحت عنوان “بگرد تا بگردیم” نوشته بود که برای سیستم اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران “ترور نظامیان و مقامات اسرائیلی به آسانی امکان پذیر است”. مسعود جزایری از مسئولین ارشد سپاه، در توضیح چگونگی پاسخ تهران به ترور اخیر، بر احتمال “فعال‌سازی ظرفیت‌های ناشی از عمق استراتژیک انقلاب اسلامی” سخن گفته و افزوده بود که “دشمنان ملت ایران به ویژه آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی باید پاسخگوی اقدامات خود باشند”. اما بحث در همین جا خاتمه نمی یابد. به نظر عده ای اثبات فقهی و شرعی “لزوم نابودی اسرائیل” ضروری به نظر می رسد. سایت الف پذیرای مطلبی است که با بافتن آسمان به ریسمان تلاش می کند که نه تنها باید اسرائیل را از بین ببرد، بلکه به نوعی برای یهودیان نیز حق حیات قائل نمی شود. همان طور که همگان مطلع هستند این سایت توسط احمد توکلی، رئیس مرکز تحقیقات مجلس و یکی از افراد مؤثر در جمهوری اسلامی اداره می شود.

اما تلاش برای به مخاطره انداختن ایران تنها در حد حرف و صحبت نیست. چند روز پس از اعلام مواضعی که به آن اشاره شد، بار دیگر، در خیمه شب بازی قدرت نمایی حکومت تهران، نوبت به رئیس دولت می رسد. رونمایی از چندین پیشرفت هسته ای دیگر که قرار است چشم جهانیان را خیره کند. درست در زمانی که تمام تلاش ها رو به آن دارد که ایران هم چنان در مرکز سیبل باقی بماند. در سیاستی عجیب، چند روز بعد از ارسال نامه ای از سوی جلیلی به کاترین اشتون برای آغاز گفتگو ها با 1+5، قرار می شود تأسیسات فردو به طور رسمی آغاز به کار کند تا بتواند با فنآوری پیشرفته تر دست یه غنی سازی اورانیوم بزند. اگر چه این نامه با استقبال محتاطانۀ کلینتون و اشتون روبرو می شود، اما همتای انگلیسی آنها بار دیگر بر خطر ایران تکیه کرده، مدعی می شود ایران می تواند آغاز کنندۀ یک جنگ سرد جدید باشد.

 شاید این اشاره های کوتاه کافی باشند تا از همین حالا نتوان به آیندۀ گفتگوهای پیش رو امیدوار شد. چرا که به نظر می رسد تهران تلاش ندارد برای حل و فصل ماجرا بر سر میز بنشیند. جمهوری اسلامی خود را آماده می کند با داشتن دست بالا و تکیه بر مواضعی کلی، نظیر حل مسائل بنیادی بین المللی به این مذاکرات کش بدهد. هدف تهران از چنین سیاستی برسه نکته استوار است. اول آن که بتواند از شدت فشارها کاسته و روند آن را کندتر کند. در مرحلۀ بعدی بین کشورهای حاضر در گفتگوها تفرقه بیاندازد. و در نهایت به جایی برسد که دست آوردهای هسته ای خود را به دنیا تحمیل کند. مسلم است که کشورهای طرف مقابل دست ایران را خوانده اند و به همین دلیل در این بازی موش و گربه، حاضر نیستند کمترین امتیازی را بدهند و در مقابل بیشترین فشارها را بر تهران وارد می کنند. هر چند که از نامۀ جلیلی هم استقبال کنند.

اما خرابکاری های مسئولین حکومت به روابط خارجی ختم نمی شود. اگر نگاهی به مسائل درونی بیاندازیم خواهیم دید که حاکمیت دو فرصت مهم را از دست داد تا بار دیگر بیشتر کشور را در معرض خطر قرار بدهد. در روز25 بهمن معترضین به حکومت، تلاش کردند با یک راهپیمایی کاملاً مسالمت جویانه، بدون دادن حتی یک شعار به خیابان بیایند و اعتراض خود را نشان بدهند. اما صاحبان قدرت در تهران حتی این حد از اعتراض را بر نتابیدند و با نظامی کردن تهران در مقابل چشم جهانیان خواستار نابود کردن جنبش های مدنی در ایران شدند. در همین روند چند روز دیگر قرار است انتخابات مجلس در ایران برگزار شود. انتخاباتی که بیشتر به یک رقابت درون گروهی در میان هسته های قدرت تبدیل شده است. حاکمیت با اصراری بی قاعده تلاش می کند تا نشان بدهد، هیچ حقی برای گروه های مخالف در این رفتار مدنی قائل نیست. با این عملکرد امکان مشارکت اجتماعی را در جامعه از بین برده، خود را بیش از گذشته در جامعه منزوی می کند.

 اما تنها مخالفین حکومت در تیررس قدرت طلبی های مسئولین نظام نیستند. به نظر می رسد دایرۀ زیاده خواهی های شخص اول حکومت را سر باز ایستادن نیست و به دایرۀ خودی های بسیار نزدیک و برگزیده اش نیز رسیده است.اخیراً مطلبی در رسانه ها منتشر شد که بار دیگر دلالت بر افزون طلبی های رهبر دارد. با این تفاوت که این بار منسوبین خودش را به فرمانبرداری محض و در واقع برده وار وادار کرده است. این مطلب حاکی از آن است که رهبری به خبرگان دستور داده که کسی در کارکرد و تصمیم های وی و هم چنین دستگاه های زیر نظر دفتر رهبری دخالت نکند. خامنه ای با اتخاذ این گونه تصمیم ها هرگونه صدای ناساز، حتی در میان فداییان رهبری، را تحمل نکرده، بیش از همیشه فضای قبرستانی را بر اجتماع تحمیل می کند.

چنین رفتارهای حکومت و مسئولین ارشد آن، پیامی رو به جهان منتشر می کنند که در ایران نفس از تنابنده ای بلند نمی شود. اگر چه این پیام نشان می دهد که در داخل کشور، حکومت بلامنازع است، اما برداشتی که جنگ طلبان جهان می کنند، نتایجی بسیار وخیم برای ایران به همراه خواهد داشت. به عبارت دیگر حداقل تجربۀ عراق نشان می دهد، سرکوب شدن حرکت های اجتماعی و استیلای همه جانبۀ شخص صدام و نمایش های مسخرۀ آرا صد در صدی، چراغ سبز برای کسانی بود که با شعله های جنگ، زندگی خود را گرم می کنند. به همین ترتیب، خاموش کردن جنبش سبز و سایر حرکت های مدنی در ایران و برنتابیدن کوچکترین مخالفت ها حتی در میان دوستان، نشانگر آن است که شرائط حمله به ایران آماده است. در حقیقت افزایش فاصله دولت - ملت بهترین نشانه برای کسانی است که در فکر درگیری نظامی با کشور هدف هستند.

شاید مهمترین دلیل برای افزایش تدریجی احتمال درگیری نظامی علیه ایران در پی نبود حرکت در بدنۀ اجتماعی، افزایش تحریم های اقتصادی است که روز به روز ابعاد فاجعه بارتری می گیرد. باز اگر به تجربۀ عراق بازگردیم خواهیم دید که بعد از عملیات طوفان صحرا فشار تحریم ها به تدریج افزایش یافت تا جایی که پروژۀ نفت در برابر غذا در دستور کار شورای امنیت قرار گرفت. این تحریم های فلج کننده توان حاکمیت عراق را چنان ضعیف و رنجور ساخت، که برای شکست یکی از ارتش های قدرتمند منطقه، نیروهای غربی تنها به چند روز عملیات نیاز داشتند. هم چنین وجود فاصله بین دولت و ملت و اطمینان از اینکه مردم حاضر نیستند هزینۀ زیاده خواهی های صدام را بدهند، مهاجمین به عراق را بیش از پیش مطمئن ساخت که زمان حمله فرا رسیده است. امروز کم ویا بیش همین نقشه برای ایران در نظر گرفته شده است.

در ایران شاهد هستیم هر مقدار که دولت بر فشارهای خود می افزاید و سرکوب را گسترش می دهد و جنبش های مدنی ضعیف تر می شوند، دایرۀ تحریم های اقتصادی غربی ها گسترش می یابد. این امر دلالت بر آن دارد که کسانی که در فکر دخالت نظامی هستند، با توجه به نوع رابطۀ دولت با ملت در ایران، مقدماتی را فراهم می کنند که نهایتاً برای انجام یک حرکت نظامی لازم است. به عنوان مثال، اگر چه هنوز ممنوعیت خرید نفت از ایران به تصویب شورای امنیت نرسیده است، اما به حدی محدودیت ها گسترش یافته، که در حقیقت هر گونه داد و ستد نفتی برای ایران کم کم غیر ممکن می شود. آخرین اقدامات از این دست محروم شدن ایران از خدمات سویفت است. در تاریخ 39 سالۀ این موسسۀ بزرگ و معتبر اقتصادی، تا کنون هیچ کشوری از خدمات آن محروم نشده بود. اینکه ایران به عنوان نخستین دولت نمی تواند برای داد وستد های خود از این امکان استفاده کرده، و در آمدهای حاصل از فروش نفت را برای رفع نیازهای خود به گردش درآورد، در حقیقت نسخۀ پنهان نفت در برابر غذا است. زمانی که ایران برای خرید برنج و گندم وارداتی خود ناچار شود طلا به فروشندگان تحویل دهد، دست کمی از آن ندارد که در برابر به دست آوردن مواد غذایی نفت به فروشندگان مسترد کند. به روایت دیگر هم چنان که در عراق با رسیدن به مرحلۀ نفت در برابر غذا، تقریباً فاز اقتصادی برای تدارک نظامی به پایان رسید، به نظر می رسد در ایران هم به تدریج به مرحله ای از تحریم های اقتصادی نزدیک می شویم که در حقیقت می توان آن را به مرحلۀ بی بازگشت تشبیه کرد.

اگر به موضع گیری های اخیر برخی سیاستمداران حامی حملۀ نظامی به ایران توجه کنیم، در خواهیم یافت مرحلۀ بعدی سناریوی عراق در مورد ایران در حال تکمیل شدن است. روزنامۀ گاردین گزارش کرده است که روز به روزاحتمال حملۀ نظامی به ایران از سوی امریکا و یا حداقل سکوت این کشور در مقابل حملۀ اسرائیل به ایران افزایش می یابد. بنا بر ارزیابی گاردین، این تغییر رویه از دگردیسی در رویکردهای دو وزارتخانۀ مهم دفاع و خارجه آمریکا در مورد ایران و قطع امید سیاستمداران برجستۀ این کشور از کارکرد تحریم های اقتصادی ناشی می شود. هر چند که این موضوع از چشمان تیزبین افرادی نظیر برژینسکی و کیسینجر پنهان نمانده بود. این دو سیاستمدار کهنه کار آمریکایی از دو جناح مختلف آمریکا پیشتر از اینها آن را پیش بینی کرده بودند که افزایش فشارهای اقتصادی لاجرم به جنگ ختم خواهد شد. به عبارت دیگر این دو استخوان خرد کردۀ عالم سیاست می توانستند حدس بزنند که “تمساح ها” به آهستگی خود را برای حمله آماده می کنند.

اما “کرکس ها” نیز از انجام وظایف ذاتی خود غافل نیستند. همین که با ایجاد فضای سکوت در داخل، رجزخوانی های خود را برای دنیا روز به روز افزایش می دهند، نشان از همین مسئله دارد. با تهدیدهایی که نسبت به کشورهای دیگر دارند، با راه انداختن کشتی های جنگی به سوی دریای مدیترانه، با توسعۀ بی دلیل فعالیت های هسته ای، به قول هاآرتص به افرادی نظیرنتانیاهو اجازه می دهند، برای حل مشکلات و رقابت های داخلی شیپور جنگ را علیه ایران به صدا در آورند.

 به عبارت دقیق تر به نظر می آید در صف مخالفین ایران در کشورهای غربی هواداران کنترل ایران از مسیر دیپلماسی، به ناچار و به تدریج در حال تن دادن به خواسته های “تمساح های” جنگ افروز هستند. در چنین شرائطی برای ورود به مرحلۀ نهایی تنها یک قدم لازم است. به معنای بهتر اگر طرفین حاضر به عدول از مواضع خود نشوند، از آن جایی که “کرکس ها” جایی در ایران برای وجود جنبشی فعال، دموکراسی خواه، صلح طلب و گسترده باقی نگذاشته اند و علقه ای هم بین دولت و ملت وجود ندارد، بی تردید توسط “تمساح ها” ابلیس جنگ بر کشور ما و منطقه مسلط خواهد شد.. نبرد این “تمساح ها” و “کرکس ها”، بدون شک در نخستین قدم هستی و نیستی مردم ایران را هدف قرار خواهد داد.