نگاه دیگران

محمد صفریان
محمد صفریان

گفت و گو با هادی خرسندی

پارازیتی ها زدند توی خال …

 

 

آقای خرسندی، بحث پرونده ی ما طنز برنامه ی پارازیت تلویزیون صدای آمریکاست. می خواستم به عنوان سئوال اول نظر شما رو بدونم راجع به نو بودن و تازه بودن سبک این برنامه در مدیاهای فارسی زبان… اساساً آیا پارازیت و این شکل طنز سیاسی در نوع خود اولین کار طنز سیاسی است؟

هیچ کار هنری در نوع خود اولین نیست. پارازیت هم از این قاعده ی کلی مستثنا نیست، اما این هست که به قول جوان های امروزی “ترکانده اند!”. زده اند توی خال و تماشاچیانی جدا و باور نکردنی! برای صدای آمریکا فراهم کرده اند.  

 

سئوال بعدی من درباره ی ادبیات خاصی هست که در این برنامه استفاده می شود. مجری و نویسنده ی این برنامه بر این باور است که این ادبیات، ادبیات خاص مردم کوچه و بازار است و تحلیل هایی که ارائه می شوند از جنس نگاهی است که در تاکسی های ایران( برای مثال) رایج است…  شما در این زمینه چه نظری دارید…

 در مملکتی که رهبر عظیم الشان انقلابش نعلینش را در میآورد و “من توی دهن این دولت میزنم” میگوید و رئیس جمهورش با زبانش، چاله میدان را گودتر میکند، چرا پارازیتی ها با همان زبان جواب آنها را ندهند.

 

 میل به مخاطب عام باعث از دست رفتن مخاطب خاص نمی شود؟

 نه. اینجور رسانه ها مخاطب یکدست خاص و عام ندارد. دیدیم که خاص ها هم دعوت پارازیت را برای مصاحبه میپذیرند. کسی که با عشق و اصالت کار میکند به این پرسش شما توجه ندارد و خوفی از این سبک سنگین کردن به دل راه نمیدهد..

 

سئوال بعدی من درباره ی مولفه ها و مشخصه های تمیز دهنده ی کار یک طنز نویس از دیگران است… به نظر شما چنین مشخصه یا مشخصات تمیزدهنده ای در کار برنامه پارازیت پیدا می شود؟

 شما “طنزنویس” میگوئید و اینجا “طنزنما” مطرح است یعنی طنزی است نمایشی که هفت هنر را به خدمت میگیرد. البته یک مقدار روی نوشته پیش میرود اما اجرای کامبیز حسینی بالای نوشته حرکت میکند و گاهی حرف هایش از هرچه الفاظ طنز خالی است اما نحوه ی بیان او کار خودش را میکند.

 

شما به عنوان فردی که سالهای سال است از طریق مطبوعات با مردم سر و کار دارید، چه عواملی برای موفقیت یک برنامه اینچنینی سراغ دارید؟

چنین برنامه ای دو عامل اصلی لازم دارد: کامبیز حسینی و سامان اربابی. «چنین برنامه ای» در کار نیست. پارازیت فقط یک اسم است. این نوعی برنامه نیست. هرکس دیگر را جای یکی از این دونفر بگذارید، یک کار دیگر میشود یا یک تقلید بیجان. گمان کنم کامبیز و سامان هم اگر از هم جدا شوند، «چنین برنامه ای» نمیتوانند درست کنند، اما چنان برنامه هائی زیاد میشود درست کرد.

 

سئوال دیگر من درباره ی طنز نویس و حکایت روزگار خودش است… به عقیده ی شما طنز پارازیت را می توان طنز روزگار و  دوره ی جوانان امروز ایران دانست؟

 پارازیت طنز همان روزهائی است که پخش و باز پخش میشود. دوره ای دارد. این دوره تمام میشود. البته بی آنکه کامبیز و سامان تمام شوند. کامبیز به عشق خودش که صحنه ی نمایش است خواهد رسید. سامان هم به کارهای تصویری اش. این فقط یک شروع درخشان بود. این برنامه طنز کم دارد. یک چنین برنامه ای را در دنیای آزاد ده نفر باید بنویسند. کامبیز باید از بین آنها آنچه بیشتر راه دستش می پسندد انتخاب و اجرا کند. فعلا از مایه میخورد. خودش مینویسد و خودش اجرا میکند. کار سختی است. طنزش سرریز نمیشود بلکه بعضی وقت ها کم میاورد و فرم (فرم اجرا) بر محتوا میچربد.

 

حالا شاید بد نباشد کمی هم از حال و هوای این روزهای ایران بگوییم و ارتباطش با مدیای خارج از ایران… به عقیده ی شما برنامه ی پارازیت به جنبش اعتراضی ایران کمک می کند یا تنها از گروه و یا جناح خاصی حمایت می کند؟

حیف است بگوئیم پارازیت از جریان خاصی حمایت میکند. اینها جوانان معترض و آزادیخواهی هستند به گمان من در طیف چپ. نماینده ی خواست های اصیل تظاهرکنندگان هستند. البته که دلگرمی میدهند به جوانان. پنجره ای به چشم انداز مبارزه و امید گشوده اند.

 

آقای خرسندی شما در سالهای پیش از انقلاب 57 به عنوان نخستین ستون نویس روزانه ی طنز شناخته می شدید، می خواستم ببینم چه رگه هایی از شباهت و تفاوت میان طنز آن دوره و طنز این دوره (پس از آغاز جنبش اعتراضی مردم) سراغ می کنید؟

 امروز ما موسیقی مان هم طنز و اعتراضی شده. این رپ ها را دقت کنید. نسلی برآمده است به اعتراض، نه مثل دوران ما به نق زدن! من هم دیگر آن ستون نویس پیش از انقلاب نیستم. یک روزگاری نوشتن حرفه ام بود، امروز نوشتن و نمایش دادن، مسئولیتی است که احساس میکنم. ان روزگار اگر  بلیت بخت آزمایی من هم میبرد، با همه ی شوق جوانی که داشتم، شاید کمتر مینوشتم. امروز اگر  ببرم همه اش را خرج راه انداختن یک کانال طنز و دور گرداندن یک نمایش طنز میکنم. نصفش را هم میدهم به کامبیز و سامان. امروز هیچکدام از ما زندگی عادی یک شاعر یا نویسنده یا هنرپیشه نداریم. تب داریم، در حال کتک کاری هستیم. کامبیز و سامان توی واشینگتن چکار دارند؟ چرا باشند؟ کجاست آن کشوری که پارازیت در تلویزیون ملی اش پحش شود؟ نه در صدای یک کشور دیگر. اینهاست که کیف زندگی شهری با لذت شهرت و موفقیت را از حسینی و اربابی گرفته است. از همه ی ما گرفته است..