گزارش

نویسنده

» ۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نظر منتقدان (قسمت ششم)

برخورد، زندگی شیرین، سرگیجه و……

تاکنون بارها لیست فیلم های برتر تاریخ سینما منتشر شده است. به واقع کدام فیلم بهترین است: “محله چینی ها” یا “دیوانه از قفس پرید”؟ “جادوگر شهر اوز” یا “آواز در باران”؟ نظر هر کس دراین رابطه متفاوت است، ولی جیل کین و جیم پیازا، از منتقدان برجسته هنر هفتم، لیستی از ۱۰۱ فیلم برتر تاریخ سینما را تهیه کرده اند. این لیست در سال ۲۰۰۸ منتشر شد و اکنون نیز مورد بازبینی قرار گرفته است.

۲۵- برخورد نزدیک از نوع سوم [محصول ۱۹۷۷، آمریکا]

فیلم “برخورد نزدیک از نوع سوم” به کارگردانی “استیون اسپیلبرگ“، یک فیلم علمی-تخیلی است که در زمان خود موفقیت بسیاری کسب کرد.

بازیگران: “ریچارد دریفوس” در نقش روی نیری؛ “فرانسوا تروفو” در نقش دکتر لاکومب؛ “ملیندا دیلون” در نقش جیلیان گیلر؛ “تری گار” در نقش رونی نیری.

داستان فیلم: دکتر لاکومب [فرانسوا تروفو] متخصص فرانسوی در زمینه “اشیای ناشناس پرنده” به مکزیک می رود تا در مورد کشف ناگهانی ۵ هواپیمای نظامی در بیابان سونورا تحقیق کند. این ۵ هواپیما به همراه ۱۴ سرنشین در سال ۱۹۴۵ طی مأموریتی ناپدید شده بودند. در همین حین در نقاط دیگر کره زمین نیز اتفاقات عجیبی گزارش می شود. دکتر لاکومب تمامی این رویدادها را به موجودات فضایی ربط می دهد و اینکه آنها می خواهند با زمین ارتباط برقرار کنند. در همان زمان روی نیری [ریچارد دریفوس] در روستای کوچکی در ایالت ایندیانا یک بشقاب پرنده می بیند و در نزدیکی همانجا نیز کودکی جلوی چشم مادرش جیلیان [ملیندا دیلون] توسط یک بشقاب پرنده ربوده می شود. درحالی که مقامات می خواهند ماجرا را مسکوت نگاه دارند، روی و جیلیان الهاماتی را درخصوص یک محل مرموز دریافت می کنند که روز به روز بیشتر و دقیق تر می شود. قرار است در این محل برخورد با موجودات فضایی انجام شود.

 

دلیل انتخاب نام این فیلم به طبقه بندی برخوردها توسط “آلن هاینک” بازمی گردد. او هرگونه برخورد با اشیای ناشناس پرنده را “برخورد نزدیک” نامید و در نوع سوم آن، برخورد با موجودات داخل این اشیای پرنده صورت می گیرد. او در صحنه ای کوتاه نیز در فیلم ظاهر شده است. او همچنین مشاور فنی اسپیلبرگ در طول مدت ساخت فیلم بود.

اسپیلبرگ ابتدا “استیو مک کوئین” را برای نقش روی نیری انتخاب کرده بود. انتخاب های بعدی او “داستین هافمن“، “جک نیکلسون“، “جین هکمن” و “لینو ونتورا” بودند.

او همواره فرانسوا تروفو را به عنوان الگوی خود می دانست و هر طور شده می خواست که او در این فیلم بازی کند. اسپیلبرگ می خواست با نشان دادن دکور عظیم این فیلم، کارگردان فرانسوی را شگفت زده کند، ولی به نظر می رسید که او چندان هم شگفت زده نشده بود، زیرا تمامی فیلم هایش را در یک استودیو کوچک و در شرایطی بسیار دوستانه ساخته بود. به این دلیل که تروفو انگلیسی را خوب صحبت نمی کرد، اسپیلبرگ پذیرفت که او فرانسه حرف بزند و “باب بالابان“، در نقش دستیار دکتر لاکومب، گفته های او را ترجمه شفاهی کند. به همین دلیل در نسخه فرانسوی فیلم، گفته های او و مترجم اش تکراری است. این تنها فیلمی است که تروفو درحالی که کارگردان آن نبوده در آن به ایفای نقش پرداخته.

بخشی از فیلمبرداری در “برج شیطان” در ایالت وایومینگ و همچنین در یک آشیانه بزرگ هواپیما در ایالت آلاباما که از زمان جنگ جهانی دوم باقی مانده بود برداشت شده. خانه جیلیان گیلر و روی نیری نیز در همین آشیانه ساخته شد.

موسیقی مشهور این فیلم، قبل از مونتاژ، توسط جان ویلیامز ساخته شد؛ یعنی مونتاژ فیلم برخلاف معمول براساس موسیقی انجام شده. این حالت باعث شده تا فیلم حال و هوای پرشوری متناسب با فضای خاص آن پیدا کند. این سومین همکاری او با استیون اسپیلبرگ بود. جان ویلیامز تاکنون ۴۷ بار نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم شده [ازجمله این فیلم] که درمجموع ۵ بار توانسته این جایزه را کسب کند.

اسپیلبرگ از ویلیامز خواسته بود که یک موسیقی ساده متشکل از چند نت نیز بسازد. آنها سپس قطعه های کوچک بسیاری را با یکدیگر گوش دادند و درنهایت ۵ نت “سول، لا، فا، فا، دو” با اکتاوهای مختلف را انتخاب کردند و همین چند نت ساده یکی از مشهورترین قطعه های موسیقی سینما شناخته می شود. این قطعه کوچک تاکنون در بسیاری از فیلم ها و همچنین توسط بسیاری از نوازندگان و گروه های موسیقی مورد استفاده قرار گرفته که از آن جمله می توان به یکی از ترانه های گروه “دورن دورن” تحت عنوان “شوفر” و همچنین ترانه ای از گروه “اِنیگما” به نام “بازگشت به رودخانه های ایمان” اشاره کرد.

این فیلم در پنجاهمین مراسم اسکار نامزد دریافت ۹ جایزه شد که در نهایت توانست ۲ جایزه اسکار را از آن خود کند: بهترین فیلمبرداری و بهترین تدوین صدا.

دانشمندانی که در پایان فیلم در کنار دکتر لاکومب ایستاده اند، درواقع همگی دانشمندان آمریکایی اند.

استنلی کوبریک شیوه بازی “کری گافی“، بازیگر خردسال این فیلم را پسندید و بعدها خواست از او در نقش دنی تورنس در فیلم “درخشش” [سال ۱۹۸۰] استفاده کند.

در آخر فیلم تکنیک های متعددی برای ساخت صحنه آدم های فضایی که درواقع بچه هایی در لباس پلاستیکی اند امتحان شد. یکی از پیشنهادات این بود که هر یک از آنها را به یک سیم نامرئی وصل کنند و درحال پرواز نشان دهند که در نهایت این پیشنهاد رد شد.

یکی از رکوردهای فیلم این است که در یک لحظه ۱۱ فیلمبردار از صحنه فیلم می گرفتند.

 

۲۴- سرگیجه [محصول ۱۹۵۸ آمریکا]

فیلم “سرگیجه” به کارگردانی “آلفرد هیچکاک” اقتباسی است از رمان “از میان مردگان” اثر نویسنده فرانسوی “پیر بوالو”.

بازیگران: “جیمز استوارت” در نقش جان اسکاتی فرگوسن؛ “کیم نوواک” در دو نقش مدلن الستر و جودی بارتون.

داستان فیلم: اسکاتی [جیمز استوارت] کارآگاه بازنشسته ای در سان فرانسیسکو است که از ارتفاع می ترسد. او به درخواست دوست قدیمی اش درصدد برمی آید تا فعالیت های عجیب مدلن [کیم نوواک]، همسر او را مورد بررسی قرار دهد. این زن مدام او را به اماکن مرتفع می برد. او درنهایت خودکشی می کند و اسکاتی نیز افسرده می شود. پس از مدتی اسکاتی شخصی به نام جودی [کیم نوواک] را می یابد که بسیار به مدلن شبیه است. او عاشق جودی می شود تا اینکه قطعه ای از جواهرات مدلن را در نزد او پیدا می کند.

این فیلم ترکیب پیچیده ای از مسایل مختلف است: روان پریشی، روانکاوی، متافیزیک، رومانتیسم، داستان عشقی، ماجراجویی، سفر به اعماق وجود خود، و یک معمای پلیسی که ۳۰ دقیقه قبل از پایان فیلم برملا می شود. هیچکاک در این فیلم تعلیق تماشاگر را به اوج خود می رساند. در این فیلم تمامی بازیگران به سبک و سیاق خود با عشق روبرو می شوند.

آلفرد هیچکاک که قبل از ساخت “سرگیجه” یکی از کارگردانان بزرگ آن دوران محسوب می شد، پس از یک دوره بیماری، این فیلم را ساخت که به واقع یکی از شاهکارهای او قلمداد می شود. سلطان دلهره نقش اصلی فیلم اش را به جیمز استوارت، یکی از بازیگران مشهور آن دوران، می دهد. او قبلاً نیز در چندین فیلم با هیچکاک همکاری کرده بود که از آن جمله می توان به “طناب” [سال ۱۹۴۸] و “پنجره پشتی” [سال ۱۹۵۴] اشاره کرد. هیچکاک در برابر او “کیم نوواک”، یکی از بازیگران مطرح آن زمان را قرار داد. او پرتره های پیچیده ای از این دو شخصیت خلق کرد.

شیوه فیلمبرداری برای نشان دادن حالت سرگیجه برای اولین بار در این فیلم به کار رفت. به عنوان مثال هیچکاک در صحنه ای که جیمز استوارت در پلکان ایستاده، با زوم به جلو و تراولینگ همزمان به عقب باعث ایجاد حالتی شده که پلکان را بلندتر و عمیق تر جلوه می دهد.

پیام اصلی فیلم دیدگاه تراژیکی است که در آن سقوط [در اینجا سقوط زن به جنایت] و سرگیجه [در اینجا تمایل جنون آمیز مرد برای شناخت واقعیت به هر قیمت ممکن] بسیار مهم تر از عشق ظاهر می شوند.

طرح مارپیچ که در معرفی ابتدای فیلم نیز استفاده شده به عنوان یک شاخص به کار رفته: درواقع مارپیچ نشان دهنده مسیر زندگی است که به دور واقعیت می گردد. عدم سرگیجه از مارپیچ زندگی دو معنی دارد: یا شخص مرده است یا دیگر عاشق نیست. طرح مارپیچ با هنرمندی تمام در بخش های مختلف فیلم، ازجمله در مدل شینیون موی نوواک، دیده می شود.

برایان دو پالما از این فیلم به عنوان یکی از سه فیلم مورد علاقه خود نام می برد و از آن در اکثر فیلم های خود الهام گرفته است.

هیچکاک ابتدا می خواست نقش مدلن را به “ورا مایلز” بدهد، ولی او باردار بود و به همین دلیل نتوانست در فیلم حضور یابد. او قبلاً در فیلم “مرد عوضی” [سال ۱۹۵۶] با هیچکاک همکاری کرده بود. او در سال ۱۹۶۰ نیز در فیلم “روانی” که یکی از فیلم های بسیار معروف هیچکاک است ظاهر شد.

در فیلم “دوازده میمون” [سال ۱۹۹۵]، ساخته تری گیلیام، دو شخصیت اصلی فیلم “بروس ویلیس” و “مدلن استو” وارد سینمایی می شوند که این فیلم را نمایش می دهد.

فیلم “سرگیجه” بر بسیاری از فیلم های هالیوودی تأثیرگذار بوده که از آن جمله می توان به “تحلیل نهایی” [سال ۱۹۹۲] ساخته “فیل جوانو“، “غریزه اصلی” [سال ۱۹۹۲] ساخته “پل فرهوفن“، “بزرگراه گمشده” [سال ۱۹۹۷] ساخته “دیوید لینچ” و “بازی” [سال ۱۹۹۷]، ساخته “دیوید فینچر” اشاره کرد. موضوع این فیلم همچنین در صحنه آخر فیلم “آرتیست” [سال ۲۰۱۱] با بازی “ژان دوژاردن” که به اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد دست یافت نیز استفاده شده است.

این فیلم نامزد دریافت دو جایزه اسکار شد: بهترین کارگردان هنری و بهترین تدوین صدا.

موسیقی فیلم توسط “برنارد هرمن” ساخته شده. او آهنگسازی فیلم های بزرگی را عهده دار بوده است: “روانی” [سال ۱۹۶۰]، “شمال ازطریق شمال غربی” [سال ۱۹۵۹] و “مردی که زیاد می دانست” [سال ۱۹۵۶] از ساخته های آلفرد هیچکاک؛ “همشهری کین” [سال ۱۹۴۱] ساخته “اورسون ولز” و “راننده تاکسی” [سال ۱۹۷۶] ساخته “مارتین اسکورسیزی”. او در سال ۱۹۴۱ موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین موسیقی بخاطر فیلم “شیطان و دنیل وبستر” ساخته “ویلیام دیترله” شد.

آلفرد هیچکاک در دقیقه ۵۰ در صحنه ای از فیلم ظاهر شده است.

این فیلم در زمان اکران چندان مورد توجه منتقدان قرار نگرفت، و اکثراً دلیل ناموفق بودن آن را سن بالای جیمز استوارت برای این نقش می دانستند، ولی این فیلم اکنون به عنوان یکی از شاهکارهای هیچکاک شناخته می شود. کیم نوواک در این فیلم ۲۴ سال سن دارد و جیمز استوارت ۵۰ سال.

این تنها فیلم هیچکاک است که قاتل در انتهای فیلم مجازات نمی شود.

کین و پیازا در مورد آن می نویسند: “هیچکاک در این فیلم کمتر به رمز و راز پرداخته و بیشتر روی موضوعاتی مانند عشق، هویت، ذهنیت و مرگ متمرکز شده است.”

 

۲۳- هزارتوی پن [محصول ۲۰۰۶، اسپانیا و مکزیک]

فیلم “هزار توی پن” به کارگردانی “گیرمو دل تورو” موفق ترین فیلم تخیلی غیرانگلیسی است.

بازیگران: “ایوانا باکرو” در نقش اوفلیا؛ “دوگ جونز” در دو نقش فان و مرد رنگ پریده؛ “سرخی لوپز” در نقش سروان بیدال؛ “ماریبل وردو” در نقش مرسدس.

داستان فیلم: در اسپانیای فاشیست سال ۱۹۴۴، دختربچه ای به نام اوفلیا به همراه مادر باردارش نزد ناپدری خود می رود که یک سروان بی رحم در ارتش اسپانیاست. او نیمه شب یک پری می بیند که او را نزد یک فان در داخل یک هزارتو می برد. او به اوفلیا می گوید که یک پرنسس است، ولی باید از سه خوان گذر کند تا پرنسس بودن خود را به اثبات برساند. اگر شکست بخورد، دیگر پرنسس نخواهد بود و دیگر نمی تواند پدر واقعی خود را که پادشاه است ببیند.

این فیلم در هفتاد و نهمین مراسم اسکار نامزد دریافت شش جایزه اسکار شد و در نهایت توانست سه جایزه اسکار بهترین گریم، بهترین کارگردان هنری و بهترین فیلمبرداری را از آن خود کند. این یکی از معدود فیلم های تخیلی بود که نامزد بخش جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد.

این فیلم را می توان ترکیبی از داستان های “جادوگر شهر اوز“، “شنل قرمزی” و “آلیس در سرزمین عجایب” دانست که در همه آنها یک دختر نوجوان با جهانی عجیب و عین حال متخاصم روبرو می شود. این داستان ها همگی به مشکلاتی اشاره می کنند که انسان در زمان بلوغ با آنها روبروست. در همه آنها به این موضوع اشاره می شود که نافرمانی از هر چیز امکان پذیر است به جز از عقل و وجدان.

هیولاها نشان دهنده پیری، افول، و تاریکی اند، درحالی که فرشتگان و پری ها نشانگر جنبه روحی و معنوی ما هستند که ابدی است. فان نیز موجودی میانی است که زندگی می بخشد، ولی می تواند خطرناک نیز باشد.

گیرمو بخاطر یادداشت برداشتن مشهور است. او طی سال ها دفترچه ای را گردآوری کرده بود که در آن تمامی ایده های خود را در قالب یادداشت و نقاشی آورده بود تا بعدها آنها را به فیلم تبدیل کند. او این دفترچه را که نتیجه سال ها یادداشت بود و می خواست از آنها برای این فیلم استفاده کند در یک تاکسی جا گذاشت. او متقاعد شده بود که دیگر نمی تواند این پروژه را ادامه دهد، ولی راننده تاکسی که پی به اهمیت این دفترچه برده بود با صرف وقت و هزینه بسیار دفترچه را به گیرمو رساند. و او نیز مصمم تر از قبل به تکمیل پروژه پرداخت.

گریم دوگ جونز در نقش مرد رنگ پریده ۵ ساعت زمان برد. او از دو سوراخ کوچکی که روی صورت این شخصیت تعبیه شده بود می توانست جلوی خود را ببیند. او تنها آمریکایی در میان عوامل فیلم بود که نمی توانست اسپانیایی صحبت کند. او می بایست غیر از دیالوگ های خود، دیالوگ های اوانا باکرو در نقش اوفلیا را نیز حفظ کند تا بداند چه زمانی باید دیالوگ خود را بگوید.

زیرنویس های انگلیسی فیلم توسط شخص گیرمو ترجمه و نوشته شد، زیرا در فیلم های قبلی خود تجربه خوبی از کیفیت کار مترجمان نداشت.

شهر ویران شده ای که در ابتدای فیلم می بینیم، شهر قدیمی “بلچیته” است که در زمان جنگ داخلی اسپانیا ویران شد و دیگر بازسازی نگردید.

برای صحنه خوردن پری ها توسط مرد رنگ پریده، دوگ جونز مجبور بود کاندوم هایی را که با خون مصنوعی پر شده بود را بجود.

گیرمو پیشنهاد کارگردانی فیلم “سرگذشت نارنیا: شیر، کمد و جادوگر” را بخاطر ساخت این فیلم رد کرد. او همچنین برای اینکه اتمام این فیلم با مشکلی روبرو نشود، از دریافت دستمزدش صرف نظر نمود. او علی رغم اینکه تهیه کنندگان هالیوود پیشنهاد به دو برابر کردن بودجه فیلم داده بودند، راضی نشد که این فیلم به زبان انگلیسی ساخته شود.

کین و پیازا در مورد این فیلم می نویسند: “گیرمو دل تورو به خوبی توانسته بیننده را بین دو قطب واقعیت و تخیل معلق نگاه دارد و در عین حال ذهنیتی را که بیننده از این دو مقوله دارد مدام زیر سؤال می برد.”

 

۲۲- غرامت مضاعف [محصول ۱۹۴۴، آمریکا]

فیلم “غرامت مضاعف” به کارگردانی “بیلی وایلدر” از یک داستان واقعی اقتباس شده که توسط “جیمز کین“، نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی نوشته شده است.

بازیگران: “فرد مک موری” در نقش والتر نف؛ “باربارا استانویک” در نقش فیلیس دیتریکسون؛ “ادوارد جی رابینسون” در نقش بارتون کیس.

داستان فیلم: والتر نف [فرد مک موری] که در یک شرکت بیمه کار می کند، عاشق فیلیس دیتریکسون یکی از مشتریانش می شود. بیمه عمر شوهر او به صورتی است که در صورت فوت تصادفی، دو برابر مبلغ معمول به عنوان غرامت دریافت می کند. نف به کمک فیلیس که اکنون معشوقه اش شده، شوهر او را می کشند. ولی او خیلی زود به نف خیانت می کند. نف متوجه می شود که بازیچه قرار گرفته و تصمیم می گیرد فیلیس را هم بکشد. او قبل از اینکه بتواند نقشه خود را عملی کند، به شدت ازسوی فیلیس آسیب می بیند.

حالات تنش، استرس و عشق به زیبایی هرچه تمام تر ازسوی “فرد مک موری” به تصویر کشیده شده. استانویک نیز با کلاه گیس بلوند و عینک آفتابی در نقش زنی ظاهر شده که به راحتی می تواند طعمه ای را به دام بیندازد و به خواسته های خود برسد. آنها در صحنه قتل نیز خوش درخشیده اند و ترس از یکدیگر در چهره هر دو کاملاً مشخص است.

وودی آلن یک بار گفته بود که “این فیلم بهترین فیلمی است که تاکنون ساخته شده”. بیلی وایلدر با انتخاب دقیق بازیگران، کارگردانی عالی و یک سناریوی قوی توانسته یکی از شاهکارهای ژانر فیلم نوار را بسازد.

از دیگر آثار مهم نویسنده جیمز کین که در قالب فیلم درآمده می توان به “پستچی دو بار زنگ می زند” [سال ۱۹۴۶] ساخته “تای گارنت” اشاره کرد. او یک بار گفته بود اگر می دانست بیلی وایلدر و ریموند شاندلر به این خوبی فیلمنامه را تنظیم می کنند، از کمک آنها در نوشتن این رمان استفاده می کرد. البته وایلدر و شاندلر بر سر فیلمنامه با یکدیگر اختلاف شدیدی داشتند و حتی یک بار استودیو مجبور به وساطت شد و آنها علی رغم تنفری که از یکدیگر داشتند کار را به پایان رساندند.

بیلی وایلدر ابتدا می خواست نف را در اتاق گاز اعدام کند، ولی این صحنه را نامتناسب با دیگر صحنه های فیلم دید و این قسمت را پس از برداشت حذف کرد.

موسیقی زیبای “میکلوش روژا” نیز بر تنش های فیلم افزوده است. از دیگر آثار مهم او: موسیقی “سابو دزد بغداد” [سال ۱۹۴۰] که او را نامزد دریافت اسکار کرد، موسیقیطلسم شده” [سال ۱۹۴۵] که بخاطر آن اسکار دریافت کرد، و موسیقی “بن هور” [سال ۱۹۵۹].

باربارا استانویک که اولین انتخاب وایلدر برای نقش فیلیس بود، وقتی متوجه شد باید نقش یک قاتل بی رحم را بازی کند، اظهار نگرانی کرد. وایلدر به او گفته بود: “شما موش هستید یا بازیگر؟”

در اوایل سال های ۱۹۷۰ استودیو پارامونت قصد کرد این فیلم را مجدداً با حضور “رابرت ردفورد” در نقش والتر نف بسازد، ولی این پروژه هیچ گاه عملی نشد.

قرار بود نقش والتر نف به “جرج رفت” داده شود، ولی او می گفت فقط در صورتی نقش را قبول خواهد کرد که در پایان مشخص شود او یک مأمور اف بی آی بوده و فیلیس را به دام می اندازد. به دلیل اینکه این پیشنهاد کاملاً با رمان اصلی جیمز کین مغایرت داشت، او نتوانست نقش را به دست آورد.

 

۲۱- زندگی شیرین [محصول ۱۹۶۰، ایتالیا و فرانسه]

فیلم “زندگی شیرین” به کارگردانی “فدریکو فلینی” یکی از تأثیرگذارترین و جنجالی ترین فیلم های تاریخ سینماست.

بازیگران: “مارچلو ماسترویانی” در نقش مارچلو روبینی؛ “آنیتا اکبرگ” در نقش سیلویا؛ “آنوک امه” در نقش مادالنا.

داستان فیلم: این فیلم از چندین اپیزود تشکیل شده که ظاهراً به یکدیگر ارتباطی ندارند. مارچلو [مارچلو ماسترویانی]، روزنامه نگار در رم، تلاش می کند تا جایگاه خود را در زندگی پیدا کند. او علاقه مند به خوشگذرانی و صرف وقت با زنان است، تا اینکه سیلویا [آنیتا اکبرگ]، بازیگر مشهور آمریکایی، به رم می آید. در این چند اپیزود تحولات زندگی مارچلو به تصویر کشیده شده است.

فلینی این فیلم را پس از سه فیلم نزدیک به سبک نئورئالیسم ساخت [”جاده” سال ۱۹۵۴، “کلاهبردارها” سال ۱۹۵۵ و “شب های کابیریا” سال ۱۹۵۷]. “زندگی شیرین” در میان فیلم های فلینی یک نقطه عطف محسوب می شود و آغازگر قاموس جدیدی به نام سبک “فلینی” بود. فلینی در این فیلم درواقع یک جهنم اجتماعی را به تصویر کشیده. فیلم می خواهد نشان دهد که چگونه یک مرد معاصر و امروزی با مسایل معنوی کنار می آید.

مارتین اسکورسیزی معتقد است که این فیلم تاریخ سینما را به دو بخش تقسیم می کند: دوران قبل از “زندگی شیرین” و دوران پس از “زندگی شیرین”. او می گوید که فلینی یک فیلمساز نیست، بلکه یک استاد و صاحب نظر است.

واتیکان در روزنامه خود تحت عنوان “اسرواتوره رومانو” فدریکو فلینی و مارچلو ماسترویانی را به خروج از دین متهم کرد و صحنه آخر فیلم را به عنوان صحنه ای از “عیاشی” تعبیر نمود.

صحنه ای که مارچلو ماسترویانی و آنتیا اکبرگ، مانکن سوئدی، داخل حوضچه آب نمای تروی می شوند به یکی از صحنه های مشهور سینما تبدیل شده است. این صحنه در ماه مارس برداشت شده، یعنی زمانی که هنوز هوا به نسبت سرد بود. فلینی در یکی از مصاحبه هایش گفته بود آنیتا اکبرگ ساعت ها بدون مشکل در این حوضچه ایستاد. ولی ماسترویانی یک لباس زیر ضد آب برتن داشت و یک بطری کامل ودکا را نیز نوشیده بود. او در زمان فیلمبرداری این صحنه کاملاً مست بود. هر روزه توریست های بسیاری صرفاً برای تداعی شدن این صحنه از فیلم به آب نمای تروی می روند. پول انداختن به داخل این حوضچه نیز بسیار مرسوم شده و روزانه مبلغی در حدود ۳۰۰۰ یورو با دستگاه مکش مخصوصی تحت کنترل پلیس از داخل آن برداشت می شود. 

امروزه نام “پاپاراتزو” که درواقع نام عکاسی است که مارچلو را همراهی می کند، به یک اسم عام تبدیل شده. به هر عکاسی که از شخصیت های معروف عکس می اندازد و به دنبال فروش این تصاویر به قیمت های هنگفت است “پاپاراتزی” می گویند [جمع پاپاراتزو].

تهیه کننده فیلم ابتدا می خواست از پل نیومن در نقش مارچلو استفاده کند، ولی فلینی گفت که ماسترویانی را ترجیح می دهد. به همین دلیل تهیه کننده از ادامه همکاری با فلینی انصراف داد. ماسترویانی خیلی زود به بازیگر مورد علاقه فلینی تبدیل شد و با او در فیلم “هشت و نیم” [سال ۱۹۶۳] نیز همکاری کرد.

این فیلم در جشنواره کن سال ۱۹۶۰ برنده نخل طلایی شد و در سی و چهارمین مراسم اسکار در سال ۱۹۶۲ نامزد دریافت چهار جایزه اسکار شد: بهترین کارگردان، بهترین طراحی لباس سیاه و سفید، بهترین کارگردان هنری سیاه و سفید، و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی. این فیلم در نهایت توانست اسکار بهترین طراحی لباس فیلم سیاه و سفید را از آن خود کند.

در صحنه اول فیلم که هلی کوپتر مجسمه مسیح را به واتیکان می برد، به نوعی شاهد تداعی شدن مجدد یک افتخار ملی هستیم، زیرا اولین پرواز هلی کوپتر در ایتالیا انجام شده. پس از آن، این موضوع به شکلی گسترده در تیتر اول روزنامه ها گنجانده شد.

فلینی در این فیلم به انتقاد از طبقه مرفه و اشراف می پردازد. یکی از دلایل مهمی که کلیسا را به مخالفت با این فیلم واداشت همین موضوع بود، زیرا طبقه اشراف به لحاظ سنتی و تاریخی رابطه نزدیکی با کلیسا دارد. این فیلم تا سال ۱۹۸۱ امکان اکران در اسپانیا را نیافت.  

 

۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نظر منتقدان (قسمت اول)

۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نظر منتقدان (قسمت دوم)

۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نظر منتقدان (قسمت سوم)

۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نظر منتقدان (قسمت چهارم)

۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما از نظر منتقدان (قسمت پنجم)