عزیزترین موجودی همه انسانها، جان شان است. انسانها برای حفظ جانشان گاه از آبرو و عزت و غرور خویش می گذرند و حتی همه چیز و همه کس خودشان را فدا می کنند.
فرض کنید خدای ناکرده کسی در خیابان با شما و یا عزیزی از عزیزانتان تصادف کرده و موجب شده است که شما و یا آن عزیز به حالت احتضار بروید و هنگام مرگتان فرا رسد. به نظرتان با آن کسی که سهوا با شما و یا عزیزتان تصادف کرده است، چه باید کرد؟ آیا جواب اکثریت مردم ما اعدام آن قاتل نیست؟
حال فرض کنیم که در جواب این مسئله بگویند که خب! سهوا تصادفی رخ داده و قتل غیر عمد بوده است و پس نیازی به اعدام او نیست.
حال فرضی دوباره می کنیم. کسی به عمد و با قصد قبلی و با برنامه ریزی قبلی دست به قتل شما و یا عزیزتان می زند. در این مورد چه؟ فکر می کنم اکثر پاسخ ها صراحتا اعدام آن قاتل باشد.
در مورد دلایل قتل و رویکرد جرم شناسانه چیزی نمی گویم که در این مورد باید بنا به مصداق قتل روی داده اظهار نظر کرد، اما در این میان دو فرهنگ پیش روی قرار میگیرد. یکی که می گوید اگر کشت، بکش و دیگری که می گوید ببخش.
در مورد رویکرد اول موارد بسیاری موجود است. نگاهی به صفحه حوادث روزنامه ها کاملا گویای این مسئله است. شاید در حوزه مسئله اعدام کودکان، ماجرای بهنود شجاعی از همه گویاتر باشد. کودکی که با قتل دوستش در آستانه اعدام قرار گرفت و تلاش فعالین حقوق کودک و حقوق بشریها افاقه نکرد و دست آخر مادر مقتول در صبحگاه اعدام صندلی از زیر پای بهنود کشید و بهنود اعدام شد. دیگری همین رویداد یکی رو روز اخیر. شهلا جاهد پس از هشت سال زجر، اعدام شد. کسی نپرسید که چرا او منکر قتل بود و کسی نخواست بگوید قتل او مروج فرهنگ خشونت است.
اما شاید بتوان به گونه ای دیگر با مسئله برخورد کرد؛ برخوردی که محور آن بخشش است و نه انتقام.
نمونه ای که در اینجا قصد ذکر آن را دارم، از یکی از کسانی است که اکثریت انسانها، با گرایشات متفاوت دینی و عقیدتی بر بزرگ منشی و انسان بودنش اتفاق نظر دارند. نمونه ما، برخورد علی ابن ابی طالب است با قاتلش عبدالرحمن ابن ملجم مرادی.
ابن ملجم با قصد قبلی و با برنامه ریزی در صبحگاهی دست به قتل علی ابن ابی طالب می زند. علی ابن ابی طالب نه یک آدم عادی و یک شهروند معمولی که حاکم و والی جامعه است. امروز اگر کسی دست به قتل یکی از صاحب منصبان حکومتی بزند با او چگونه برخورد می شود؟
در مقابل علی اولا به فرزندانش در نامه 47 نهج البلاغه نصیحت می کند که : “یا بنی عبد المطلب، لا الفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضا، تقولون : قتل امیر المومنین” یعنی ای فرزندان عبدالمطلب، مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید و بگوئید : امیر مومنان کشته شد.
این سخن بدین معنی است که خون انسانها را برخود حلال نکنید و به بهانه قتل یک نفر جماعتی را نکشید. یعنی اگر در پرونده ای و موردی یک نفر قتلی انجام داده بود، همه خانواده او را به جرم کاری که کس دیگری انجام داده است به صلابه نکشید.
در حقیقت سخن علی مبنی بر این است که اگر کسی جرمی مرتکب شد، تنها خود او مسئول جرم روی داده است و کس دیگری را مسئولیتی بر جرم اتفاق افتاده نیست. اگر کسی گرایشی یا تفکری داشت و یا وابسته به مجموعه ای بود که از دید حاکمیت خلاف تلقی میشد، مسئولیت آن تنها با آن فرد است و حکومت حق ندارد خانواده او را به جرم کاری که کس دیگری کرده است مجازات نماید.
اما در ادامه و در همین نامه علی (ع) می گوید: “انظروا اذا انا مت من ضربته هذه، فاضربوه ضربه بضربه”
یعنی : درست بنگرید! اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید.
بحث دقیقا تطابق عمل انجام شده با مجازات مطروحه است. مسئله تناسب جرم و مجازات. اگر کسی جرمی را مرتکب شد، تنها او را به جرم همان عمل مجازات کنید. نه اینکه برای جرمی سبک، مجازاتی سنگین و برای جرمی سنگین، مجازاتی سبک در نظر بگیرید که این عمل خلاف عدالت است.
حال می رسیم به سر همان مسئله ای که در ابتدای بحث طرح شد. شاید بگویید که خب! در این جا هم علی ابن ابی طالب می گوید یک ضربه را بزنید و زدن یک ضربه با مرگ ابن ملجم برابر است. اما آیا وصیت علی در مورد ابن ملجم تنها همین است؟
در نامه 23 نهج البلاغه که از وصایای امام قبل از شهادت است اما حرفی دیگر در این مورد زده می شود. حرفی که تکمیل کننده سخن گفته شده است. امام پس از پندهایی توحیدی می گوید: “ان ابق فانا ولی دمی، و ان افن فالفناء میعادی، و ان اعف فالعفو لی قربه و هو لکم حسنه، فاعفو: الا تحبون ان یغفر لکم”؛ نور 22
یعنی : اگر ماندم خود اختیار خون خویش را دارم و اگر بمیرم، مرگ وعده گاه من است، اگر عفو کنم برای من نزدیک شدن به خدا، و برای شما نیکی و حسنه است. پس عفو کنید “آیا دوست ندارید خدا شما را بیامرزد؟”؛ آیه 22 سوره نور
در اینجا برخوردی را مشاهده می کنید که شاید از عهده امثال من و شما برنیاید. حاکم کشور اسلامی را به ضرب شمشیر و آن هم زهر آلود می کشند. کشنده مدعی میشود که شقی ترین مردم را با این شمشیر کشته است. یعنی در واقع درگیری اولا که عقیدتی است و ثانیا ضارب و قاتل نه فردی اجیر شده که فردی است، معتقد به عملی که انجام داده است. در چنین شرایطی شاید اکثریت اهل نظر مدعی شوند که برای پاک شدن جامعه قتل چنین جنایتکاری واجب است. اما برخورد علی (ع) رویکردی جدید را برای ما به دنبال دارد. رویکردی که در آن عفو، محور و بخشش مبناست.
مولا می گوید چنین فردی که علی را، به تعبیر شریعتی حقیقتی برگونه اساطیر را و به تعبیر جرج جرداق صدای عدالت و انسانیت را کشته است، عفو کنید که نتیجه چنین عفوی نزدیک شدن به خداست و حتی به آیه 22 سوره مبارکه نور استناد می کند.
در اینجا تفاوت دو منش است. دو رویکرد و دو زندگی و دو برخورد. یکی بر مبنای انتقام و دیگری بر مبنای بخشش. رویکرد فرزند ابی طالب بخشش است. علی انسان کوچکی نیست. فاتح خیبر است و بر زمین اندازنده یلان عرب. علی در سه جنگ خونین فرمانده جنگ بوده است. علی جمل و صفین و نهروان و دهها غزه را در زمان رسول اکرم دیده است. اما چنین مرد بزرگی در مورد قاتل خویش می گوید ببخش.
این نوعی منش است. منشی بر مبنای انسانیت و بخشش و گذشت. تا ما بر کدام راه قدم برداریم. راه انتقام یا راه عفو و بخشش؟