علیرضا فرهمند؛ روزنامه‌نگارِ ساخت ایران

بهروز صمدبیگی
بهروز صمدبیگی

» در گفت‌وگو با روزنامه‌نگاران مطرح شد

در توصیفش گفته‌اند که یکی از مطلع‌ترین روزنامه‌نگاران زمان خود نسبت به وقایع دنیا بود.به همین مناسبت بود که علیرضا فرهمند در سال‌های منتهی به بهمن ۵۷، همان وقت که ایران تیتر بسیاری از نشریات معتبر دنیا شده بود، مسئولیت سرویس خارجی روزنامه کیهان را برعهده داشت. اما نسل امروز که جهان را از دریچه اینترنت می‌شناسد، از ویکی‌پدیا و موتورهای جستجو چندان راه به جایی نخواهد برد. رسانه‌ها بعد از مرگ پیشکسوست روزنامه‌نگاری تازه به یادش افتادند و در چند خطی از درگذشت روزنامه‌نگار و مترجم ۷۳ ساله خبر دادند. چه بسا اگر خبرگزاری مهر به مناسبت نام بردن آیت‌الله خامنه‌ای از رمان “ریشه‌ها” که توسط او ترجمه شده، به سراغش نمی‌رفت و یک گزارش تصویری از فرهمند منتشر نمی‌کرد، عکس چندانی هم از او در دست نبود.

علیرضا فرهمند در ابتدای دهه ۴۰ به روزنامه کیهان پیوست و با تسلط همزمان به زبان خارجه و فارسی، به دبیری سرویس خارجی رسید. مسعود بهنود به “روز” می‌گوید که علیرضا یک دائره‌المعارف بود و در زمانی که هنوز اینترنت و فرهنگ‌های کامپیوتری چند زبانه وجود نداشت، به مرجع سئوال و رفع اشکال بسیاری از روزنامه‌نگاران و نزدیکان تبدیل شده بود.

مینو بدیعی، روزنامه‌نگاری که با تحصیل در رشته روزنامه‌نگاری در سال ۵۶ به روزنامه کیهان راه یافت، در گفت‌وگو با “روز” از جذبه، ابهت و اقتدار سرویس خارجی این روزنامه و مسئولش علیرضا فرهمند می‌گوید: “آن زمان روزنامه کیهان، روزنامه عصر بود و کار از هفت صبح شروع می‌شد. در سال‌هایی که چیزی به نام اینترنت وجود نداشت و امکانات بسیار محدود بود، سرویس خارجی ازطریق تلکس خبرگزاری‌های مهم و معتبر جهان، خبر می‌گرفت. یک اتاق بزرگ در کنار سرویس خارجی وجود داشت و روزانه هزاران متر کاغذ تلکس به زبان‌های مختلف دریافت می‌شد. همه اینها زیر نظر آقای فرهمند و توسط همکارانشان که هر کدام حوزه‌ای از اخبار بین‌الملل را پوشش می‌دادند، بررسی و سپس ترجمه و آماده انتشار می‌شد. کار بسیار شاق و عظیمی بود و حتی شاید تصورش هم برای روزنامه‌نگاران امروز دشوار باشد. شور و شوق این سرویس و صدای تلکس اتاق تلکس یکی از ماندگارترین نقش‌ها از روزنامه کیهان و روزنامه‌نگاری، در ذهن من است.”

او از مهدی سحابی، حسام‌الدین امامی، حبیب چینی، عبدالله گله داری، ع. روح بخشان به عنوان همکاران مرحوم فرهمند نام می‌برد و در توصیف خصوصیات اخلاقی این روزنامه‌نگار پیشکسوت می‌گوید: “یک روزنامه نگار برجسته و مترجم قابل اما در عین حال بسیار متواضع، فروتن و شریف بود. روابط بسیار خوبی با جوان‌ها داشت و اصلا برایش فرقی نمی کرد چند ساله باشی و چند سال سابقه کاری داشته باشی. بارها و بارها به ایشان مراجعه می کردیم برای رفع مشکلات وپاسخ به سئوال‌هایمان.”

 

انقلاب ۵۷ و حذف سه مکتب روزنامه‌نگاری

هوشنگ اسدی، عضو شورای سردبیری روزنامه کیهان در آستانه انقلاب سال ۵۷، خاطرات بسیاری از همکار قدیمی‌اش علیرضا فرهمند دارد. او بخشی از این خاطرات را در یادداشتی برای روزآنلاین نوشته است اما در این گفت‌وگو ترجیح می‌دهد به حذف فرهمند و فرهمندها بپردازد؛ اتفاقی که روزنامه‌های کشور را درنوردید و روزنامه‌نگاران صاحب‌نام و پرسابقه بسیاری را خانه‌نشین کرد.

او با مروری بر تاریخ مطبوعات ایران، دهه ۴۰ را دوران شکوفایی انقلاب مشروطیت معرفی می‌کند؛ دورانی که اوج شکوفایی داستان، شعر، سیاست و روزنامه‌نگاری است. در همین دهه روزنامه‌نگاری صاحب بنیاد و ارگان شده و دانشکده روزنامه‌نگاری توسط دکتر مصباح زاده آغاز به کار می‌کند.

اسدی روزنامه‌های کیهان، اطلاعات و آیندگان را سه مکتب روزنامه‌نگاری ایران می‌داند که نخبگان بسیاری در آنها مشغول به کار بودند. به اعتقاد او بدنه این روزنامه‌ها که در سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ایران عضو بودند، نقش بزرگی در پیروزی انقلاب ایفا کردند، اما انقلابیون دید متفاوتی به روزنامه‌نگاران داشتند: “همان صبح ۲۳ بهمن، آیت‌الله مطهری به سردبیری کیهان تلفن کرد که من پاسخ دادم. او خواهان حذف مقاله ولی فقیه آیت‌الله خمینی بود که شروع به چاپش کرده بودیم؛ خیلی خشن گفت که چاپ این به نفع انقلاب نیست و باید متوقف شود. نمی‌خواهم بگویم ایشان سرسلسله بود اما اقدام علیه مطبوعات، خشن‌تر شد و هر سه روزنامه را اشغال کردند.”

او اضافه می‌کند: “به این ترتیب پروردگان سه مکتب روزنامه‌نگاری ایران که ۳۰۰ نخبه را در بر می گرفت، اخراج و جز تعداد معدودی که برگشتند، مجبور به ترک کار شدند؛ بعضی‌ها مثل رحمان هاتفی زیر شکنجه کشته شدند؛ بسیاری خانه‌نشین شدند و بسیاری هم ترک کشور کردند. انقلاب اسلامی در عرض چند ماه، حاصل ۱۵۰ سال روزنامه نگاری ایران را از میان برد.”

فرهمند علاوه بر این، با اتهام سنگین دیگری هم مواجه شده بود. اتهامی که پس از اشغال سفارت آمریکا به او وارد شد مبنی بر اینکه با سفارت آمریکا رابطه داشته است؛ اتهامی که به گفته هوشنگ اسدی، زندگی این روزنامه‌نگار کارکشته را دستخوش تغییر و تحول عظیمی کرد.

مینو بدیعی هم آن را اتهامی از روی نادانی و ناآگاهی توصیف می‌کند و می‌گوید که تمام همکاران فرهمند در کیهان، از آن شوکه و شگفت‌زده شده بودند؛ چرا که فرهمند بنا بر وظیفه روزنامه‌نگاری خود به جلسات سفارت رفته و حالا با اتهام رابطه با آمریکا، مواجه شده بود.

 

سال‌هایی که فرهمندها را خانه‌نشین کردند

خانه‌نشینی اجباری فرهمند و نسلی از روزنامه‌نگاران ایران، موضوعی است که در گفت‌وگو با محمد حیدری، معاون روزنامه اطلاعات در آستانه انقلاب ۵۷ و  آخرین دبیر سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ایران هم مطرح شد. او علیرضا فرهمند را بسیار شرافتمند، محجوب، محترم، باسواد و در زمینه ترجمه، یکی از بهترین های نیم قرن اخیر معرفی می‌کند.

حیدری با توصیفی از فضای جامعه و مطبوعات در ماه‌های پس از پیروزی انقلاب به روز می‌گوید: “پس از تصاحب روزنامه‌های کیهان و اطلاعات، تقریبا همه کادر حرفه‌ای آنها از جمله مرحوم فرهمند را، پاکسازی کردند. ما روزنامه‌نگاری در خون‌مان بود اما ما را از آن محروم کرده بودند. من خودم به عنوان مثال، برای گذران زندگی لبوفروشی و آش فروشی می‌کردم. برای خودم می‌نوشتم و پیگیر اخبار بودم و تحلیل داشتم اما امکان روزنامه‌نگاری نبود. این شد که یک خلاء تقریبا ۸ ساله در تربیت نیروی انسانی در عرصه رسانه به وجود آمد.”

او ادامه می‌دهد: “در نتیجه مطبوعات تبدیل شدند به تریبون احزاب و دسته‌جات سیاسی و یا دسته‌جات مالی غارتگر. نسل‌های جوان هم که آمدند امکان آشنا شدن با ساز و کار یک رسانه حرفه‌ای را پیدا نکردند. روزنامه‌نگاری را در روزنامه‌های سیاست زده و تریبون احزاب و قدرت آموختند و نگاهشان به روزنامه نگاری مسخ شد؛ جز معدودی که رویه مستقل بودن را پیش گرفتند و نگاه حرفه‌ای به مطبوعات دارند اما این عده در اقلیت اند.”

هوشنگ اسدی هم در این باره توضیح می‌دهد: “انقلاب، سیر تحول منطقی مطبوعات در ایران را قطع کرد و دستاورد روزنامه نگاری ایران، منفی، طاغوتی و ضدانقلابی تلقی شد و روزنامه‌نگاران را عامل رژیم گذشته یا بیگانه دانستند. روزنامه‌نگاران حرفه‌ای و بسیار ممتازی مثل فرهمند را با آن میزان سواد، شناخت و تسلط به زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه و همچنین اطلاع از تاریخ ایران و جهان معاصر و تساهل و تسامح و بی طرفی‌ای که یک روزنامه نویس باید داشته باشد، خانه‌نشین کردند. محمد بلوری، بزرگترین حادثه نویس ایران را هم خانه‌نشین کردند و خیلی‌های دیگر را.”

او اضافه می‌کند: “نیروهای غیرمتخصص رسانه‌ها را در دست گرفتند و نتیجه همین شده که می‌بینید. هیچ روزنامه‌ای نتوانسته در ایران به تیراژ سال ۵۴ برگردد. کیهان در آن سال‌ها و در تهران ۲ میلیون نفری، در ۵۵۰ هزار تیراژ چاپ می شد. در این میان استثناهایی هم وجود داشت، مثل آقای شمس‌الواعظین که روزنامه جامعه را با اندیشه‌ای بسیار درست بنیان گذاشتند و کسانی از جمله آقای فرهمند را دعوت به کار کرد که حاصل سه مکتب روزنامه‎‌نگاری در ایران بودند. یکی از دلایل عمده ای که جامعه، جامعه شد و گل کرد، حضور همین نیروهای حرفه‌ای بود. هرچند فضا خیلی ناچیز و فرصت خیلی تنگ بود.”

 

جامعه ایران او را نشناخت و نفهمید

فرزانه روستایی، روزنامه‌نگار پرسابقه حوزه بین‌الملل، علیرضا فرهمند را از روزنامه جامعه شناخت. او می‌گوید تا قبل از آن آقای فرهمند را نمی‌شناختم و این به دلیل بی‌دانشی من بود.روستایی دوست دارد توصیفاتی دقیق و کامل از علیرضا فرهمند ارائه کند چرا که معتقد است فرهمند باید به عنوان یک سمبل به جامعه ایرانی معرفی شود: “جامعه ایران ایشان را خوب نشناخت و هیچ وقت، هیچ کس از ایشان قدردانی شایسته‌ای نکرد. جامعه ایران اصلا متوجه نشده چه دانشمند خبره و چه موجود نازنینی را از دست داده است. شخصیت، رفتار، منش، سواد و برخورد کاری فرهمند برای جامعه مساله‌دار، پرحرف، لاف‌زن و غیردقیق ما می‌توانست یک الگو باشد که متاسفانه از دست رفت.”

و اما توصیفات روستایی از این روزنامه‌نگار فرهیخته: “در نگاه اول یک پیرمرد لق‌لقو و لاغر به نظرم آمد که با دو تا بند، شلوارش را زورکی نگه داشته بود. تخصص جالبی هم داشت که با اخم همه صورتش را بالای دماغش جمع بکند. کم کم فهمیدم که او همانند دریایی است که آن را پشت یک پرده مخفی کرده باشند. این پرده که کنار می‌رفت یک دریای وسیع دیده می‌شد که به شدت آرام بود.”

او ادامه می‌دهد: “اصلا دوست نداشت در هیچ جایی مطرح بشود. بخشی‌ از این روحیه، به این دلیل بود که به لحاظ سیاسی احساس امنیت نمی‌کرد. بعد از آن افشاگری ابلهانه و کودکانه‌ای که دانشجویان پیرو خط امام کردند و اتهامی که به او وارد شد، کاملا مشخص بود که مثل یک لاک‌پشت سرش را از لاک درمی‌آورد، به چیزی نوک می‌زد و دوباره در لاک خود فرو می‌رفت.”

روستایی می‌گوید: “فرهمند مثل یک ماشین میهنی بود که که تمام قطعاتش ساخت میهن بود. با حذف او از روزنامه‌نگاری، این ماشین را کنار گذاشتیم و به یک کارخانه ماشین سازی که همه‌اش مونتاژ و وارداتی بود، تکیه کردیم. آقای فرهمند، ریش نداشت و اهل نماز و روزه نبود اما ایرانی بود و به استقلال ایران و ایرانی تاکید داشت. تاکیدش روی این بود که جامعه روی پای خودش بایستد، مسائلش را خودش حل کند و در مقابله با خارجی‌ها خودکم‌بین نباشد و هویت خودش را از دست ندهد.”