هنوز خیلیها نیامده بودند؛ نه رییس جمهور و اعضای دولتش و نه رییس مجلس پیشین ـ ششم- با همراهان همیشگیاش و نه حتی بسیاری از نمایندگانی که قرار بود تا ساعتی دیگر حضورشان را در پارلمان ایران جشن بگیرند. با این حال اما، همان چند نماینده تازه کاری که به شوق اولین روز مجلس بسیار زودتر از دیگران حاضر بودند و نمایندگانی هم که به تناوب بعد از آنها میرسیدند بیشتر از هر کس انتظار رییس سیاسی مجلس هفتم را میکشیدند تا دوشادوش او مجلس هفتم جمهوری اسلامی ایران را افتتاح کنند. “محمدرضا باهنر” که به عنوان آخرین حلقه از مدعوین مراسم روز افتتاح، وارد شد یک راست در جمع مستقبلین خود قرار گرفت تا به همراه آنان پا در مکانی گذارد که چهار سال پیشتر در سال 78 به امانت برای مخالفان خود گذاشته بود. اما امسال، سال سرنوشت و بازگشت دوباره به مجلس در سال 82 است.
باهنرکه در همان چهار سال پیش و درست فردای پس از انتخابات مجلس ششم در مصاحبهای با روزنامه ارگان رادیکال های تندرو ـ کیهان - وعده پیروزی همفکران خودش در “ائتلاف پیروان خط امام و رهبری”راداده بود تمام این 4 سال را به انتظار نشست تا این وعده تحقق پیدا کند و او به همراه حلقه حواریون مورد اعتمادش این بار با نام جدید “ائتلاف آبادگران” و شعار “سیترای هندوستان” کرسیهای نمایندگی مجلس را به اشغال درآورند. با این حال اما باهنر منتخب مردم تهران نبود؛ از آنجا که ائتلاف آبادگران تصمیم گرفته بود چهره های تابلودار محافظهکار را از تهران کاندیدا نکند، به اسداله بادامچیان و حبیب الله عسگراولادی تکلیف کرد که از اعلام کاندیداتوری انصراف دهند و محمدرضا باهنر را هم به کرمان فرستاد تا در غیاب حسین مرعشی، برادر همسر رییس جمهوری سابق، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، کاندیدای بیرقیب کرمانیها باشد و با حضور در مجلس، نقش موثری در چالشهای ناخواسته محافظهکاران برای ریاست مجلس هفتم بازی نماید.
هر چند در ابتدا بنا بر یک سنت بیست و پنج ساله، تصور رییس مکلا برای مجلس هفتم نمیرفت، اما هنگامی که مشخص شد محافظهکاران مذهبی در غیاب شخصیتهای منتفذ روحانی، به انتخاب رییس غیر روحانی رضایت خواهند داد این بار قرعه نه به نام باهنر که به فال حداد عادل از گردونه بیرون آمد که به اعتقاد باهنر برخلاف خودش چهرهای حزبی نبود و البته پدر عروس رهبر هم بود. اما آنچه که ریاست حداد عادل را در هالهای از شک و تردید فرو برد، آرای بیشتری بود که به نام محمدرضا باهنر برای پست نایب رییسی مجلس خوانده میشد. این اتفاق در انتخابات درون تشکیلاتی محافظهکاران همچون یک شوک برای آنها بود. شوکی که در انتخابات هیات رییسه موقت هم تکرار شد تا آنجا که عدهای از نمایندگان با مراجعه به باهنر او را رییس واقعی مجلس میخواندند و البته هم باهنر در واکنش به آنها تنها میگفت: “آقای حداد عادل مورد تایید ما هستند” به همین دلیل هم بود که محافظهکاران تمام تلاش خود را به کار بردند تا در انتخابات هیات رییسه دایم، رای حداد عادل را بیشتر از باهنر بخوانند که به لطف آرای نمایندگان این طور هم شد. با این حال هیچ وقت کسی این را انکار نکرد که کرسی نشینان محافظه کار برای هر نطقی، گوشه چشمی به محمدرضا باهنر داشتند. موسی قربانی پس از موضع گیری وزیر کشور در اولین جلسه مجلس پس از نگاه به باهنر بود که کتاب آیین نامه داخلی مجلس را به علامت تذکر بالا گرفت، همان طور که علی زادسر جیرفتی هم در آغازین روزهای مجلس، گرایش اکثریت مجلس هفتمیها را ریاست باهنر بر پارلمان نظام اسلامی میدانست.
با تمام اینها اما باهنر تنها بازی گردان معرکه محافظهکاران نبود. او ابایی نداشت در کنار رقیبان سیاسی خودش همچون کارگزاران، به انتقاد از “سوسیالیستهای تخیلی آرمانگرا” که احمد توکلی نماینده شان بود، بپردازد و برای جلوگیری از قدرت گیری این طیف در مجلس هفتم هشدار دهد. همان طور که پیش از این سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را به عنوان همذات رادیکال اما مخالف این سوسیالیستهای تخیلی در بیرون از مجلس هفتم مورد انتقاد قرار داده و حضور آنها را در ساختار سیاسی نظام به دلیل عدم مشروعیت بیمعنی اعلام کرده بود.
او حتما فراموش نکرده که مغازله آن روزهایش با کارگزاران ریشه در گذشته و جهت گیریهای اقتصادی لیبرال دارد؛ همان طور که عضو برجسته این سوسیالیستهای تخیلی آرمانگرا زمانی در جمع رادیکال سازمان مجاهدین قرار داشت؛راستها به همراه باهنر به هماوردی چپ رفته بودند. به همین دلیل هم زمانی که طرح تثبیت قیمت ها با اصرار توکلی و البته طیف آبادگران در مجلس هفتم تصویب می شد تا دولت خاتمی را مجبور به ثابت نگاه داشتن قیمت ها کند، باهنر به یک دوست کارگزارانی اش گفته بود که هرچند با این طرح مخالف است و تصویب آنرا به صلاح کشور نمی داند اما به دلیل شرایط ویژه مجلس باید با امثال توکلی هم رای شود و حتی از او هم حمایت کند.
باهنر و همفکران او در جامعه اسلامی مهندسین زودتر از بسیاری محافظهکاران به خوبی دریافته بودند برای مقابله با گسترش جریان دوم خرداد نیازمند ابزارهای اصلی قدرت طلبی اصلاح طلبان هستند. به همین دلیل آنها به مطبوعات روی آوردند. هفته نامه “جام” به عنوان آغازین رسانههای جدید محافظهکار به مدیریت مسوولی باهنر متولد شد. هر چند این تولد با طعنه مهاجرانی، وزیر فرهنگ وقت مواجه گردید که نام این نشریه را یادآور دو نوع انحصار دانسته بود. انحصار “جامهای جم”؛ اما طرفه آنکه تولید رسانهای محافظهکاران لیبرال در حالی صورت میگرفت که محافظهکاران سوسیال، نشریات خود را به دلیل مشکلات مالی تعطیل شده میدیدند. هنوز طنین آخرین نوشتههای احمد توکلی، مدیر مسوول نشریه “فردا” در فضای سیاسی کشور غلیان داشت که رسانههای محافظهکار لیبرال متولد میشدند هر چند بازی سرنوشت، آنها را در مجلس هفتم به یکدیگر گره زد تا تنها نقطه اشتراکشان مخالفت با اصلاح طلبی از نوع دوم خرداد باشد.
باهنر اما پس از شکستهای محافظهکاران در انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای اول، ضرورت ایجاد یک تشکل برای شکل دادن به جریان مخالفان اصلاحات را به خوبی حس کرده بود. او میدانست تشکلهای سنتی راست توان رقابت با اصلاح طلبان را ندارند و اگر مجلس را هم از دست بدهند، وزن سیاسی پایینی در مقامهای انتخابی حکومت خواهند داشت. به همین دلیل ائتلاف مقابل جناح دوم خرداد در انتخابات مجلس ششم، نه گروههای همسو با جامعه روحانیت مبارز به محوریت جمعیت موتلفه و سرسپردگان بازار که ائتلاف خط امام و رهبری بود تا در قالب مردان تکنوکرات به هماوردی رقیب رود. هر چند در فردای پس از انتخابات باهنر ادعا کرد ائتلاف خط امام و رهبری پیروز انتخابات است، اما زمانی که مشخص شد به قول سعید حجاریان، محافظهکاران حتی توانایی آبستراکسیون هم در مجلس ششم نخواهند داشت، تکنوکراتهای راست تصمیم گرفتند با کپیپردازی از ائتلاف 18 گانه گروههای دوم خردادی، شورای هماهنگی انقلاب اسلامی را با ائتلاف 18 گروه محافظهکار تشکیل دهند که برخلاف ائتلاف پیروان خط امام و رهبری قصد نداشت به نام خود، لیست انتخاباتی بدهد.
در حقیقت محافظهکاران دو “راست” را در کنار هم و با هم داشتند. راست مجازی با نام ائتلاف خط امام و رهبری و راست حقیقی با نام شورای هماهنگی انقلاب اسلامی که قصد داشت برای بازگرداندن قدرت به محافظهکاران نه تنها از یک سو به خرید روزنامههایی که مشکل مالی دارند بپردازد بلکه حتی به ادعای سایت محافظهکار بازتاب ـ تابناک - جلسات داخلی خود را از ترس شنود رفیقان امنیتی حزب مشارکت به مکانی غیر از میدان فاطمی انتقال دهد که با دفتر مشارکتی ها در خیابان سمیه چند دقیقهای بیشتر فاصله نداشت.
انتخابات مجلس هفتم نقطه عطف عملکرد تشکیلاتی محافظهکاران بود. آنها که به قول باهنر در انتخابات بیشتر از هر چیز بحث کارآمدی را در نظر گرفته بودند ابایی نداشتند از اینکه پیران محافظه کار را در جمعیت موتلفه اسلامی تشویق به کنارهگیری کنند و تهران را به چهرههای گمنام و غیرحزبی بسپارند تا به لطف رد صلاحیت کاندیداهای اصلاحطلب، اکثریت کرسیهای مجلس هفتم را به دست آورند. آنها قصد داشتند با همگامی هم مسلکان سیاسیشان در شورای شهر تهران به مقابله با فقر گسترده در جامعه بپردازند که در تصورشان اگر موفق هم می شدند، که شدند، پوشاندن ردای ریاست جمهوری بر یک چهره محافظهکار آرزویی دستنیافتنی نمی بود. با اینحال این کهنه کاران راست در تصور خود از مرد محافظه کار، دچار خطایی استراتژیک شدند تا مجبور باشند به جای علی لاریجانی یا حتی باقر قالیباف، مردی را ناخواسته در ساختمان های خیابان پاستور ملاقات کنند که زمانی با باهنر در جامعه مهندسین هم تشکل بود.
محمود احمدی نژاد اما هرچند در ابتدا کاندیدای ناگهانی راست بود اما در نهایت این دست سرنوشت بود که او را رئیس جمهور ناگزیر اصول گرایان نام نهاد تا دوستان قبلی اش را این بار در قامت ریاست جمهوری به حضور بپذیرد. احمدی نژاد در حلقه ارتباط با محافظه کاران قدیمی هیچ گاه نقش باهنر را فراموش نکرد و اگر عامداً یا از روی خطا بر حلقه ای از دوستان پیشین خود خط قرمز کشید این نکته را همواره در نظر داشت که به ناچار باید با رئیس سیاسی مجلس هفتم کنار بیاید و البته هم “ثمره” قدرشناسی باهنر را مشاهده کند. مردی که در اوایل همکاری با دولت نهم در هر چالشی درون مجلس هفتم جانب دولت را می گرفت و فارغ از حرف و حدیث هایی که در مورد ارتباطات کاری او و خویشاوندانش با دولتیان بر زبان هاست ابایی نمی دید که از کارهای خود دفاع کند. اما این تنها یک سوی قضیه است. در روی دیگر داستان در حالی که بین محافظهکاران لیبرال و محافظهکاران سوسیال مجلس شکافی عمیق و پرناشدنی وجود داشت، این محمدرضا باهنر بود که در مقام نمایندگی محافظه کاران لیبرال در خط مقدم حمله سوسیال ها و نارضایان قرار می گرفت.
لیبرال ها و سوسیالیست ها که تنها نقطه اشتراکشان مخالفت با اصلاح طلبی از جنس دوم خرداد بود این بار به همزنی درون جناحی پرداختند و از میان مهمترین نمایندگان محافظه کاران سوسیال، که بیشتر تمایل داشتند خود را اصول گرایان خلاق یا منتقد بنامند غیر از احمد توکلی که سیاسی تر کاری کرد، بقیه در قامت افرادی چون محمد خوش چهره و عماد افروغ سیاست های دولت و مجلس را یکجا به چالش می گرفتند و همانگونه که از بی کفایتی دولت می گفتند ابایی هم نداشتند که از بی عملی مجلس هفتم نامی ببرند و البته نتیجه آن را هم با از دست دادن ریاست کمیسیون های اصلی مجلس و در نهایت اخراج از لیست اصول گرایان در انتخابات مجلس هشتم دیدند؛ همانگونه که عماد افروغ پس از سه سال ریاست بر کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم ناگهان فردی را با تنها یک رای بالاتر از خودش به عنوان رئیس سال چهارم کمیسیون فرهنگی دید و در نهایت هم به همراه محمد خوش چهره، سعید ابوطالب و محمدرضا خادم اجازه حضور در مجلس هشتم را نیافت.
محافظهکاران سوسیال که در چهره این نمایندگان منتقد، ادعای بسیاری در جهتدهی به فعالیتهای آینده اقتصادی و فرهنگی کشور داشتند هیچ گاه نقاط افتراقشان را با محافظهکاران لیبرال به رهبری باهنر به فراموشی نسپردند؛ حتی احمد توکلی هم که ریاست مرکز پژوهش های مجلس را به عنوان پیشکش و هدیه اکثریت لیبرال در ابتدای فعالیت نمایندگی اش بدست آورد تا سال 88، هیچ گاه با لیبرال ها به رهبری باهنر همگام نشد. برای آنها باید چند سالی می گذشت و محمود احمدی نژاد دولتمردی می کرد و علی لاریجانی به ریاست مجلس می رسید تا سوسیال ها و هم لیبرال ها، رهبری او را بپذیرند و در چالش دولت و مجلس همگام شوند. هرچند این بار اما، باهنر ترجیح داد در یک چرخش سیاسی دیگر جانب دولت محمود احمدی نژاد را نگیرد. او در اکثر روزهای چهار سال دولت اول احمدی نژاد به حمایت از او پرداخت و حتی زمانی برای خوشایند احمدی نژاد و در نقد اصلاح طلبان گفته بود که نظام اگر اجازه می دهد اصلاح طلبان فعالیت سیاسی کنند از کرامت است وگرنه برخی از آنها حق حیات هم نباید داشته باشند. ادعایی که البته وقتی با واکنش سریع خبرنامه داخلی حزب مشارکت رو به رو شد مجبور به تکذیب آن گردید و در دیدار با یک عضو شورای مرکزی این حزب اصلاح طلب از او معذرت خواهی هم کرد.
ماه عسل باهنر و دولت وقتی به اتمام رسید که علی لاریجانی به مجلس آمد و به ریاست مجلس رسید. این امر هم مصادف با آخرین سال دور اول ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد بود که کم کم اختلاف ها رنگ و بوی انتخابات می گرفت. ضمن آنکه دولت هم از امتیازهایی که مجبور بود به دلایل خاص حواله محمدرضا باهنر کند چندان راضی نبود؛به گونه ای که وقتی محمدرضا باهنر در سال 87 از محمود احمدی نژاد خواست از تغییر منوچهر متکی به عنوان وزیر امور خارجه صرف نظر کند، چرا که مجلس این تغییر را از او نخواهد پذیرفت، احمدی نژاد را خوش نیامد. در عین حال برخلاف رئیس قبلی مجلس که چندان تمایلی نداشت رئیس جمهور را به چالش بکشد و ترجیح می داد از خود چهره دولتمردی با وجه فرهنگی بروز دهد، رئیس جدید به اندازه کافی سیاسی بود که بین رئیس مجلس و رئیس سیاسی مجلس تفاوتی ایجاد نشود.
با آغاز رقابت های ریاست جمهوری دهم، بین محافظه کاران یا همان اصول گرایان در حمایت از محمود احمدی نژاد اختلافات زیادی به وجود آمد. از سویی محسن رضایی پیشینه اصول گرایی داشت و از سوی دیگر محمود احمدی نژاد چندان اعتنایی به آنها نمی کرد. در این میان میرحسین موسوی هم وارد بازی شده بود تا معادله قدرت بر هم بخورد و خیلی ها از انتخاب دوباره احمدی نژاد مطمئن نباشند. از این رو محمدرضا باهنر مطرح کننده تزی در میان نیروهای اصول گرا شد که براساس آن از آنها می خواست به میرحسین موسوی نزدیک شوند. چرا که او استدلال می کرد اگر میرحسین موسوی رئیس جمهور شود باید شرایطی ایجاد گردد که دولت او مانند دوران خاتمی در انحصار اصلاح طلبان قرار نگیرد و اصول گرایان هم بتوانند در دولت میرحسین نفوذ داشته باشند.
شاید همین اعتقاد هم باعث شد او هم همانند علی لاریجانی و مصطفی پورمحمدی از جمله نیروهای اصول گرایی باشد که بعد از ظهر روز برگزاری انتخابات، پیروزی میرحسین موسوی را تبریک می گویند. اتفاقی که البته با آنچه که بعداً اتفاق افتاد بسیار فرق داشت؛تا جایی که محمدرضا باهنر، زمانی به یکی از اصلاح طلبان مجلس هشتم گفت واقعاً او هم نمی دانسته که قرار است مهندسی آرای انتخابات ریاست جمهوری دهم تا این حد باشد.
حمایت باطنی باهنر از میرحسین موسوی را طرفداران احمدی نژاد، خوردن میوه ممنوعه می دانستند و به همین دلیل به تخریب او و علی لاریجانی در مجلس پرداختند و از آنجا که قدرت تغییر لاریجانی را نداشتند تمام سعی خود را به کار بردند تا محمدرضا باهنر که پس از سال 82 در تمام انتخابات سالیانه مجلس به عنوان یکی از نواب رئیس رای می آورد، برکنار کنند. اتفاقی که در سال 89 افتاد تا محمدرضا باهنر جای خود را به شهاب الدین صدر بدهد که آرای پیروزی خود را از نمایندگان طرفدار دولت در لیست رایجه خوش خدمت به دست آورده بود.
قانون نانوشته ای در میان اصول گرایان از ابتدای تشکیل فراکسیون اکثریت مجلس در سال 82 وجود داشت که نواب رئیس در انتخاب درون فراکسیون تعیین می شدند، از این رو هرچند باهنر در انتخاب درون فراکسیون از صدر شکست خورد اما در صحن علنی مجلس با وجودی که به دلیل احتمال بالای حمایت فراکسیون اصلاح طلبان و مستقل ها می توانست کماکان نایب رئیس مجلس باقی بماند، ترجیح داد بازی درونی اصول گرایی در مجلس رابرهم نزند و کاندیدای نایب رئیسی مجلس در سال 89 نشود. شاید او خود زمانی را به خاطر می آورد که برای ترغیب موسوی لاری، وزیر وقت کشور، برای امضا کردن حکم شهرداری محمود احمدی نژاد به او گفته بود اصول گرایان احمدی نژاد را برای ریاست جمهوری آماده می کنند. آن روزها احمدی نژاد شهردار شد اما چند سالی بعد طرفداران احمدی نژاد در مجلس از انتخاب محمدرضا باهنر به عنوان نایب رئیس مجلس هشتم جلوگیری کردند.
بعد از انتخابات و حوادثی که در میان بخشی از اصول گرایان به نام فتنه 88 نامیده شد، باهنر هرچند گاه و بیگاه به اظهار نظر پرداخت و میرحسین موسوی و مهدی کروبی را به بازگشت به خط انقلاب دعوت می کرد اما هیچ گاه به حمایت آشکار از احمدی نژاد هم نپرداخت و ترجیح داد فاصله اش با احمدی نژاد حفظ شود. او که دو کاندیدای محافظه کار انتخابات ریاست جمهوری در سال های پیش، یعنی اکبر ناطق نوری و علی لاریجانی را مخالف احمدی نژاد می دید از هر دوی آنها شنیده بود که گمان نمی کنند دولت احمدی نژاد 4 سال دوم خود را به صورت کامل در قدرت بماند. از این رو بعد از آخرین صحبت های احمدی نژاد در مورد ادعای “در راس امور نبودن مجلس” به انتقاد علنی از رئیس جمهور پرداخت و حتی به صورت تلویحی احمدی نژاد را به بررسی عدم کفایت ریاست جمهوری در مجلس تهدید کرد. جالب آنکه در این تهدید او تنها نبود، احمد توکلی هم همین ادعا را در مورد رئیس جمهور به کار برد تا این دو چهره برجسته اصول گرا در مجلس هشتم، که هر دو با انتقاد از اصلاح طلبی وارد مجلس هفتم شده بودند اما در دوی سوی چپ و راست این مجلس ـ یکی لیبرال و دومی سوسیالست ـ فعالیت می کردند، نطقه اشتراک دیگری غیر از مخالفت با اصلاح طلبی پیدا کنند:مخالفت با محمود احمدی نژاد؛مردی که زمانی رئیس جمهور منتسب به جناح آنها معرفی می شد.
محمدرضا باهنر هر چند در آغازین روزهای مجلس برای هماهنگی امور روزانه نزد احمد توکلی، سردسته محافظهکاران سوسیال که بیاعتنا به دیگران بر کرسی خود تکیه زده بود میرفت، اما کسی در این تردید نداشت که در جست و جوی راه حلی ست برای وقتی که شکاف بین محافظهکاران قدیم و جدید افزایش خواهد یافت. به همین دلیل بود که نمایندگان منتقد را زمانی به اخراج از فراکسیون محافظه کاران مجلس تهدید کرده بود، اما آن هنگام که خودش به اخراج از هیات رئیسه مجلس تن داد، دوباره نه تنها سراغ رفقای سوسیالست پیشین خود رفت که با اصلاح طلبان هم به نردبازی پرداخت. او که خود زمانی پس از شکستهای پیدرپی محافظهکاران از اصلاحطلبان در قبال درخواست گفت و گو از سوی رسانهها اذعان می کرد: “من دیگر در پارکینگ هستم” بعد از سال 82، چند سالی است که از پارکینگ بیرون آمده و فضای آن را به رفیقان اصلاحطلب خود سپرده است. اما هستند کسانی که چندان بی تمایل نیستند دوباره این چهره محافظه کار بالفطره را به پارکینگ و در کنار دوستان اصلاح طلبش بفرستند. اتفاقی که اگر قرار بر انجام آن شود رفیق محافظه کار سوسیالست او، احمد توکلی را هم شامل می شود تا فراکسیون اصول گرایان را در پارکینگ تشکیل دهند.
صبر می کنیم و می بینیم که دست تاریخ این بار از چه سو و با چه حربه ای آشکار می شود و محمدرضا باهنر را به همراه رقبا و رفقایش از کدام حفره بیرون می آورد و به کدام گودال فرو می برد.